مکالمه ای زیر گوش میرحسین
دکتر میم فه
توضیح:
در راستای کشمکش دائمی و اخبار ضد و نقیض در خصوص جناب میرحسین موسوی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری، که بیش از هر چیز به مسائل و تصمیمات شخصی ایشان برمیگردد، موفق شدیم تا سرمنشاء این مسائل را کشف کنیم. آنچه در پی میآید، بخشی از مکالمات دو نفر اصلی تاثیرگذار بر تصمیمات آقای میرحسین موسوی است که حاوی اطلاعات مهم و روشنگری در این زمینه است. شایان ذکر است که شخصی که درادامه از وی به اختصار به "راستی" نام برده میشود فرشته مستقر بر شانه راست میر حسین موسوی است که به طور شبانهروزی در آن مکان مستقر بوده و "چپی" نیر نام موجود مستقر بر شانه چپ آن جناب است که وی نیز به طور شبانهروزی در آنجا مستقر بوده و این دو به طور دائمی با یکدیگر مشکل دارند.
***************
راستی: چپی!... ببین چپی... اوهوی مگه با تو نیستم... اوهوی!
چپی: اوهوی و زهرمار! چیه هوار میزنی؟
راستی: ببین میگم حالا که میرحسین خوابه بیا با هم سنگامونو وابکنیم.
چپی: من سنگ منگ حالیم نیست. بالا بری، پایین بیای نمیذارم نامزد رئیس جمهوری بشه!
راستی: د آخه عزیزم، فدات بشم، نوکرتم؛ لامصب تو چه مرگته که نمیذاری این میرحسین رئیس جمهور بشه؟
چپی: اوهوک! همچی میگی "نمیذاری این رئیس جمهور بشه" که انگار اگه نامزد بشه حتما رئیس جمهور هم میشه.
راستی: تو بذار نامزد بشه، موفقیتش با من. یادته اون بارم که میخواست با این زهرا خانوم رهنورد نامزد کنه تو نمیذاشتی؟ اما من اصرار کردم نامزد کرد بعد هم با موفقیت ازدواج کردن؟
چپی: ها ها ها! خدا بیامرزه اون وقتایی که همهی نامزدیهای میرحسین با موفقیت روبرو میشد. فکر کردی نامزدی ریاست جمهوری مثل نامزدی با زهرا خانومه و الان هم بیست سی سال پیشه که " نه چک زدیم نه چونه، عروس اومد تو خونه" بشه؟
راستی: حالا مگه تو وکیل وصی رای آوردن و رای نیاوردن هستی؟
چپی: پس چی؟ تو فکر میکنی من میرحسین رو از سر راه پیدا کردم؟ همین هاشمی بنده خدا به حرف فرشتهی راستیش گوش کرد آبروی خودشو برد.
راستی: بابام جان اون فرق میکرد. ببین میرحسین الان کاریزما داره. ملت همچین "میرحسین میرحسین" میکنن که آدم آب از لب و لوچهاش راه میفته.
چپی: هیس حالا... زهرا خانوم بیدار میشه فکر میکنه چه خبره!
راستی: اینم از بخت من بیچارهاس که این میرحسین از اول چپی از کار دراومد و باید حالا هی منت تو رو بکشم. والا الان دور ، دور راستیهاست. برو یه سر مجلس و شورای نگهبان و ریاست جمهوری و قوه قضائیه... ببین فرشتههای راستی چه سلطنتی که نمیکنن. حالا من هی باید با تو یکی به دو بکنم. خدا هیچ صاحب ارجی رو ذلیل نکنه.
چپی: خُبه خُبه... ننه من غریبم درنیار. یادت نیست اون سالهای دههی شصت لام تا کام نمیذاشتن شما راستیها حرف بزنین؟ بیچاره من اگه نبودم که تو رو تاحالا صد بار به جرم "اسلام آمریکایی" دارت زده بودن.
راستی: اسلام آمریکایی من هزار بار از "فتنه گری"های تو که بهتره!
چپی: بیشین بینیم بابا! ... دههی اول انقلاب سوراخ موش کرایه میکردی حالا اومدی زبون درازی میکنی واسه من؟ کاری نکن همون بلایی که فرشته چپی بهزاد نبوی سر فرشتهی راستیش درآورد سرت دربیارم ها!
راستی: به خدا اگه همچین کار پلیدی باهام بکنی میرم از دستت شکایت میکنم سنگسارت کنن ها! آهای ملت هوار... این میخواد منو بیسیرت کنه! هواااار...
چپی: هیس... حالا نمیخواد جیغ بزنی ترسو! میگم هیس میرحسین بیدار میشه.
راستی: من هر وقت میخوام با تو حرف بزنم همینجوری میشه. اصلا تو اهل گفتمان نیستی.
چپی: خیله خب بابا. حالا تو هی نمیخواد حرفای سعید حجاریان رو واسه من بلغور کنی. اصلا من نمیفهمم تو چرا اینقدر جوش رئیس جمهوری میرحسین رو میزنی؟
راستی: خب دوست دارم رئیس جمهور بشه دیگه. ببین مملکت در خطره!
چپ: این مملکت که از زمانی که ما یادمون میاد در خطر بوده. راستشو بگو چه ریگی تو کفشته؟
راستی: ای بابا شما چپیها چرا همچین هستین؟ اون وقت به ما میگن شما توهم توطئه دارین! بابا میگم یکی بیاد ممکلتو بسازه، بد میگم؟
چپی: ببین تو که خودت این میرحسینو بهتر میشناسی. خیلی تو کار ساخت و ساز نیست! نهایت نهایت کاری که ازش بر میاد اینه که نذاره خرابترش کنن. خوشبختانه این کارم الان از همه بر میاد چون دیگه خرابتر از این امکان نداره! بابا چی کارش داری بذار به زندگی و هنرش برسه.
راستی: حالا نیست کشیدن نقاشیهای صدتا یه غاز خیلی هنره؟!
چپی: تو فضولی؟ علف باید به دهن بزی شیرین بیاد. خانوم رهنورد که خیلی از این تابلوها خوشش میاد. همین الان بیست و سه تاش رو تو خونه زده به دیوار.
راستی: آخه فروش نرفتن!
چپی: اووووف از دست تو! راست میگن "راستی رو بردن جهنم گفت هیزمش تره". اصلا تو اگه راست میگی چرا نمیری دنبال اون بابا مشهدیه... اسمش چی بود؟
راستی: کدوم مشهدیه؟ واعظ طبسی؟
چپی: نه بابا اون که واسه خودش سلطنت خودش رو داره... اون که قبلا نظامی بود ... خلبان هم هست... اول تونل رسالت رو ساخت بعد برج میلاد رو... موهاش بوره.
راستی: قالیباف رو میگی؟ اون بیچاره که این دو سه ساله از دست دولت کچل شده. موهاش کجا بود؟
چپی: آره همون. تو که خیلی به فکر ساخت و ساز ممکلتی چرا اونو نمییاری که بهتر واست بسازه؟ دست به برج و تونلش هم که عالیه!
راستی: اون کاریزما نداره. میرحسین محبوبه. میاد رای میاره بعد یه پستی رو هم میده به قالیباف و بر و بچههای راستی. یه قسمت کابینه دست رفقای تو که چپی هستن، یه قسمت هم دست این بندههای خدا. میشینن دور یه میز، گل میگن و گل میشنفن و مملکت رو درست میکنن.
چپی: آره ارواح عمهت! انگار یادت رفته این طفلک بهزاد نبوی چپی چه خون دلی از دست عسکراولادی راستی تو کابینهی میرحسین خورد.
راستی: آخ الهی من واسه این بهزاد مظلوم بمیرم! مرد حسابی بهزاد که با پس گردن و آی "اسلام آمریکایی" ، عسکراولادی بیچاره رو از کابینه بیرون کرد! مظلومیتش کجا بود؟
چپی: میدونی آخه؛ بهزاد جون به اینا حساسیت داره. تا بوی راستیها رو میشنفه قاطی میکنه.
راستی: این بنده خدا که ما یه روز غیر قاطی شو ندیدیم! با پدرش که...
چپی: فضولی موقوف! اصلا برین همون خاتمی رو بیارید که کاریزماش هم بد نیست.
راستی: بابا همهش که کاریزما نیست. جَنَم هم میخواد.
چپی: ایناش دیگه به من مربوط نیست. ریاست جمهوری بی ریاست جمهوری.
راستی: د آخه چرا؟ میترسی رای نیاره؟! اونش با من.
چپی: اتفاقا میترسم بیاره!
راستی: خب چی از این بهتر؟
چپی: برو خر خودتی! تو میخوای همین کاریزماهه رو هم خراب کنی.
راستی: منظورتو نمیفهمم!
چپی: خوبم میفهمی. برو راستی اینقدر بدذات نباش!
راستی: به جان تو سوتفاهم شده. من میگم میرحسین عزیز ما، این مرد روشنفکر، این مرد عدالت پرور، این یادگار دوران جنگ، این مرد ساده زیست، این مرد قاطع، این مرد مدیر و این سرمنشا تمام خوبیها چرا نشه رئیس جمهور؟
چپی: واسه اینکه کاریزما از دور زندهست. واسه اینکه لازم نیست آواز دهل خیلی نزدیک بشه.
راستی: اصلا حالا که اینجوریه خودم درِ گوشش میگم که نامزد بشه.
چپی: هر چی دوست داری بگو. اون گوشش هنوز ناشنواست!
...