نماینده زرتشتی که پیگیر بودجه روضهخوانی بود

«در یکی از روزهای یکشنبه که شماری از روحانیان مسلمان برای دیدن عشاء ربانی آمده بودند، پس از انجام مراسم، با یکی از آنان که خود را شیخ یحیی معرفی کرد و منسوب به خانواده حاج ابوجعفر ملا بود، به گفتگو پرداختم. او متوجه شد که من به علت علاقه شدید به موعظههای مسیح، اطلاعات ناچیزی درباره دین زرتشتی دارم. شیخ یحیی توصیه کرد که بهتر است پیرو مذهب زرتشتی خود باشم و سپس افزود که حاضر است در صورت تمایل به فراگرفتن مناسک زرتشتی، به من کمک کند. حرفهای او به شدت مرا تکان داد و در واقع باید بگویم کاملا منقلب شدم.»

به گزارش تاریخ ایرانی: «قصه تعامل پیروان دین مسلط یک جامعه با صاحبان دیگر ادیان یا به زبان رساتر، اقلیتهای دینی، از قصههای تکرارشونده تاریخ است که تنها به گستره تعامل پر افت و خیز مسلمانان و زرتشتیان بازنمیگردد، اما این قصه که روزها و ماهها نام یکی از نمایندگان زرتشتی منتخب مردم مسلمان و زرتشتی یزد - سپنتا نیکنام - را در سطح جهانی مطرح کرده بود، از آخرین این قصهها و نزدیکترینشان به زمان ماست.
یکی از کتابهای تاریخی مستند درباره این همزیستی، کتاب خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، یکی از فعالان اجتماعی و سیاسی جامعه زرتشتیان ایران در تاریخ معاصر است که سالها نماینده مجلس و نماینده انجمنهای تاثیرگذار دینی و آئینی بوده است.
مروری بر محتوای خاطرات، بر دادههای تاسفبرانگیز این پیشگفتار مهر تائید میزند مثلا ارباب کیخسرو در بخشی تحت عنوان اصلاحات اجتماعی، به تلخی درباره زندگی زرتشتیان یزد و کرمان مینویسد: «اوضاع و احوال زرتشتیان ایران، به خصوص در یزد و کرمان، به حدی ناهنجار بود که آنها حتی حق نداشتند لباس آبرومندی به تن کنند. مردان قبا میپوشیدند و حتی در زمستان گیوه به پا میکردند. اجازه نداشتند سوار اسب، خر و یا قاطر شوند و وسیله دیگری هم برای حمل و نقل وجود نداشت. در روزهای بارانی میبایست مواظب باشند که به یک فرد مسلمان نزدیک نشوند یا با او تماس بدنی برقرار نسازند. در غیر این صورت تا حد مرگ کتک میخوردند. زرتشتیان غالبا در خیابانها مورد ضرب و شتم مسلمانان قرار میگرفتند. به هنگام خرید در بازار نبایستی به خوراکیها یا میوهها دست میزدند. مردان زرتشتی یزد معمولا یک دستمال بزرگ یا شال با خود داشتند. آنها وقتی برای دیدار با یک مسلمان به خانهاش میرفتند، مجبور بودند آن دستمال یا شال را زیر پای خود پهن کنند تا فرش نجس نشود. {افزون بر این} مردان زرتشتی سرهای خود را با نوعی عمامه به رنگ خامهای تیره به نام نخودی میپوشاندند. این سرپوش عذابآور صرفا برای ناراحت کردن آنها باب شده بود.»
بهتر است پیرو مذهب زرتشتی خود باشم
اما همه ماجرای تعامل مسلمانان با زرتشتیان در این کتاب و خاطرات نهفته در آن به این تلخی نیست؛ چنان که در طول تاریخ ایران، این همزیستی میان صاحبان دو دین، واجد نکات مثبت نیز بوده است؛ ارباب کیخسرو این خاطرات را از سالهای پایانی حکومت قاجار نقل میکند؛ در حالی که خاطرات دیگری هم از تعامل مسلمانان و زرتشتیان و مشخصا خودش به ذهن سپرده است که به روزگار جوانیاش و برخی به روزهایی بازمیگردد که او به عنوان یکی از بزرگترین تبیینکنندگان آموزههای زرتشتیان شناخته میشد و در نتیجه میتوان به تأکید گفت که این خاطرات متفاوت به روشنی وجه دیگری از این تعامل میان مسلمانان و زرتشتیان را مینمایاند؛ یکی از جالب توجهترین این خاطرات به ماجرای تعامل ارباب کیخسرو در جوانی با یک روحانی روشناندیش مسلمان بازمیگردد که چنان از آئین زرتشتی آگاه است که خود عامل دانشافزایی ارباب کیخسرو در این زمینه میشود.
ارباب کیخسرو پس از نقل خاطرات خود در مدرسه آمریکاییها که منجر به اشتیاقش به گرویدن به مسیحیت شده بود، مینویسد: «در یکی از روزهای یکشنبه که شماری از روحانیان مسلمان برای دیدن عشاء ربانی آمده بودند، پس از انجام مراسم، با یکی از آنان که خود را شیخ یحیی معرفی کرد و منسوب به خانواده حاج ابوجعفر ملا بود، به گفتگو پرداختم. او متوجه شد که من به علت علاقه شدید به موعظههای مسیح، اطلاعات ناچیزی درباره دین زرتشتی دارم. شیخ یحیی توصیه کرد که بهتر است پیرو مذهب زرتشتی خود باشم و سپس افزود که حاضر است در صورت تمایل به فراگرفتن مناسک زرتشتی، به من کمک کند. حرفهای او به شدت مرا تکان داد و در واقع باید بگویم کاملا منقلب شدم.»
این روایتی است تکاندهنده درباره تعامل یک مسلمان و یک جوان زرتشتی که ارباب کیخسرو شاهرخ با شعف و هیجان بدان میپردازد؛ شاید از این منظر که در نگاه اول چنین انتظار میرفته است که روحانی مسلمان بکوشد به جای مسیحیت جوان زرتشتی را به قبول اسلام فراخواند؛ ارباب کیخسرو در ادامه نقل این خاطره چنین میافزاید که: «چندین روز در فکر حرفهای شیخ بودم: من باید کدام یک از ادیان موجود را انتخاب کنم؟ یک شب که برای دریافت پاسخ به خدا متوسل شده بودم به خواب رفتم. در عالم خواب دو رویای متفاوت دیدم: اول خواب دیدم که آب تمام دنیا را فراگرفته است و من روی آب شناورم و در آن فرو نمیروم. بعد خواب دیدم که خانهام آتش گرفته و شعلههای آن از سقف گذشته، اما به هیچ چیز آسیب نمیرسد. خودم را دیدم که با لباسی سرتاپا سفید در وسط آتش زانو زده و به رسم زرتشتیان مشغول خواندن اوستا هستم. صبح روز بعد خوابم را برای همسرم فیروزه تعریف کردم و از او خواستم که سدره و کشتی مرا بیاورد. پس از حمام سدره را به تن کردم و کشتی را دور کمر بستم.»
این اتفاق برای زرتشتی جوانی روی داده است که دانش کافی و کاملی درباره آئین زرتشتی نداشته و بنا بر تصریح خودش آموختههای مربوط به زرتشتیگری را در کودکی طوطیوار آموخته و بدون درک معانی حفظ میکرده و سپس تحت تاثیر تعالیم مسیحیت در مدرسه آمریکایی قرار گرفته است؛ اتفاقی که متوجه روشناندیشی روحانی مسلمان است. ارباب کیخسرو با تکان فکری که از سوی این روحانی مسلمان میخورد، چنان به آئین خود علاقهمند میشود که چند اثر درخشان هم در معرفی اندیشهها و آموزههای زرتشت به رشته نگارش درمیآورد و همین کتابهاست که خود زمینهای از روشنگری و شفافسازی درباره آئین و باورهای زرتشتیان در اذهان روحانیون مسلمانی به وجود میآورد که بنا بر یک درک تاریخی نادرست، زرتشتیان را واجد هنجارهای رفتاری ناروایی همچون ازدواج با محارم و آتشپرستی و در نتیجه نجس میانگاشتند.
ارباب کیخسرو ضمن اشاره به یکی از این کتابها به نام «آئینه آئین مزدیسنی»، خاطره تاملبرانگیز دیگری روایت میکند که بیارتباط به شیخی که پیش از این بدان اشاره شد، نیست: «روزی یک روحانی که عمامه بزرگی به سر داشت به دیدار من آمد. او خود را شیخ ابراهیم صاحبالزمانی معرفی کرد و خواستار گفتوگوی خصوصی با من شد. شیخ گفت: «آئینه» یک نجاتبخش است و او از خدا طلب بخشش کرده است. او سپس برای اطلاع من گفت: در زمان دانشآموزی او، معلمش که خود یک روحانی بوده به شاگردانش میآموخته که هر چه بیشتر به کافرکیشان تهمت زده شود، اجر و پاداش او نزد خدا بیشتر خواهد بود. یک روز که شیخ ابراهیم به مدرسه نمیرود و روز بعد از او میپرسند کجا بوده، پاسخ میدهد به مراسم عروسی یک دوست زرتشتی رفته است. وقتی از شیخ که در کسب اجر بیشتری بوده میخواهند حقیقت ماجرا را شرح دهد، داستانی از خود میسازد و میگوید در آن عروسی داماد با مادر خودش عروسی کرد. شیخ با گفتن این ماجرای دروغ مورد تحسین مرد روحانی قرار میگیرد. موضوع به همینجا ختم نمیشود و باز از او میپرسند که در مراسم عروسی چه خورده است. شیخ پاسخ میدهد، چون غذای زرتشتیان نجس است، او شامی را که با خود به میهمانی برده بود خورده است. شیخ ابراهیم از زمانی که کتابهای مرا خوانده و قدری با اصول دین زرتشتی آشنا شده بود، احساس ندامت میکرد. او میخواست که اجازه داشته باشد برای آموختن آئین زرتشتی به ملاقات من بیاید. پس از موافقت یک روز در میان به نزد من میآمد. از آن به بعد هر وقت بالای منبر میرفت از زرتشتیان تعریف میکرد.»
جالب است که شاید تحت تاثیر همین مثبتاندیشیهاست که ارباب کیخسرو به عنوان نماینده زرتشتیان در مجلس، در تصویب بودجه روضهخوانی مسلمانان نقش اصلی را ایفا میکند و حتی متهم میشود که چرا بدین جریان پیوسته است.