رزگار قادر پور در گفتگو با فرارو بررسی کرد
سرطان ارتباط عاطفی؛ چرا سن ارتباط عاطفی و جنسی کاهش یافته است؟

شاید تا چندی پیش شنیدن خبر عاشق شدن دختر ۹ ساله مثل یک شوخی بود. فقط شاید در خاله بازیهای دوران کودکی چنین اتفاقی ممکن بود. اما وقتی خبر واقعی خودکشی یک دختر را میشنوید که در ۹ سالهگی عاشق شده، تعجب و غم یکجا جلویتان قد علم میکند. رزگار قادر پور مشاور خانواده در گفتگو با فرارو به آسیبشناسی روابط عاطفی در سنین پایین و راهکارهای مواجهه با آن میپردازد.


یعنی آن خلائی که به لحاظ عاطفی در نظام خانواده وجود دارد نوجوانان را به این سمت سوق میدهد که یک جای دیگر این خلا را پر بکنند مثل اسفنجی که اگر جای خلاء داشته باشد و ما آن را در معرض هر مایعی قرار بدهیم - چه مایع خوب چه مایع بد- آن اسفنج مایع را جذب میکند به خودش.
متاسفانه، چون در جامعه ما و در نظام کنونی خانوادههای ما، این خلاء بسیار بزرگ است و والدین شاید زمان نداشته باشند و مشکلات خاص خود را داشته باشند. از دیدگاه منِ خانوادهدرمانگر، هم عمده مشکلات بر میگردد به نداشتن صمیمیت و رابطه با نوجوانانشان و اتفاقی که میافتد که این نوجوانان باید خلاء عاطفی را به نوعی پر بکنند و ترمیم کنند.
این خلاء در دوران راهنمایی و دبیرستان اگر وجود داشته باشد ارتباط عاطفی شکل میگیرد که آسیبهای زیادی را هم به دنبال دارد که این آسیبها میتواند در آینده این افراد مشکلاتی را بوجود آورد، چون معمولا در حالت پنهان کاری هم وارد این روابط میشوند؛ و قطعاً این سیکل معیوب ادامه دار خواهد بود.
گزارش دیگری که توسط معاون وزارت جوانان داده شد بود این بود که بیشتر این روابط به جای رابطه عاطفی به سمت رابطه جنسی کشیده میشود. علت این گرایش آنهم در این سن پایین را در چه میدانید؟
رابطه جنسی دو بعد دارد یک بعد بحث روانشناختی قضیه است که بحث همان صمیمیتی است که خدمتتان عرض کردم. یک بخشش برمیگردد به بحث فیزیولوژی و بحث هورمونها- یعنی عمل تخلیه جنسی- که به صورت عینی اتفاق میافتد.
بحث فیزیولوژی میتواند در این سن طبیعی باشد؟
خیر. اتفاقی که در اینجا رخ میدهد این است که آن خلا عاطفی که در نظام خانواده وجود دارد به همراه نبود یک سیستم سالم وسازنده که بتواند مهارتها را به نوجوان آموزش دهد و همچنین آن بعد پنهان کاری به این رابطه جنسی که شما گفتید منجر میشود.
پنهان کاری متاسفانه به شکلی تعبیه شده که حتی بزرگسالان هم وقتی وارد یک رابطه عاطفی میشوند بخاطر اینکه در نظام بیرونی دچار مشکل نشوند به محیط هایی پناه میبرند که خلوت باشد. حالا در آن محیط خلوت نوجوان احساس صمیمیت بیشبرآوردشده کاذب میکند و این صمیمیت برایش ایجاد میشود.
در واقع او قصد داشته است که دور از دید عموم برود در یک محیطی نیاز عاطفیاش را ارضا بکند، اما در این محیط خلوتی که برای خودش ایجاد کرده احتمال اینکه این فرد را به سمت رابطه جنسی سوق بدهد وجود دارد.
یعنی علت شروع این رابطهها همان خلا عاطفی است و ارتباط جنسی به عنوان نتیجهای ناخواسته بوجود میآید؟
دقیقا. با توجه به این توضیحاتی که گفتم اینگونه اتفاق میافتد و متاسفانه کاری نمیشود کرد که رابطه عاطفی به آنجا کشیده نشود.
البته در رابطه با آخرین سوال شما یک نکته را هم اضافه کنم یک بخشی از این روابط برمیگردد به سیستم فضای مجازی که در اختیار این نوجوانان است و دنیای تحریکاتی که در آنجا اتفاق میافتد و به راحتی در دسترسشان است و این هم به نوعی سوق دهندهی این روابط است.
اما یکی دیگر از مهمترین پارامترها در چنین روابطی برمیگردد به نبود مهارتها و دانشی که این نوجوانان باید در هندل کردن رابطه عاطفی داشته باشند. این بسیار مهم است.
رسالت آموزش مدیریت روابط در سن نوجوانی بر دوش آموزش پرورش است که باید آن را انجام میداد و بدهد. اینکه یک سری مهارتها بهشان آموزش بدهند که نیاز عاطفی به چه چیزی میگویند و برای چگونه این قضیه باید به سمت رفع برود.

اینکه این روابط در سن پایین آغاز میشود و ممکن است تا مدت زیادی هم ادامه پیدا کند، بر آینده و ازدواج این نوجوانان چه اثراتی خواهد گذاشت؟
مشکلی که در این نوع رابطه بوجود میآید این است که اگر به رابطه جنسی کشیده بشود با توجه به آن قید و بند هایی که ما به لحاظ فرهنگی در جامعه داریم ازدواج آنها بخاطر فشار خواهد بود نه عقلانیت.
ببینید در رابطه دختر و پسر در نوجوانی اکثر دختر خانمها تمام توانشان را به خرج میدهند که فرد را به یک رابطه ازدواجی بکشانند. این ازدواج اگر اتفاق بیافتد بر اساس یک فشار بوده نه یک رابطه عاقلانه. یک فشار هیجانی که یک فرد داشته و حالا در نتیجهی آن فشار به سمت ازدواج میرود.
این رابطه، چون یک رابطه سالمی نبوده است مشکلات را حادتر هم میکند. به تعبیر ما روانشناسانِ خانواده، ازدواج مثل موجود زنده متولد میشود یعنی آن دو نفری که میخواهند ازدواج کنند آن را متولد میکنند؛ مثل یک نهالی است که آن را کاشت میکنند و قطعا اگر این کار را درست انجام ندهند قطعا تحت تاثیر این ازدواجهای تحت فشار- که برایشان ایجاد شده-برای آن خانواده هم نمیشود آینده خوبی متصور بود.
یکی دیگر از موارد قابل توجهای که در آمارها به آن اشاره شده- بدون ذکر رقم و درصد- افزایش رابطه با چند نفر به صورت همزمان در میان نوجوانان است. شما ریشه را در همان خلاء عاطفی موجود در خانواده میبینید یا باید به نوعی دیگر تحلیل کرد؟
متاسفانه شرایطی ایجاد شده که من را به سمت این تحلیل برده که یک سرطان اجتماعی اتفاق افتاده است و دیر یا زود این سونامی سرطان جان خانوادهها را در بر میگیرد.
این که شما میفرمایید بر میگردد به همان داستان یعنی این اتفاق در حال رخ دادن است، بخاطر اینکه متولیان امر خانواده کار عمدهای را نمیتوانند انجام دهند یا سیستم قانونی به نوعی است که نمیتوان کاری را انجام داد.
انگار یک سونامی راه افتاده و همه را میبرد مثل سونامی طلاق- که قبلا در گزارش هایی به آن اشاره کردم. این سونامی رابطه با چند نفر هم راه افتاده و قطعا خیلی از خانوادهها را به سمت ناکامی و نا امیدی از زندگی موفق میبرد.
پس در این مورد خاص که نوجوانان به سمت ارتباط هایی میروند با چند نوع یا به چندین شکل یا با چندین نفر به آن زلزله هایی که در نظامهای اجتماعی جامعه ما بوجود آمده است، برمیگردد.
ما این مساله را در کشورهای دیگر به صورت خیلی نادر داریم. در کشورهای غربی یا اروپایی وقتی یک فردی تعهدی برایش ایجاد میشود در یک رابطه تا تکلیف آن رابطه را مشخص نکند سراغ رابطه دیگری نخواهد رفت، اما متاسفانه در کشور ما حتی در بین بزرگسالان هم وجود دارد و حالا در جوانان و نوجوانان هم که آمارها به آن اشاره دارد شاهد هستیم.
من در گفتگویی با دکتر اقلیما رئیس انجمن مددکاری صحبت میکردم؛ ایشان اعتقاد داشتند که برای مردان بالای ۴۰ سال در همه دنیا طبیعی است که برای مدتی به دنبال رابطه با شخص دیگری غیر از همسر خود میروند. اولا شما تا چه حد با این قضیه موافق هستید و ثانیا آیا ریشه روابط متعدی که نوجوانان الان به سمت آن میروند در همین قضیه است و به عنوان مثال از پدر خودالگو برداری کرده اند؟
در بحثهای علمی و روانشناسی یک نظریه داریم به نام نظریه اریک اریکسون، که نظریه خیلی جاندار و قوی است. این نظریه به مراحل زندگی انسان اشاره میکند.

یکی از مراحل برای نمونه بحث هویتیابی دوره نوجوانی است که افراد میروند به سمت هویتیابی. این مرحله در دوره نوجوانی اول اتفاق میافتد که دورانش مشخص است: از ۱۰، ۱۱ سال تا ۲۰ سالگی.
دوره دیگری داریم که به آن میگوییم"بلوغ دوم" که در دوره میانسالی اتفاق میافتد. بیشتر انسانها مخصوصا آنهایی که در دوره هویت یابی مشکل داشتند- در دوره هویت یابی اول- دوباره دچار بحران میشوند.
این افراد میخواهند در تمام اعتقادات و باورها و حتی دوستیهای خودشان بازنگری بکنند. تغییرات دیگری هم در حوزههای دیگری دارند. همچنین اگر به آمارهای خیانت بر اساس سن و سال نگاه بکنیم مشاهده میکنیم بیشتر افرادی که دچار خیانت میشوند در این دوره هستند.
همچنین آمار دیگر آمار طلاقها است که اگر دقت کنید طلاقها در این دوران دوباره اوج میگیرد که قطعا رئیس انجمن مددکاری منظورشان از بحثشان این بوده است که این "دوبارهبرآمدگی" دوباره بوجود میآید و افراد را در این دوره دچار آشوب میکند.

شما با تجربهای که در زمینه مشاوره خانواده و ازدواج دارید، فکر میکنید چه راهکاری را برای فراهم کردن زمینه روابط سالم و مفید برای نوجوانان میتوان در پیش گرفت؟
به تاکید اگر من بخواهم از بالای هرم شروع بکنم رو به پایین توصیه من به ریاست جمهور و قانون گذاران و مجلس محترم است که وزارتخانهای را به نام وزارت خانواده پایه گذاری بکنند؛ حالا این که با چه ساز و کاری باشد بر میگردد به این که چه کمکی از متخصصین میخواهند.

پایینترین سطح بر میگردد به خانوادهها. نباید خانوادهها را هم رها بکنیم تا نهادها بخواهند کاری انجام دهند، چون بسیار زمان میبرد. ما باید بیاییم به تک تک خانوادهها رسیدگی کنیم.
ما میگوییم هر خانوادهای باید مشاور خانواده داشته باشد. یعنی در بهترین حالت ممکنش- یعنی خانواده خیلی موفق که مشکلی ندارد- باید مشاور خانواده در کنار خودش داشته باشد و خانوادهای هم که دچار بحران شده باید مشاور در کنار خودش داشته باشد.
خدا را شکر ما این نیروها را در مراکز مشاوره تحت نظر سازمان بهزیستی و تحت نظر سازمان نظام روانشناسی و مشاورهای داریم. مردم میتوانند به این مراکز مراجعه بکنند و این خدمات را دریافت بکنند که این اتفاقات نیافتد و جلوگیری بکنند از تمام اتفاقات ناگواری که امروزه به کمین خانوادهها نشسته است.
این هرمی را که شما متصور هستید اگر بخواهیم گستردهتر کنیم در پایینترین قاعده آن خود فرد قرار میگیرد. به نظر شما خود فرد چگونه میتواند به سمتی برود که از رابطه ناسالم دوری کند؟ آیا اصلا نقشی برای خود فرد قائل هستید؟
خود نوجوان را حقیقتا فقط سیستم آموزش پروش میتواند کمک کند. یعنی برای نوجوان یک سری مکانیزمها - که خیلی هم مکانیزم سختی نیست- را در مورد هندل کردن و مدیریت کردن روابط عاطفی و نیازهای عاطفی خودشان، آموزش دهد و متولی این امر شود.
چون ما خانواده هایی را داریم که پدر و مادرها خودشان مشکلات خاص خودشان را دارند و نمیتوانند به بچهها رسیدگی بکنند، نیاز است که خود آن بچه بتواند به کمک آن مهارت هایی که سیستم آموزشی به او داده است به طور کامل خودش را مدیریت بکند. این است که ما نیاز داریم به اینکه سیستم آموزشی این مهارتآموزی را انجام بدهد.
اگر خصوصا بخواهم در مورد نقش فرد آنطور که مد نظر شماست بگویم باید گفت: نمیشود از فرد انتظار چنین خودآموزی را داشت مگر اینکه نوجوان آنقدر مستقل باشد که بتواند مراجعه کند به مراکز مشاوره و مشاورین مدرسه ای؛ که متاسفانه مشاوران مدرسهای دورههای مرتبط را ندیده اند یا به روز ندیده اند یا رشته شان مشاوره نیست که بتوانند خدمات را به بچهها ارائه بدهند و برای این بچهها از گفتمان نصیحت و پند و اندرز وارد میشوند که قطعا بچهها فراری میشوند و نتیجهای در بر ندارد.

یعنی آن خلائی که به لحاظ عاطفی در نظام خانواده وجود دارد نوجوانان را به این سمت سوق میدهد که یک جای دیگر این خلا را پر بکنند مثل اسفنجی که اگر جای خلاء داشته باشد و ما آن را در معرض هر مایعی قرار بدهیم - چه مایع خوب چه مایع بد- آن اسفنج مایع را جذب میکند به خودش.
متاسفانه، چون در جامعه ما و در نظام کنونی خانوادههای ما، این خلاء بسیار بزرگ است و والدین شاید زمان نداشته باشند و مشکلات خاص خود را داشته باشند. از دیدگاه منِ خانوادهدرمانگر، هم عمده مشکلات بر میگردد به نداشتن صمیمیت و رابطه با نوجوانانشان و اتفاقی که میافتد که این نوجوانان باید خلاء عاطفی را به نوعی پر بکنند و ترمیم کنند.
این خلاء در دوران راهنمایی و دبیرستان اگر وجود داشته باشد ارتباط عاطفی شکل میگیرد که آسیبهای زیادی را هم به دنبال دارد که این آسیبها میتواند در آینده این افراد مشکلاتی را بوجود آورد، چون معمولا در حالت پنهان کاری هم وارد این روابط میشوند؛ و قطعاً این سیکل معیوب ادامه دار خواهد بود.
گزارش دیگری که توسط معاون وزارت جوانان داده شد بود این بود که بیشتر این روابط به جای رابطه عاطفی به سمت رابطه جنسی کشیده میشود. علت این گرایش آنهم در این سن پایین را در چه میدانید؟
رابطه جنسی دو بعد دارد یک بعد بحث روانشناختی قضیه است که بحث همان صمیمیتی است که خدمتتان عرض کردم. یک بخشش برمیگردد به بحث فیزیولوژی و بحث هورمونها- یعنی عمل تخلیه جنسی- که به صورت عینی اتفاق میافتد.
بحث فیزیولوژی میتواند در این سن طبیعی باشد؟
خیر. اتفاقی که در اینجا رخ میدهد این است که آن خلا عاطفی که در نظام خانواده وجود دارد به همراه نبود یک سیستم سالم وسازنده که بتواند مهارتها را به نوجوان آموزش دهد و همچنین آن بعد پنهان کاری به این رابطه جنسی که شما گفتید منجر میشود.
پنهان کاری متاسفانه به شکلی تعبیه شده که حتی بزرگسالان هم وقتی وارد یک رابطه عاطفی میشوند بخاطر اینکه در نظام بیرونی دچار مشکل نشوند به محیط هایی پناه میبرند که خلوت باشد. حالا در آن محیط خلوت نوجوان احساس صمیمیت بیشبرآوردشده کاذب میکند و این صمیمیت برایش ایجاد میشود.
در واقع او قصد داشته است که دور از دید عموم برود در یک محیطی نیاز عاطفیاش را ارضا بکند، اما در این محیط خلوتی که برای خودش ایجاد کرده احتمال اینکه این فرد را به سمت رابطه جنسی سوق بدهد وجود دارد.
یعنی علت شروع این رابطهها همان خلا عاطفی است و ارتباط جنسی به عنوان نتیجهای ناخواسته بوجود میآید؟
دقیقا. با توجه به این توضیحاتی که گفتم اینگونه اتفاق میافتد و متاسفانه کاری نمیشود کرد که رابطه عاطفی به آنجا کشیده نشود.
البته در رابطه با آخرین سوال شما یک نکته را هم اضافه کنم یک بخشی از این روابط برمیگردد به سیستم فضای مجازی که در اختیار این نوجوانان است و دنیای تحریکاتی که در آنجا اتفاق میافتد و به راحتی در دسترسشان است و این هم به نوعی سوق دهندهی این روابط است.
اما یکی دیگر از مهمترین پارامترها در چنین روابطی برمیگردد به نبود مهارتها و دانشی که این نوجوانان باید در هندل کردن رابطه عاطفی داشته باشند. این بسیار مهم است.
رسالت آموزش مدیریت روابط در سن نوجوانی بر دوش آموزش پرورش است که باید آن را انجام میداد و بدهد. اینکه یک سری مهارتها بهشان آموزش بدهند که نیاز عاطفی به چه چیزی میگویند و برای چگونه این قضیه باید به سمت رفع برود.

اینکه این روابط در سن پایین آغاز میشود و ممکن است تا مدت زیادی هم ادامه پیدا کند، بر آینده و ازدواج این نوجوانان چه اثراتی خواهد گذاشت؟
مشکلی که در این نوع رابطه بوجود میآید این است که اگر به رابطه جنسی کشیده بشود با توجه به آن قید و بند هایی که ما به لحاظ فرهنگی در جامعه داریم ازدواج آنها بخاطر فشار خواهد بود نه عقلانیت.
ببینید در رابطه دختر و پسر در نوجوانی اکثر دختر خانمها تمام توانشان را به خرج میدهند که فرد را به یک رابطه ازدواجی بکشانند. این ازدواج اگر اتفاق بیافتد بر اساس یک فشار بوده نه یک رابطه عاقلانه. یک فشار هیجانی که یک فرد داشته و حالا در نتیجهی آن فشار به سمت ازدواج میرود.
این رابطه، چون یک رابطه سالمی نبوده است مشکلات را حادتر هم میکند. به تعبیر ما روانشناسانِ خانواده، ازدواج مثل موجود زنده متولد میشود یعنی آن دو نفری که میخواهند ازدواج کنند آن را متولد میکنند؛ مثل یک نهالی است که آن را کاشت میکنند و قطعا اگر این کار را درست انجام ندهند قطعا تحت تاثیر این ازدواجهای تحت فشار- که برایشان ایجاد شده-برای آن خانواده هم نمیشود آینده خوبی متصور بود.
یکی دیگر از موارد قابل توجهای که در آمارها به آن اشاره شده- بدون ذکر رقم و درصد- افزایش رابطه با چند نفر به صورت همزمان در میان نوجوانان است. شما ریشه را در همان خلاء عاطفی موجود در خانواده میبینید یا باید به نوعی دیگر تحلیل کرد؟
متاسفانه شرایطی ایجاد شده که من را به سمت این تحلیل برده که یک سرطان اجتماعی اتفاق افتاده است و دیر یا زود این سونامی سرطان جان خانوادهها را در بر میگیرد.
این که شما میفرمایید بر میگردد به همان داستان یعنی این اتفاق در حال رخ دادن است، بخاطر اینکه متولیان امر خانواده کار عمدهای را نمیتوانند انجام دهند یا سیستم قانونی به نوعی است که نمیتوان کاری را انجام داد.
انگار یک سونامی راه افتاده و همه را میبرد مثل سونامی طلاق- که قبلا در گزارش هایی به آن اشاره کردم. این سونامی رابطه با چند نفر هم راه افتاده و قطعا خیلی از خانوادهها را به سمت ناکامی و نا امیدی از زندگی موفق میبرد.
پس در این مورد خاص که نوجوانان به سمت ارتباط هایی میروند با چند نوع یا به چندین شکل یا با چندین نفر به آن زلزله هایی که در نظامهای اجتماعی جامعه ما بوجود آمده است، برمیگردد.
ما این مساله را در کشورهای دیگر به صورت خیلی نادر داریم. در کشورهای غربی یا اروپایی وقتی یک فردی تعهدی برایش ایجاد میشود در یک رابطه تا تکلیف آن رابطه را مشخص نکند سراغ رابطه دیگری نخواهد رفت، اما متاسفانه در کشور ما حتی در بین بزرگسالان هم وجود دارد و حالا در جوانان و نوجوانان هم که آمارها به آن اشاره دارد شاهد هستیم.
من در گفتگویی با دکتر اقلیما رئیس انجمن مددکاری صحبت میکردم؛ ایشان اعتقاد داشتند که برای مردان بالای ۴۰ سال در همه دنیا طبیعی است که برای مدتی به دنبال رابطه با شخص دیگری غیر از همسر خود میروند. اولا شما تا چه حد با این قضیه موافق هستید و ثانیا آیا ریشه روابط متعدی که نوجوانان الان به سمت آن میروند در همین قضیه است و به عنوان مثال از پدر خودالگو برداری کرده اند؟
در بحثهای علمی و روانشناسی یک نظریه داریم به نام نظریه اریک اریکسون، که نظریه خیلی جاندار و قوی است. این نظریه به مراحل زندگی انسان اشاره میکند.

یکی از مراحل برای نمونه بحث هویتیابی دوره نوجوانی است که افراد میروند به سمت هویتیابی. این مرحله در دوره نوجوانی اول اتفاق میافتد که دورانش مشخص است: از ۱۰، ۱۱ سال تا ۲۰ سالگی.
دوره دیگری داریم که به آن میگوییم"بلوغ دوم" که در دوره میانسالی اتفاق میافتد. بیشتر انسانها مخصوصا آنهایی که در دوره هویت یابی مشکل داشتند- در دوره هویت یابی اول- دوباره دچار بحران میشوند.
این افراد میخواهند در تمام اعتقادات و باورها و حتی دوستیهای خودشان بازنگری بکنند. تغییرات دیگری هم در حوزههای دیگری دارند. همچنین اگر به آمارهای خیانت بر اساس سن و سال نگاه بکنیم مشاهده میکنیم بیشتر افرادی که دچار خیانت میشوند در این دوره هستند.
همچنین آمار دیگر آمار طلاقها است که اگر دقت کنید طلاقها در این دوران دوباره اوج میگیرد که قطعا رئیس انجمن مددکاری منظورشان از بحثشان این بوده است که این "دوبارهبرآمدگی" دوباره بوجود میآید و افراد را در این دوره دچار آشوب میکند.

شما با تجربهای که در زمینه مشاوره خانواده و ازدواج دارید، فکر میکنید چه راهکاری را برای فراهم کردن زمینه روابط سالم و مفید برای نوجوانان میتوان در پیش گرفت؟
به تاکید اگر من بخواهم از بالای هرم شروع بکنم رو به پایین توصیه من به ریاست جمهور و قانون گذاران و مجلس محترم است که وزارتخانهای را به نام وزارت خانواده پایه گذاری بکنند؛ حالا این که با چه ساز و کاری باشد بر میگردد به این که چه کمکی از متخصصین میخواهند.

پایینترین سطح بر میگردد به خانوادهها. نباید خانوادهها را هم رها بکنیم تا نهادها بخواهند کاری انجام دهند، چون بسیار زمان میبرد. ما باید بیاییم به تک تک خانوادهها رسیدگی کنیم.
ما میگوییم هر خانوادهای باید مشاور خانواده داشته باشد. یعنی در بهترین حالت ممکنش- یعنی خانواده خیلی موفق که مشکلی ندارد- باید مشاور خانواده در کنار خودش داشته باشد و خانوادهای هم که دچار بحران شده باید مشاور در کنار خودش داشته باشد.
خدا را شکر ما این نیروها را در مراکز مشاوره تحت نظر سازمان بهزیستی و تحت نظر سازمان نظام روانشناسی و مشاورهای داریم. مردم میتوانند به این مراکز مراجعه بکنند و این خدمات را دریافت بکنند که این اتفاقات نیافتد و جلوگیری بکنند از تمام اتفاقات ناگواری که امروزه به کمین خانوادهها نشسته است.
این هرمی را که شما متصور هستید اگر بخواهیم گستردهتر کنیم در پایینترین قاعده آن خود فرد قرار میگیرد. به نظر شما خود فرد چگونه میتواند به سمتی برود که از رابطه ناسالم دوری کند؟ آیا اصلا نقشی برای خود فرد قائل هستید؟
خود نوجوان را حقیقتا فقط سیستم آموزش پروش میتواند کمک کند. یعنی برای نوجوان یک سری مکانیزمها - که خیلی هم مکانیزم سختی نیست- را در مورد هندل کردن و مدیریت کردن روابط عاطفی و نیازهای عاطفی خودشان، آموزش دهد و متولی این امر شود.
چون ما خانواده هایی را داریم که پدر و مادرها خودشان مشکلات خاص خودشان را دارند و نمیتوانند به بچهها رسیدگی بکنند، نیاز است که خود آن بچه بتواند به کمک آن مهارت هایی که سیستم آموزشی به او داده است به طور کامل خودش را مدیریت بکند. این است که ما نیاز داریم به اینکه سیستم آموزشی این مهارتآموزی را انجام بدهد.
اگر خصوصا بخواهم در مورد نقش فرد آنطور که مد نظر شماست بگویم باید گفت: نمیشود از فرد انتظار چنین خودآموزی را داشت مگر اینکه نوجوان آنقدر مستقل باشد که بتواند مراجعه کند به مراکز مشاوره و مشاورین مدرسه ای؛ که متاسفانه مشاوران مدرسهای دورههای مرتبط را ندیده اند یا به روز ندیده اند یا رشته شان مشاوره نیست که بتوانند خدمات را به بچهها ارائه بدهند و برای این بچهها از گفتمان نصیحت و پند و اندرز وارد میشوند که قطعا بچهها فراری میشوند و نتیجهای در بر ندارد.