پسرخالهام با من ازدواج نکرد، لج کردم و به عقد یک معتاد درآمدم!

وقتی از خانه او بیرون آمدم حس حقارت میکردم. آبرویم رفته بود و نمیتوانستم به خانوادهام هم حرفی بزنم. بعد از آن کوروش مدام تهدیدم میکرد و میگفت: از من فیلم سیاه گرفته است

«لاله» زنی لاغراندام و خوش سیما بود که با چشمانی اشک بار قدم به اتاق مشاوره پلیس گذاشت. روی صندلی نشست و سرش را پایین انداخت.
به گزارش ایران، او گفت: «از کودکی بهخاطر روابط نزدیک خانوادگی با پسرخالهام «سهراب»، هم بازی و دوست بودم. هر چه بزرگتر شدیم حس کردم علاقه خاصی به او دارم. مطمئن بودم او هم مرا دوست دارد وقتی مدرسه را تمام کردم هر روز منتظر بودم تا خالهام مرا برای سهراب خواستگاری کند.
این اتفاق ضربه وحشتناکی به من وارد کرد. تحمل این همه بیمهری را نداشتم. از همه بدتر اینکه سهراب دیگر اسم مرا هم نیاورد. از آن روز انگار با خودم لج کردم. به اولین خواستگاری که برایم آمد جواب مثبت دادم. اصلاً برایم مهم نبود که با چه کسی زندگی کنم.
بعد از جدایی دچار افسردگی شدم. بخصوص که میشنیدم سهراب زندگی خوبی دارد و با همسرش خوشبخت است. مدام با خودم کلنجار میرفتم که چرا من نباید رنگ خوشبختی را ببینم. اوضاع روحیام روز به روز بدتر میشد تا اینکه با «کوروش» آشنا شدم.
تا اینکه یک روز از من خواست برای آشنایی با مادرش به خانهاش بروم. او معتقد بود اگر پیش از ازدواج، اعتماد مادرش را جلب کنم میتوانیم خوشبختتر شویم. من هم که مسحور او شده بودم، همراهش رفتم. برخلاف گفتههای «کوروش» کسی در خانه نبود وقتی پرسیدم مادرت کجاست گفت: اینجا خانه مجردی من است. اعتراض کردم و میخواستم از آنجا بیرون بیایم که اجازه نداد و بعد هم اتفاقی که نباید افتاد.
وقتی از خانه او بیرون آمدم حس حقارت میکردم. آبرویم رفته بود و نمیتوانستم به خانوادهام هم حرفی بزنم. بعد از آن کوروش مدام تهدیدم میکرد و میگفت: از من فیلم سیاه گرفته است و باید تا هر وقت او میخواهد به این رابطه تن بدهم. اما من که دیگر طاقت این همه حقارت را نداشتم تصمیم به شکایت گرفتم.