سعودیها و امارات یکصدا: مخالفت با جنگ و تأکید بر راهحل سیاسی
چرا جهان عرب دیگر حاضر نیست هزینه همکاری با نتانیاهو را بپردازد؟

عملیات نظامی اسرائیل علیه ایران نه تنها چشمانداز عادیسازی روابط با عربستان و سایر کشورهای عربی را بهبود نبخشیده، بلکه موجب افزایش فاصله و نارضایتی این کشورها از تلآویو شده است.
فرارو- عزیز الغشیان پژوهشگر ارشد حوزه سیاست خارجی عربستان و عضو غیرمقیم اندیشکده مؤسسه کشورهای خلیج عربی در واشنگتن
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه هاآرتص، ورود مستقیم بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به تقابل با ایران، معادلات منطقه خاورمیانه را به طرز کمسابقهای دگرگون و آیندهای پرابهام را رقم زده است. با این وجود، نکتهای که تغییر نیافته، اصرار نتانیاهو بر این روایت است که اسرائیل توانایی نبرد همزمان در چندین جبهه را دارد و همزمان قادر است مسیر عادیسازی روابط دیپلماتیک خود را با قدرت ادامه دهد. او بارها وعده داده که پس از این رویارویی نظامی، موفق خواهد شد عربستان سعودی را نیز به فهرست کشورهایی که با اسرائیل روابط رسمی دارند بیفزاید.
پروژه «خاورمیانه جدید» نتانیاهو؛ رؤیای قدرت یا توهم پیروزی؟
بنیامین نتانیاهو پس از پایان عملیات نظامی علیه ایران، در شبکه اجتماعی ایکس مدعی شد که «پیروزی اسرائیل افقهای تازهای برای گسترش توافقهای صلح در منطقه میگشاید». از نگاه او، سعودیها صرفاً به دلیل نگرانی از واکنش محور مقاومت تحت رهبری ایران تاکنون وارد صلح با اسرائیل نشدهاند. به باور نتانیاهو، جنگ اخیر با تهران آخرین سد مسیر پروژه «خاورمیانه جدید» را کنار زده است. انگیزه او از القای این روایت برای افکار عمومی اسرائیل کاملاً روشن است: نتانیاهو در آستانه انتخابات، تلاش می کند خود را معمار نظم نوین و قهرمان ثبات منطقهای جا بزند؛ رهبر مقتدری که اسرائیل را به محور دیپلماسی خاورمیانه تبدیل کرده و شبکهای گسترده از روابط با بازیگران اصلی منطقه رقم زده است.
اما در سمت مقابل، برداشت عربستان سعودی کاملاً متفاوت است و اختلاف اصلی، تضاد منافع میان دو طرف است. اسرائیل همچنان به رؤیای بازآرایی نظم منطقه بر پایه قدرت نظامی خود دل بسته، در حالی که سعودیها بر ضرورت آتشبس و بازگشت به وضعیت گذشته تأکید دارند. پافشاری نتانیاهو بر تحقق «پیروزی کامل» بر حماس و ایران، عملاً مذاکرات و تعاملات منطقهای اسرائیل را به بنبست کشانده است. مقامهای سعودی همچنان از اظهارات زمستان گذشته نتانیاهو که پیشنهاد داده بود فلسطینیها میتوانند کشورشان را در سرزمین عربستان تشکیل دهند، آزردهاند؛ مخصوصاً آنکه نتانیاهو اندکی بعد ادعا کرد فرایند عادیسازی با ریاض رسماً آغاز شده، ادعایی که نارضایتی سعودیها را بیش از پیش شعلهور ساخت.
در آن سوی ماجرا، جنگهای بیپایان نتانیاهو موجب شده برخی کشورهایی که پیشتر با امید دستیابی به صلح به توافقات ابراهیم پیوسته بودند، حالا در خفا از سرخوردگی و تحققنیافتن آرمانهایشان سخن بگویند. سودان به دنبال ازسرگیری روابط با تهران است؛ بحرین از هفتم اکتبر تاکنون سفیری به تلآویو اعزام نکرده و حتی امارات متحده عربی که همواره از جبهه ضدحماس حمایت میکرد، حملات اسرائیل به ایران را محکوم نمود و همراه با عربستان و قطر، صراحتاً با ورود مستقیم آمریکا به جنگ مخالفت نشان داد.
انور قرقاش، یکی از چهره های اصلی سیاست خارجی امارات، تنها چند روز پس از شروع حمله اسرائیل، در صفحه ایکس خود نوشت: «حمله اسرائیل به ایران و ادامه این درگیری، نقطه عطفی است که تأثیرات عمیقی بر هر دو کشور و کل منطقه بر جا خواهد گذاشت.» او پس از برقراری آتشبس نیز تأکید کرد: «کشورهای عضو شورای همکاری خلیج [فارس] موضعی قاطعانه در مخالفت با جنگ میان اسرائیل و ایران اتخاذ کردند و در تمامی مجامع بینالمللی برای مهار تنش و دستیابی به راهحلی سیاسی تلاش کردند.»
پایان نقش اسرائیل به عنوان «نگهبان امنیت منطقه»؛ چرا خلیجفارس به دیپلماسی روی آورد؟
مجموعه این رخدادها، بنیانهای روایتی را که نتانیاهو با جدیت تلاش می کند پیوند عادیسازی روابط را محصول پیروزی نظامی اسرائیل بر جمهوری اسلامی نشان دهد، به شدت لرزان کرده است. پیشتر، همسویی منافع میان اسرائیل و کشورهای عربی خلیج فارس بهویژه عربستان، امارات و بحرین بر محور مهار تهدید ایران و تصویرسازی از اسرائیل به عنوان «نگهبان امنیت منطقه» استوار بود؛ مسیری که نتانیاهو دنبال میکرد تا به جهانیان بقبولاند میتواند به نیابت از دیگر کشورها، مقابل اقدامات بیثباتکننده تهران بایستد.
اما این معادله به زمانی تعلق داشت که هنوز میان ریاض و تهران توافقی حاصل نشده بود و اسرائیل جبههای ویرانگر در غزه نگشوده و دامنه جنگ را تا مرزهای خود نکشانده بود. امروز که اسرائیل بمبافکنهایش را روانه ایران کرده، دولتهای خلیج فارس در مواجهه با جمهوری اسلامی، دیپلماسی را به مراتب مؤثرتر و کمهزینهتر از هر گونه تقابل نظامی میدانند؛ راهبردی که بیش از هر زمان دیگری در عرصه عمل نمود یافته است.
در سوی دیگر، افکار عمومی این کشورها نیز نسبت به گذشته، بهمراتب بیشتر از کشتار غیرنظامیان در غزه و سایر مناطق بهتزده و خشمگین هستند. رسانههای سعودی روز به روز با لحن تندتری به سیاستهای اسرائیل و شخص نتانیاهو حمله میکنند؛ انتقاداتی که با آغاز حملات اسرائیل به ایران نه تنها فروکش نکرده، بلکه این باور را در افکار عمومی عربستان عمیقتر ساخته که منبع اصلی بیثباتی منطقه، نتانیاهو و سیاستهایش است. این تحولات از تقویت جبهه افکار عمومی و نخبگان عربی علیه رویکردهای تلآویو حکایت دارد.
در همین چارچوب، عربستان سعودی قاطعانه اجازه نداد حریم هواییاش در اختیار جنگندههای اسرائیلی و آمریکایی برای حمله به ایران قرار گیرد. این رویکرد همچنین توضیح میدهد چرا محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، بلافاصله پس از آغاز آتشبس با مسعود پزشکیان تماس گرفت و طرفین بار دیگر بر ادامه سیاست تنشزدایی میان ریاض و تهران تأکید کردند.
در نهایت، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بهویژه عربستان، مصرانه خواستار توقف درگیریها هستند، حال آنکه نتانیاهو همچنان بر ادامه جنگ اصرار میورزد؛ نتیجه این پافشاری، دور شدن شرکای بالقوه از پروژه عادیسازی روابط با اسرائیل است. بهعبارتی، سگ نگهبان حالا از مهار خارج شده است.
هشدار سعودیها به اسرائیل: گوش شنوا داشته باشید یا عادیسازی محقق نمیشود
یکی دیگر از اشتباهات راهبردی اسرائیل، رویکردی است که نتانیاهو در پیش گرفته و بارها مدعی شده است که با پیشنهاد عادیسازی، در واقع به جهان عرب امتیاز میدهد. بتسلئیل اسموتریچ، وزیر دارایی اسرائیل نیز اخیراً همین ادعا را در یادداشتی مفصل در شبکه اجتماعی ایکس تکرار کرد و مدعی شد کشورهای عربی بیشترین نفع را از عادیسازی خواهند برد و بنابراین، نباید هیچ مطالبهای از اسرائیل داشته باشند.
این رویکرد، بارها و به صراحت از سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی رد شده است. از منظر ریاض، عادیسازی نه یک امتیاز رایگان است و نه ضرورتی برای سعودیها؛ بلکه تنها زمانی مطرح میشود که اسرائیل حاضر به اعطای امتیازهای مشخص و ملموس شود. همین اصل در «ابتکار صلح عربی» سال ۲۰۰۲ هم تکرار شد: برقراری روابط عادی با اسرائیل تنها زمانی امکانپذیر است که این رژیم به مرزهای پیش از ۱۹۶۷ بازگردد و برای مسئله پناهندگان فلسطینی راهحلی عادلانه ارائه دهد. امارات متحده عربی نیز در سال ۲۰۲۰ با همین منطق به سمت عادیسازی با اسرائیل حرکت کرد، هرچند نتانیاهو این توافق را «صلح در برابر صلح» و نه «زمین در برابر صلح» خواند و مدعی شد اسرائیل بهایی برای این توافق نپرداخته است.
با این حال، هیچیک از این ابتکارها به سرانجام نرسیدهاند. «ابتکار صلح عربی» با مخالفت علنی نتانیاهو در سال ۲۰۱۶ روبهرو شد و تصمیم اخیر اسرائیل برای احداث ۲۲ شهرک جدید در کرانه باختری، عملاً در تضاد آشکار با اولتیماتوم امارات در سال ۲۰۲۰ قرار دارد؛ هشداری که صراحتاً اعلام میکرد: «یا الحاق یا عادیسازی».
همین رویکرد، به افزایش نارضایتی در میان دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس دامن زده است. حتی پیش از آغاز جنگ با ایران، شاهزاده ترکی الفیصل سعودی از مقامات اسرائیل خواسته بود «گوش شنوای خود را اصلاح کنند» و واقعاً به مطالبات عربستان توجه نشان دهند. پیام واضح بود: عادیسازی روابط مجانی نخواهد بود و منطقه تشنه صلح و ثبات است، نه جنگهای بیپایان نتانیاهو. دقیقاً همین نگاه باعث شد حملات بعدی اسرائیل به ایران، احتمال عادیسازی را نه تنها افزایش ندهد، بلکه به مراتب تضعیف کند. واقعیت این است که اگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس روزی تصمیم به عادیسازی بگیرند، هزینه آن برای اسرائیل بسیار سنگینتر از پیشبینیهای تلآویو خواهد بود؛ البته اگر اصلاً چنین توافقی عملی شود.