زنگ خطر فرسایش سرمایه اجتماعی
اَبَرمشکل اجتماعی ایران امروز

ایران برای عبور از بحرانهای امروز خود، بیش از هر زمان دیگری به انسجام ملی و اعتماد عمومی نیاز دارد. بدون بازسازی این بنیان نرم، همه تلاشها در عرصههای دیگر، بر پایهای سست و ناپایدار بنا خواهند شد. جامعهای که سرمایه اجتماعیاش را از دست داده، حتی اگر ثروتمند باشد، دچار فقر معنایی و گفتمانی خواهد بود و این موضوع، بزرگترین تهدید برای آینده ایران است.
فرارو- هرچه چرخ دنده ها در حوزه اجتماعی در یک کشور به خوبی کار کنند، کلیتِ حرکت یک سیستم حکمرانی نیز مطلوبتر خواهد بود و کشورها بهتر می توانند به قله های پیشرفت و موفقیت برسند. حال اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم، ایرانِ امروز به ویژه در حوزه اجتماعی با چالش هایی دست به گریبان است که شناخت و برنامهریزی برای رفع آن ها، از اهمیت زیادی برخوردار است. در این میان، بیراه نیست اگر بگوییم ابرچالش اجتماعی ایران در وضعیت کنونی، مساله تضعیف "سرمایه اجتماعی" در کشورمان است.
به گزارش فرارو، سرمایه اجتماعی، آن رشتههای نامرئی از اعتماد، مشارکت، حس تعلق و انسجام است که افراد یک جامعه را به هم متصل میکند و سازوکارهای رسمی را قادر میسازد تا کارآمد عمل کنند. این سرمایه در سالهای اخیر در ایران، دچار فرسایش شدیدی شده است. پدیدهای که نمودهای آن را میتوان در کاهش مشارکت سیاسی، بیاعتمادی گسترده به نهادها، مهاجرت نخبگان، گسترش گسلهای اجتماعی و افزایش بیتفاوتی عمومی مشاهده کرد. در فقدان این سرمایه، حتی بهترین برنامهها و سیاستها نیز با شکست مواجه خواهند شد، چرا که کارآمدی دولتها نه صرفاً در گرو منابع مادی یا قدرت نظامی، بلکه در گرو پیوندهای مستحکم میان مردم و حاکمیت است.
ریشههای تضعیف سرمایه اجتماعی در ایران را باید در ترکیبی از عوامل ساختاری و رفتاری جستجو کرد. عملکرد برخی نهادهای رسمی در طی دهههای اخیر، با رگههایی از ناکارآمدی، شفاف نبودن، عدم پاسخگویی و فساد همراه بوده است. این واقعیت سبب شده تا شهروندان، به مرور زمان احساس کنند که منافع آنها نمایندگی نمیشود و هیچ راه مؤثری برای تغییر وضعیت وجود ندارد. از سوی دیگر، تجربه تلخ تورم مزمن، شکاف طبقاتی فزاینده، بحران مسکن، کاهش کیفیت آموزش و درمان، و فشارهای معیشتی روزمره، لایههای مختلف جامعه را از آینده مطمئن دور کرده است. زمانی که مردم احساس کنند برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی در جهت بهبود وضعیت عمومی صورت نمیگیرد، روح جمعی جامعه تضعیف میشود و جای آن را انزوا، فردگرایی افراطی، نارضایتی پنهان یا آشکار و در نهایت ناامیدی میگیرد.
آمارها نیز گویای این وضعیت نگرانکنندهاند. کاهش مشارکت در انتخاباتهای اخیر، یکی از علائم بارز افت سرمایه اجتماعی در ایران است. نشانهای که فراتر از یک کنش سیاسی، حامل یک هشدار بزرگ با محوریت فاصله افتادن میان مردم و حاکمیت است. مساله ای که به هیچ عنوان در راستای منافع ملی ایران نیست. این شکاف در صورت تداوم، به بیثباتی مزمن منجر میشود، زیرا بدون مشارکت مردم، امکان اجرای اصلاحات یا حتی حفظ نظم اجتماعی دشوار خواهد بود. افزون بر آن، در میان جوانان نیز نوعی بحران هویتی و بیاعتمادی نسبت به آینده کشور قابل مشاهده است. پدیدهای که در افزایش تمایل به مهاجرت، گرایش به بیتفاوتی سیاسی، و کنارهگیری از مشارکتهای داوطلبانه منعکس میشود.
یکی دیگر از ابعاد این بحران، گسترش نابرابریها و احساس تبعیض است. سرمایه اجتماعی زمانی تقویت میشود که شهروندان احساس کنند فرصتها منصفانه توزیع شدهاند، عدالت اجرا میشود و هیچکس از حسابکشی مستثنی نیست. اما هنگامی که عدالت اجتماعی قربانی منافع گروهی یا جناحی شود، حس همبستگی ملی فرسوده میشود. مردم بهتدریج احساس میکنند که به حال خود رها شدهاند، و جامعه به سمت قطبی شدن حرکت میکند. در چنین فضایی، اعتماد عمومی – چه به نهادها، چه به همنوعان – بهشدت کاهش مییابد. این در حالی است که اعتماد، ستون فقرات سرمایه اجتماعی است؛ بدون آن، هرگونه تعامل جمعی و همکاری اجتماعی، دشوار و شکننده خواهد بود.
سرمایه اجتماعی همچنین نقش مهمی در تابآوری جامعه در برابر بحرانها دارد. جوامعی که از سطح بالایی از اعتماد و همبستگی برخوردارند، بهتر میتوانند در برابر حوادث غیرمترقبه مانند بلایای طبیعی، بحرانهای اقتصادی یا تحولات سیاسی مقاومت کنند. ایران در طول دهههای گذشته بارها شاهد چنین بحرانهایی بوده است، اما بهتدریج مشاهده میشود که سطح مشارکت مردمی در مقابله با این بحرانها کاهش یافته و حتی در برخی مواقع به اعتراض یا بیتفاوتی بدل شده است. این تغییر رفتار، حاصل انباشت احساس ناکارآمدی و بینتیجه بودن مشارکت است. احساسی که تضعیف سرمایه اجتماعی را بازتولید میکند و در یک چرخه معیوب، جامعه را به سمت گسست سوق میدهد.
برخی تحلیلگران معتقدند که تضعیف سرمایه اجتماعی، یک بحران «نامرئی» است. چرا که نمودهای آن در قالب شاخصهای ملموس اقتصادی یا سیاسی ظاهر نمیشود، اما در بلندمدت، تأثیرات مخرب آن بسیار عمیقتر از بحرانهای قابل اندازهگیری است. سرمایه اجتماعی نوعی زیرساخت نرم است که در نبود آن، جامعه دچار بینظمی، بیاعتمادی، انفعال و گاه آشوب میشود. بسیاری از جوامع جهان سوم که در ظاهر دارای منابع طبیعی و نیروی انسانی قابل توجه بودند، تنها به دلیل فقدان سرمایه اجتماعی در مسیر توسعه ناکام ماندند.
از اینرو، بازسازی سرمایه اجتماعی باید در اولویت دستور کار حاکمیت و دولتها قرار گیرد. این بازسازی، مستلزم اصلاح ساختارهای رسمی، افزایش شفافیت، پاسخگویی، مشارکتپذیری نهادها و مهمتر از همه، بازگرداندن احساس تعلق به مردم است. رسانهها، نخبگان، جامعه مدنی و نظام آموزشی نیز نقشی کلیدی در این روند دارند.
تقویت گفتوگوی ملی، کاهش گسلهای اجتماعی، مقابله با فساد، و ایجاد بسترهایی برای مشارکت واقعی شهروندان، از جمله راهکارهایی است که میتواند امید به بازسازی سرمایه اجتماعی را زنده کند. در غیر این صورت، بدون سرمایه اجتماعی، هیچ برنامه توسعهای، هیچ اصلاحات اقتصادی و حتی هیچ ثبات سیاسی پایدار نخواهد ماند.
ایران برای عبور از بحرانهای امروز خود، بیش از هر زمان دیگری به انسجام ملی و اعتماد عمومی نیاز دارد. بدون بازسازی این بنیان نرم، همه تلاشها در عرصههای دیگر، بر پایهای سست و ناپایدار بنا خواهند شد. جامعهای که سرمایه اجتماعیاش را از دست داده، حتی اگر ثروتمند باشد، دچار فقر معنایی خواهد بود و این، بزرگترین تهدید برای آینده ایران است.
از این رو، به نظر می رسد که برای مخاطب قرار گرفتن این چالش بزرگ در ایران امروز، ابتدا باید کلیت اصل مشکل از سوی تصمیمسازان و مقام های ارشد مورد شناسایی قرار گیرد و به اولویت آن ها تبدیل شود. در علم حکمرانی تاکید می شود که تا یک مشکل به اولویت برای تصمیمسازان تبدیل نشود، نمی توان امیدی به حل آن داشت و حتی برعکس باید انتظار بدتر شدن ابعاد و دامنه آن را داشت.
در عین حال، در خوانش اصل مشکل و تلاش برای حل آن، باید اتکای اصلی به رویکردهای علمی و نه صرفا حرکت های احساسی و مقطعی باشد. به یاد داشته باشیم که حراست از منافع و امنیت ملی ایران، صرفا در حوزه قدرت سخت اتفاق نمی افتد و باید نسبت به عوامل تهدیدزا که ماهییت نرم و تدریجی دارند نیز حساس بود. این مساله چه در سطح افکار عمومی و چه جامعه نخبگانی ایران باید جا بیفتد که تضعیف سرمایه اجتماعی و گسترش بی اعتمادی در جامعه ایران، هیچ بروندادی جز آسیب رسیدن به کلیت جامعه ایرانی را تولید نمی کند و درست به همین دلیل، همه ایرانیان باید دست به دست هم دهند و با این مشکل مقابله کنند.
آینده ایران در گرو تصمیم امروز ماست. نگاه های فرسایشی و انفعالی در مواجهه با مشکلات و چالش ها، صرفا حل آنها را سختتر می کند. باید محافظهکاری را کنار گذاشت و برای حل مشکلات ایران در قالبهایی نظیر تضعیف سرمایه اجتماعی، تدابیر جدی اندیشید. تعلل در این حوزه جایز نیست.