یک جامعه شناس در گفت و گو با فرارو بررسی کرد
راه مواجهه درست با روز "کوروش" و تجمع در پاسارگاد

یک جامعه شناس معتقد است نادیده گرفته شدن بخشی از تاریخ ایران به واکنش و حضور در محوطه تاریخی پاسارگاد دامن زده است.

در طی سالهای اخیر ما با این پدیده رو به رو بوده ایم که در این روز بعضی از مردم از شهرهای مختلف خود را به محوطه باستانی پاسارگاد می رساندند و البته با وجود بعضی محدودیتها، جمعیت حاضر در مراسم نسبت به سالهای قبل بیشتر شده است. از منظر جامعهشناسی این مراسمها را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
در این میان چند نکته وجود دارد. یک نکته هویت گرایی ایرانی است. از این نکته نباید غافل شد. کوروش، بخشی از هویت ایرانی است و نمیشود این هویت را در تقابل با نظم سیاسی موجود ارزیابی کرد. ما در ایران پدیده ای به نام هویت گرایی داریم. هویت ایرانی مدرن، یک هویت ترکیبی و چندبعدی است. همانطور که نمیشود اسلامی بودن را از هویت ایرانیان جدا کرد، ایرانیت را هم نمیتوان از این هویت جدا کرد. هم دین ایرانی تحت تاثیر هویت ایرانی است و هم هویت ایرانی تحت تاثیر دین ایرانی است. به طور طبیعی کسی که حافظ، مولوی، سعدی و نظامی می خواند این هویت ایرانی در زبان او زنده می شود. تاریخ تداوم ایرانیت را اگر بررسی کنیم بخش عمده آن در ادبیات فارسی ادامه پیدا کرده است. به این بیت از حافظ توجه کنید:
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
حافظ در قرن هشتم در این بیت نوستالوژی ایرانیت را بازگو می کند. اما همین حافظ یک انسان عارف، مسلمان و دوستدار اهل بیت هم هست. او در بیت دیگری رستم را در کنار علی بن ابی طالب قرار می دهد. فردوسی از حافظ هم بیشتر این جنبه را دارد و فرهنگ و سابقه تاریخی ایرانیان را به یاد ایرانی ها میآورد.
اگرچه بعد از انقلاب سعی شده تا این شعرا را به عنوان شعرای مسلمان تا ایرانی یادآوری کنند، اما ما میدانیم این افراد مسلمانان ایرانی تبارند. کوروش هم جزء بخشی از همین زبان فارسی است که ما از طریق آن صحبت می کنیم. بنابراین این هویت را باید به رسمیت بشناسیم و برخورد مناسب و نرمی با آن داشته باشیم.
متاسفانه در سه چهار دهه ما اتفاقاتی رخ داده که واکنش هایی را برانگیخته. نظامهای فرهنگی، آموزش و پرورش و رسانهای ما باید به هوش باشند، جامع تر نگاه کنند و خود را از ایدئولوژیبینی نجات دهند. بنابراین این تداوم هویت ایرانی را باید بشناسیم و آن را به رسمیت بشناسیم.
نکته دیگر این است که ظاهرا ما شیوه برخورد مدنی با شهروندان مان را نمیدانیم و باید این شیوه را یاد بگیریم. نمیشود مجموعهای را در حصار قرار داد، راهها را بست، پلیس گذاشت و به مردم پیامک داد که در فلان روز به این منطقه مراجعه نکنید. خود این رفتار تحریک کننده و نشانه آن است که آن بخشی از نظام سیاسی شیوه برخورد را نمی داند. من خبرهایی را که در ارتباط با بزرگداشت کوروش می دیدم را برخوردهای تحریک کننده میدانم.
همچنین در سالهای بعد از انقلاب به خاطر غلبه ایدئولوژی دینی، یک جریان به صورت عمدی میخواست بُعد ایرانیت و ملیت ایرانی را مورد غفلت و حذف قرار دهد. در واقع می شود گفت فرآیند 40 سال بعد از انقلاب در خصوص حذف و طرد سابقه باستانی ایران، به نوعی باعث شده تنشهایی در ذهنها، زبانها و افکار عمومی پدید بیاید.
ما هرکاری که کنیم، فکر فرهنگ و زبان ایرانی هویت ترکیبی و تلفیقی است. ایرانیت هم بخشی از اسلامیت است و اسلامیت هم بخشی از ایرانیت است. بنابراین این خطایی بوده که در دهه های گذشته صورت گرفته است. به خصوص روشنفکران دینی مثل علی شریعتی و جلال آل احمد برخورد بدتری با ناسیونالیسم ایرانی داشتند.
مثل اتفاقی که در دوران پهلوی صورت گرفت. اینطور نیست؟
از نزدیک ترین کسانی که این ایدئولوژی را پروراندند مرحوم شریعتی و جلال آل احمد بودند. رفتارهای واکنشی که آنها در برابر حکومت پهلوی داشتند و می خواستند اسلام را یادآوری کنند به این ایدئولوژیاندیشی دامن زد. آقای مطهری با اینکه یک روحانی بود در زمینه هویت ایرانی خردمندانهتر برخورد کرد و از خدمات متقابل ایران و اسلام سخن گفت. اما با کمال تاسف پس از انقلاب اسلامی آن نگاه جامع و متعادل مرحوم مطهری هم مورد فراموشی قرار گرفت.
اگر دقت کنید می بینید علاقه ای که به کوروش، ملیت ایران و زبان فارسی وجود دارد بیشتر در طبقه متوسط ایرانی است. طبقه متوسط ایرانی یعنی افرادی که وضع اقتصادی بهتری دارند، تحصیلات دانشگاهی دارند و اهل فکر و مطالعه اند. در واقع در عین اینکه جنبه های عاطفی و نوستالوژیک وجود دارد اما جنبه های خردمندانه و آگاهی و فکری این قضیه هم وجود دارد.
من این را به جنبه ایدئولوژی گرایی روشنفکران مان برمیگردانم. ایدئولوژی دهه های اخیر که در ایران بود بیشتر ایدئولوژی های چپ بود. مثلا همین شریعتی که به او اشاره کردیم یک مارکسیست مسلمان بود. جلال آل احمد هم تا آخرین روز یک چپ گرا بود. مثلا همین واژه استکبار را که درباره غرب به کار می بریم در نظر بگیرید. استکبار مسلمان شده واژه استعمار است که مارکسیست ها از آن استفاده می کردند. این واژه توسط امثال شریعتی بومیسازی شد و واژه استکبار بر سر زبانها افتاد. بنابراین به طور طبیعی در ایران یک علایقی به چپ و چپگرایی در دوره انقلاب به وجود آمده بود.
احمد فردید در یک جا گفته بود مارکس به این جهت که مفهوم انقلاب را آفرید و تئوریزه کرد شان بسیاربزرگی دارد و برای ما ستودنی است. این ایدئولوژی ما هم یک نوع چپ گرایی است. بنابراین ما هم همواره توانسته ایم علی رغم مخالفت هایمان با بلوک شرق، با بلوک شرق راحت تر کار کردیم تا بلوک غرب. حتی زمانی که شوروی سابق برپا بود سیاستمداران ایران به آنجا یا مثلا به چین سفر کردند. بنابراین بدون اینکه خودمان بدانیم یک کشش های چپگرایانه وجود دارد. اصطلاح غرب ستیزی یعنی اینکه ما مقلد غرب شده ایم. اقبال لاهوری همیشه می گفت ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد. همیشه گمان کرده ایم هرچه غیرغربی است ما را نجات خواهد داد. در حالی است که خود چپ هم یک پدیده غربی است. بنابراین ما چه قبول کنیم و چه نکنیم گرایش هایی چپ گرایانه در ما وجود دارد.