لابیگرها چگونه در انتخابات آمریکا بازی میکنند؟

دوران انتقال به کاخ پس از انتخابات، معمولاً در دورهی هفتادروزه میان انتخابات نوامبر و مراسم گشایش در ژانویه صورت میگیرد. اما چون در این دوره رئیسجمهور منتخب باید هزاران تصمیم مهم و حیاتی درباره سازمانهای دولتی، پرسنل و سیاست بگیرد، برنامهریزی برای انتقال به کاخ سفید بسیار زودتر از انتخابات آغاز میشود.

فرارو- اکنونکه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به دو نامزد اصلی محدودشده است، رسانهها و رأیدهندگان بر مبارزات انتخاباتی نهایی متمرکزشدهاند. آنچه ممکن است در تمرکز شدید بر استراتژی مبارزاتی کمتر آشکار باشد این است که هر نامزد برای انتقال به کاخ سفید چگونه خود را آماده میکند. نامزدها معمولاً برای انتقال به کاخ سفید مدتها قبل از برگزاری انتخابات برنامهریزی میکنند و این کار را تنها انجام نمیدهند. نامزدها برای تصمیمگیری درباره مسائل کشور و اینکه در صورت پیروزی چه افرادی تأثیرگذار خواهند بود، با اطرافیان خود مشورت میکنند- چه اعضای خانواده باشد مانند جان کندی در سال 1960؛ رهبران اندیشکده های مهم در زمان رونالد ریگان در سال 1980، و یا لابیگرها در زمان جورج دبلیو بوش در سال 2000 .
به گزارش فرارو به نقل از آتلانتیک، دوران انتقال به کاخ پس از انتخابات، معمولاً در دورهی هفتادروزه میان انتخابات نوامبر و مراسم گشایش در ژانویه صورت میگیرد. اما چون در این دوره رئیسجمهور منتخب باید هزاران تصمیم مهم و حیاتی درباره سازمانهای دولتی، پرسنل و سیاست بگیرد، برنامهریزی برای انتقال به کاخ سفید بسیار زودتر از انتخابات آغاز میشود.
درگذشته سنت و سیاستهای واشنگتن نامزدها را مجاب میکرد مخفیانه برنامهریزی کنند؛ ستادها میترسیدند که رسانهها و رقبا برنامهریزیهای پیش از موعد آنها را بهعنوان حرکتی متکبرانه مورد انتقاد قرار دهند. اما زمانی که جرج دبلیو بوش به دوست قدیمی خود کلی جانسون وظیفه تهیه لیستی برای سمتهای کاخ سفید را یک سال قبل از پیروزی در انتخابات سال 2000 واگذار کرد، هیچ رسانهای در این مورد اظهار یا اعتراضی نظری نکرد.
به دلیل ماهیت پنهانِ این فرآیند، تقریباً غیرممکن است بفهمیم چه کسی به نامزدهای امسال برای برنامهریزی در انتقال به کاخ سفید کمک میکند. دونالد ترامپ در ماه مه اعلام کرد کریس کریستی را مسئول نظارت بر برنامهریزی انتقال به کاخ سفید کرده است؛ اما جزئیات بیشتری درباره اینکه کریستی چه میکند و چه افراد دیگری در این فرآیند دخیل هستند را آشکار نکرد. هیلاری کلینتون هم درباره برنامهریزی انتقالش هیچ حرفی نزده است؛ با اینکه تیمی از مشاوران در اختیار دارد که قبلاً نیز در چنین موقعیتهایی خدمت کردهاند؛ مانند "جان پودستا" رئیس ستاد انتخاباتیاش که مسئول انتقال باراک اوباما در سال 2008 بود.
عدم شفافیت درباره برنامهریزی انتقال، نگرانیهای زیادی ایجاد میکند. مهمترین آن تأثیر و نفوذی است که لابیگرها میتوانند بر هر نامزد داشته باشند. آیا به لابیگرها اجازه داده میشود درباره سمتهای کلیدی، اینکه چه برنامههای فدرالی باید متوقف شوند و چگونگی تنظیم صنعت اظهارنظر کنند؟ با توجه به تعداد بالای رأیدهندگانی که توسط قدرت لابیگرها تحریکشدهاند، این نگرانیها اهمیت ویژهای در سال 2016 خواهند داشت.
لابیگرها نماینده صنایع و دیگر سازمانهایی هستند که از تغییر دولت، مخارج آژانس و قوانین فدرال سود و یا زیان زیادی میبرند. در حالیکه اکثر کشور بر بخشهای قابلرؤیت در ستادهای انتخاباتی تمرکز دارند، لابیگرها به تصمیمهای مهمی که معمولاً کمتر گزارش میشوند میپردازند.
درگذشته لابیگرها کمکهای مالی بزرگ به ستاد را در دوره انتقال به کاخ افزایش دادهاند. بسیاری از حامیان مالی جورج دبلیو بوش در تیم انتقالش سمت و وظیفهای بر عهده داشتند؛ مخصوصاً لابیگرها از صنعت انرژی که بستر را برای نفوذ بالای این صنایع فراهم میکرد. استیون گریلز یک لابیگر صنایع انرژی که در مبارزات انتخاباتی بوش فعالیت کرد، یک سمت در تیم انتقال بر عهده گرفت و بعدها به سمتی عالیرتبه در وزارت کشور منصوب شد. گریلز در نهایت در رسوایی لابیِ جک آبراموف محکوم شد. بهطورکلی، نزدیک به صد لابیگر در تیم انتقال بوش به گریلز ملحق شدند و برخی از آنها بعدها به سمتهای مهم و پرنفوذی در دولت منصوب شدند.
این نوع از نفوذ کاملاً قانونی و مورد انتظار است. قوانین لابی فدرال در درجه اول بر محدودیتهای کمک به ستادهای انتخاباتی که توسط کمیسیون انتخابات فدرال تعیینشده تمرکز دارد. اما لابیگرها کاملاً آزاد هستند که به شهروندانی که میخواهند نامزد شوند مشاوره داده و نیازی هم نیست به کسی گزارش دهند.
لابیگرها مشاوران عاقل و هوشمندی هستند زیرا اغلب کارشناسان سیاسیاند که تجربه کار در دولت را دارند. به دلیل رابطه دوطرفه و فعال میان دولت و لابیگرها، برخی از آزاردهندهترین سؤالاتی که ممکن است نامزدها درباره انتقال به کاخ سفید با آن روبرو شوند را میتوان به بهترین شکل توسط لابیگران و نمایندگان حامیِ سازمانهای غیردولتی پاسخ داد.
بااینحال قوانین کمی برای تنظیم دوره انتقال و نقش لابیگرها وجود دارد، بنابراین تصمیمگیری درباره این تعاملات بر عهده خود نامزدها خواهد بود. برای مثال، در سال 2008 خود اوباما قوانینی گذاشت که فعالیتهای لابیگرها در تیم انتقالش را محدود کرد؛ از جمله ممنوعیت ارائه مشاوره به سازمانهایی که درگذشته با آنها کارکردهاند. میت رامنی نیز اعلام کرد در صورت پیروزی اصول و قوانین مشابهی را پیش میگرفت.
باوجود این قوانین، بسیاری از فعالان ستاد بهتدریج در تیم انتقال اوباما منصوب شدند و حتی برخی به سمتهای مهم فدرال گماشته شدند. حتی بسیاری از لابیگرها نسبت به مقررات اخلاقی اوباما در کاخ سفید مستثنا شدند که در غیر این صورت نمیتوانستند در دولت او خدمت کنند.
کاندیداها در سال 2016 میتوانند برای داشتن یک فرآیند انتقال شفاف و روشن از این هم فراتر روند. در حال حاضر، ترامپ و کلینتون میتوانند تمام تیم انتقال قبل از انتخابات خود را اعلام کنند؛ کاری که هیچ نامزدی درگذشته نکرده است. میتوانند تأمینکنندگان مالی تیم انتقال خود را اعلام کنند و اینکه آیا همان اهداکنندگان مالی ستاد هستند یا خیر. و اگر واقعاً میخواهند درباره این موضوع شفاف باشند، میتوانند هر روز در یک وبسایت جلساتی که با تیم انتقال برگزار میکنند را اعلام کنند؛ درست همانند مقامات رسمی از جمله رئیسجمهور که بهطور منظم این کار را انجام میدهد.
این اقدامات خود بهتنهایی تأثیرات احتمالی و مضر پول در سیاست یا قدرت غیرعادی لابیگرها را محدود نمیکند. اما به مردم اجازه میدهد تا ابعاد آماده شدن نامزدها برای کاخ سفید را بررسی و موشکافی کنند. بحث و سخنرانی و تبلیغات سیاسی تنها یک نگاه اجمالی و محدود درباره چگونگی کنترل و فرمانداری یک نامزد ارائه میدهد. باز شدن یک پنجره شفافتر به فرآیند برنامهریزی انتقال، به رأیدهندگان این شانس را میدهد که درباره لیاقت کاندیدها و حلقه مشاورانشان در اداره کشور برای چهار سال آینده قضاوت بهتری داشته باشند.