بعد از درگیری لفظی وقتی او داد زد، بهسمتش رفتم و دستم را روی گلو و دهانش گذاشتم تا صدایش را قطع کنم و همسایهها نشنوند. هانیه بیحال روی زمین افتاد من هم بچه را برداشتم و به طبقه پایین که خانه پدرم بود، بردم و بعد خودم به طبقه بالا برگشتم تا با همسرم صحبت و مشکل را حل کنم، اما وقتی به او نزدیک شدم، دیدم نفس نمیکشد و بدنش در حال سردشدن است