همه جا رفتم که شاید کسی کمکم کند، ولی هیچ تأثیری نداشت و برای اینکه شیمی درمانی میشوم و نتوانستهام مواد غذایی مغذی بخورم، بنیهام تحلیل رفته و حتی فرزندانم به من سر نمیزنند. با اینکه میدانستند عمل جراحی شدهام و نمیتوانم برای خودم غذا درست کنم، مرا طرد کردند و حتی یک زنگ به من نمیزدند که مبادا از آنها کمک بخواهم و دیگر چارهای جز خودکشی ندیدم.
از وقتی سرطان جانم را گرفت و فرزندانم مرا رها کردند، من ماندم با درد بیدرمان؛ دردی که فقط خودم میکشیدم. نه دیگر توان کار داشتم و نه پولی برای هزینه. تصمیم گرفتم با خودسوزی به زندگی پردرد و رنجم پایان بدهم وقتی کسی کمکم نکرد.
به گزارش ایران، زن ۵۰ ساله که ظاهرش شکستهتر از سنش نشان میداد، زمانی که قصد سوزاندن خود را مقابل ساختمان یک ارگان شهری داشت، با تلاش واحد مددکاری نجات پیدا کرد. او وقتی به دایره مشاوره آمد، با چشمانی گریان و فریاد که چرا نگذاشتند خودم را بکشم، روی صندلی نشست.
دستانش میلرزید و مدام با روسریاش، اشکهایش را که مجال صحبت به او نمیداد، پاک میکرد.
مدت ۱۰ سال است از همسرم به دلیل بیمسئولیتی وی جدا شدم و برای تأمین معاش خودم و دو فرزندم مشغول نگهداری از سالمندان و کودکان بودم. فرزندانم که یکی دختر و یکی پسر هستند، بیشتر اوقات نزد من بودند و هرچه میخواستند برایشان میخریدم و همه تلاشم را میکردم که از من راضی باشند.
کمکم شرایط کاریام طوری بود که نمیتوانستم به خانه بیایم و باید برای نگهداری در خانه کس دیگری میماندم و هفتهای یکبار میآمدم به خانه و با این حال هر چه کار میکردم به بچههایم میدادم تا اینکه برای پسرم زن گرفتم و هرچه داشتم، برایش خرج کردم. ولی پسرم دیگر به من سر نمیزد. بعد از مدتی متوجه شدم تودهای در سینهام شکل گرفته که دکتر گفت سرطان است. چون برای درمان میرفتم و به خاطر عمل جراحی که شدم، توان کار کردن نداشتم، هرکدام به نحوی مرا از کار جواب کردند و خانهنشین شدم. از آنجایی که اجارهنشین بودم، برای تأمین هزینههای درمان مجبور شدم پول پیشی را هم که داشتم، خرج کنم و از آنجایی که کرایه خانه را پرداخت نکردم، پول پیش هم تمام شد و صاحبخانه هم عذر مرا خواست.
همه جا رفتم که شاید کسی کمکم کند، ولی هیچ تأثیری نداشت و برای اینکه شیمی درمانی میشوم و نتوانستهام مواد غذایی مغذی بخورم، بنیهام تحلیل رفته و حتی فرزندانم به من سر نمیزنند. با اینکه میدانستند عمل جراحی شدهام و نمیتوانم برای خودم غذا درست کنم، مرا طرد کردند و حتی یک زنگ به من نمیزدند که مبادا از آنها کمک بخواهم و دیگر چارهای جز خودکشی ندیدم.
زینب حمزهلویی، کارشناس ارشد روانشناسی
یکی از مهمترین مسائلی که اکنون با آن مواجه هستیم، طلاق است که فرد را با مشکلات بسیاری روبهرو میکند. از عوامل مهم زمینهساز آسیب در مورد این خانم، از دست دادن سلامت روحی و جسمی به خاطر بیماری است و کمبود محبت و عدم ارضای نیازهای عاطفی نیز زمینه آسیب بیشتر وی را فراهم کرده و همچنین مشکلات مالی بسیار زیاد او را آسیبپذیرتر کرده است. باید توجه داشت افرادی که دست به خودکشی میزنند، آدمهای بدبینی هستند که برایشان زندگی کابوس جهنمی است و فرد به این باور غیرمنطقی میرسد که خیال میکند حال و وضعیتش از آنچه هست، بهتر نمیشود و آینده دردناکی در انتظارش است.
احساسی غیرواقع که راه گریزی ندارد و نتیجه میگیرد مشکلش حلنشدنی و تحملناپذیر است و جز خودکشی راه نجاتی ندارد؛ لذا عدم انتخاب درست همسر، طرد شدن از طرف خانواده و نداشتن یک حامی و راهنما باعث شده نیازهای روانی این فرد تأمین نشود و احساساتی مثل درماندگی، تنهایی و نداشتن همصحبتی که بتواند با او مشکلاتش را مطرح کند، موجب رشد آشفتگیهای ذهنی و تفکرات منفی در او شده که وی بشدت احساس یأس و درماندگی کرده است. عدم حمایت روحی فرزندان از مادر با توجه به اینکه مادر حمایت همهجانبه از فرزندان نموده، موجب شده مراجع دچار افسردگی شدید شود و همچنین عدم توان کار و خسته شدن از کار نگهداری و اینکه دیگر برای وی با این شرایط کاری نیست، باعث شده افکار خودکشی را در سر بپروراند.
عوامل اجتماعی، چون بیکاری، عدم تأمین مخارج زندگی، پرهزینه بودن درمان، عدم حمایت مسئولان از اینگونه افراد و نداشتن مکانی برای زندگی، این فرد را دچار بحران کرده و باعث شده خودکشی را برای فرار از مشکلات انتخاب کند.