عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: نشست زنان تاثیرگذار در تهران که با حضور همسر آقای رییسجمهور و نیز معاونت زنان ریاستجمهوری برگزار شد، بازتابهای گوناگونی داشت. این رویداد از چند جهت نقد شد؛ اول از حیث ترکیب و افراد شرکتکننده، دوم از نظر هزینههای آن، به ویژه در شرایط کنونی مردم و سوم نیز از حیث انگیزههای برگزاری که از طریق اتفاقات حاشیهای برجسته شد. همه اینها در شرایطی است که جریان اعتراضی اخیر با شعار «زن، زندگی، آزادی» حتی در سطح جهانی بازتاب یافته و این نشست شاید یا بهتر است بگوییم که قطعا واکنشی است در برابر این جریان که داخل و خارج را تحت تاثیر خود قرار داده است.
به نظر میرسد که برنامهریزان محترم این نشست توجه کافی به ابعاد واکنشهایی که علیه این نشست انجام خواهد شد، نداشتند. شاید این برنامه در زمان دیگر میتوانست پیامی مثبت داشته باشد، ولی در شرایط کنونی نتیجهای جز افزایش بدبینی و سوءظن نداشته است. علت این است که مردم و زنان ایران شاهد نوعی از دوگانگی هستند. دوگانگی آزاردهندهای است. نوعی نمک پاشیدن بر زخم است. کسانی از کشورهای دیگر و با احترام زیاد و سلام و صلوات دعوت میشوند که مشابه همانها در داخل کشور به حاشیه رانده میشوند.
زنانی که در داخل تقاضای زندگی مثل همان دعوتشدگان را دارند، ولی پذیرفته نمیشوند، فقط به این علت که در اینجا زندگی میکنند. پیشنهاد میشود که نگاهی به پوشش و سبک و سلیقه زنان مدعو انداخته شود، چه ایرادی دارد که هر کس مطابق میل و فرهنگ خود لباس بپوشد و در عرصه اجتماعی و سیاسی جامعه خود فعال باشد؟ آیا این تنوع زیبا نیست؟ آیا در آن کشورها زنان را از تنوع منع میکنند؟ در همین لبنان، حتی مدعوین آنجا میتوانند بسیار متنوع باشند، از آن خانم خبرنگار و فعال شبکه اجتماعی که فاقد حجاب است تا دختر سید حسن نصرالله، که محجبه است، چگونه آنان در کنار هم زندگی میکنند و حتی به ایران و برای یک نشست مشترک دعوت میشوند و خانم خزعلی و علمالهدی میزبان آنان میشوند و با یکدیگر عکس میگیرند و هزینه سفر و هدایا هم به آنان تعلق میگیرد، ولی زنان ایرانی در داخل از حق متنوع زیستن محروم هستند؟
حتما پاسخ خواهید داد که اینجا قانون است. این قانون از کجا آمده؟ اگر از اسلام است که در مورد مواجهه با همه مسلمانان دیگر نیز باید صادق باشد، نه آنکه زنان مسلمان دیگر کشورها که فاقد حجاب هستند دعوت شوند ولی زنان ایرانی مشابه آنان در زندان هستند. به علاوه چرا همین مدعوین محترم، این قانون را در ایران رعایت نمیکنند؟ و اگر این قانون، نه ناشی از شرع، بلکه ناشی از اراده حکومت است، خوب چرا آن را در ایران لغو نمیکنید و همچنان ادامه میدهید؟ خیلی راحت آن را عوض کنید نه اینکه حتی مغازهها و شرکتهای مردم را برای حضور چنین زنانی ببندید.
این یک بام و دو هوا نمیشود. کافی است همین تنوع را در زنان ایرانی بپذیرید، دیگر مشکلی حاد با زنان نخواهید داشت. در همین روزها، تعداد زیادی از زنان سر و کارشان به زندان و دادگاه و بازداشت افتاده است. طبیعی است که بنده خیلیها از آنان را نمیشناسم، ولی آن تعدادی را که میشناسم، اطمینان دارم که وظایف حرفهای و عادی خود را انجام دادهاند و اتفاقا، چون درست انجام میدادند، نماد واقعی زنان تاثیرگذار هم بودند. جهت و سوی تاثیرگذاری را نباید حکومتها تعیین کنند، همان روزنامهنگار لبنانی که در جامعه خود اثرگذار است در ایران هم مثل او یا بهتر از او هست. نکند از نظر برخی همچنان مرغ همسایه غاز است؟
من هنوز باور نمیکنم که چرا باید خانم الهه محمدی یا بسیاری دیگر از زنان پیش و پس از این جریان اعتراضی همچنان در زندان باشند؟ چگونه ممکن است با وجود چنین زنانی در زندان و حتی رسیدگیهای قضایی غیرعلنی، بتوان از زنان تاثیرگذار امریکای لاتین یا آفریقا یا آسیای جنوب شرقی برای حضور در ایران دعوت کرد؟ یک لحظه خود را جای خانمهای زندانی بگذارید که دارند از تلویزیون این نشست را میبینند چه احساسی به حکومت و کشور خواهند داشت؟
از سوی دیگر نمیدانم در این شرایط سخت اقتصادی که چند سالی است اینگونه نشستها لغو شده است، چگونه میتوان رضایت داد که هر از گاهی تعداد زیادی را با هزینههای گزاف دعوت کرد که نتیجه مثبتی هم جز ضد تبلیغ ندارد؟ گزارش رسمی وضعیت فقر را بخوانید، لرزه بر اندام خواننده خواهد افتاد. اینکه چگونه حداقل حقوق از هزینههای لازم برای جمعیت زیر خط فقر پیشی گرفته است و هر سال بر تعداد و درصد افراد زیر این خط افزوده میشود، آنگاه، مدیران دولتی در پی راه انداختن چنین نشستهای بیمعنایی هستند.
تبعیض و غلبه معیارهای دوگانه و بیتوجهی به معیشت مردم و تورم، دردهای اصلی است که متاسفانه توجهی به آنها نمیشود.