پایان التهاب بازارها؟

التهاب متفاوت بازارها در نیمسال اول۹۹ با جهش بیسابقه بورس شروع شد و با ارسال سیگنال انتظارات تورمی به سایر بازارها، شتاب تورم در این بازارها را بهدنبال آورد.
التهاب متفاوت بازارها در نیمسال اول۹۹ با جهش بیسابقه بورس شروع شد و با ارسال سیگنال انتظارات تورمی به سایر بازارها، شتاب تورم در این بازارها را بهدنبال آورد. در این میان بحث و جدلی هم بین برخی صاحبنظران اقتصادی و فعالان بورسی در گرفت.
گروه اول (برخی صاحبنظران اقتصادی)، اضافهپرش بورس را عامل تشدید تورم سایر داراییها عنوان میکنند و گروه دوم (فعالان بورسی) هم القای رابطه علت و معلولی بین این دو روند را فاقد پشتوانه علمی و کارشناسی میدانند. کدام روایت صحیح است؟
قبل از پرداختن به پاسخ سوال شاید لازم باشد کالبدشکافی دقیقتری از آنچه اتفاق افتاد داشته باشیم. بورس چرا چنین جهش بیسابقهای را تجربه کرد؟ آیا ریشه جهش به علتی در گذشته مربوط میشد یا چشماندازی در آینده؟ پاسخ، گزینه هر دو است؛ اگرچه برخیها تمایل دارند بدون توجه به علل اقتصادی این اضافهپرش، ریشه آن را در تشویق مردم توسط دولت جستوجو کنند که بسی غریب مینماید.
واقعیت آن است که سیاست انبساطی ثلث اول سال (هم مالی و هم پولی) دو سیگنال همافزا به بازارها ارسال کرد: اول شتاب تورم و دوم تشدید انتظارات تورمی. اولی باعث تلاش عمومی برای رهایی از پول داغ شد و دومی محرک تلاش برای سبقت از تورم و نشستن بر قله تورم آینده قبل از وقوع آن. اگر انبساط مالی به دلایل مختلف قابل توجیه بود سیاست پولی انبساطی بسیار پرریسک بود و اتفاقا مخاطرات آن بر اقتصاد تحمیل شد.
اضافهپرش بورس این سوال را ایجاد کرد که آیا متغیرهای بنیادی این رشد را پشتیبانی میکند یا اینکه این رشد حبابی است؟ پاسخ به سوال اول منفی بود. چنین رشدی در یک بازار غیرکنترلی میتوانست به سرعت تخلیه شود، اما ناگهان صحبت از حمایت از قیمت سهام در قله شد. اهالی بورس استدلال میکردند که اگر این حمایت انجام نشود پول از بورس خارج و به بازارهای دیگر حمله میکند.
اما و صد، اما اگر آنکه میخواهد سهام بخرد دل در گرو محاسبه عقلانی نداشته باشد و به قصد نجات حباب آمده باشد بعید است این هزینه را از جیب خود بپردازد و به لطایفالحیلی فاکتور آن را برای سفارشدهنده حمایت، خواهد فرستاد که تسویه حساب آن جز با دستاندازی به پول پرقدرت امکانپذیر نیست. یعنی آنچه میتواند تورم سهام را به بازارهای دیگر منتقل کند نه معاملات واقعی این بازار که معاملات صوری با هدف حمایت از سهامهای متورم و فاکتور هزینه آنهاست.
داستان، اما هماکنون در مراحل پایانی است. وصول به راهحل نجات جز با تامل دقیق در صورت مساله ممکن نیست و صورت مساله همین بود که شرح آن رفت. هر نگاه نادرست به این صورتمساله باعث افتادن در مسیر غلط دیگری خواهد شد. راه درست، اما جز با مهار انتظارات تورمی با ابزار «نرخ بهره کوتاهمدت» و آزادسازی معاملات واقعی در بازارها پیدا نخواهد شد که به نظر میرسد حرکت در این مسیر با گامهای مردد آغاز شده است. باشد که استحکام و ثبات قدم جای تردید نشیند و ثبات در بازارها را به ارمغان آورد.