«نبوغ» واقعاً چه معنایی دارد؟

نبوغ مفهومی پیچیده و چندوجهی است که ترکیبی از استعداد ذاتی، شانس و شرایط اجتماعی را شامل میشود و تعریف دقیق آن در طول تاریخ تغییر کرده است.
فرارو- از مورفی و کولبرن تا چهرههای معاصر، انسانها همواره در پی درک کیفیت اسرارآمیز و ناپایداری بودهاند که موفقیتهای استثنایی را شکل میدهد و به آن «نبوغ» میگوییم.
به گزارش فرارو به نقل از آتلانتیک، «وقتی پاول مورفی هفت بازی شطرنج را همزمان و با چشمبند انجام میدهد، وقتی کولبرن جوان راهحل فوری یک مسئله ریاضی با پنجاه و شش عدد ارائه میدهد، ما با شگفتی و حیرت درمانده میشویم»، این جملات را جی. براونلی براون در سال ۱۸۶۴ نوشت. مقاله او در نشریه آتلانتیک با یک تیتر ساده منتشر شد: «نبوغ». تنها هفت سال پس از تأسیس این مجله، نویسندگان آن به یکی از بزرگترین پرسشهای قرن نوزدهم پرداخته بودند: چگونه میتوانیم نبوغ را تعریف کنیم، همان واژه روزمرهای که برای توصیف افراد استثنایی به کار میبریم؟
امروز دو نابغهای که براون به آنها اشاره کرده بود، تقریباً فراموش شدهاند. مورفی یک نابغه شطرنج اهل نیواورلئان بود که از بازی خسته شد و تنها در ۲۲ سالگی قید رقابت جدی را زد. گفته میشود او در ۴۷ سالگی در حمام درگذشت. داستان زِرا کولبرن حتی غمانگیزتر است: در کودکی استعداد خاصی از او دیده نمیشد تا اینکه پدرش شنید او پس از چند هفته تحصیل، جداول ضرب را تکرار میکند. این پسر کوچک اهل ورمانت سپس به عنوان یک «ماشین محاسبه ذهنی» به اروپا برده شد، برای تشخیص اعداد اول و غیره و با حمایت به یک مدرسهای گرانقیمت فرستاده شد. اما مانند بسیاری از کودکان نابغه، زندگی بزرگسالی او چندان موفقیتآمیز نبود و در ۳۴ سالگی بر اثر سل درگذشت.
ریشههای واژه «نبوغ»
فریدریک هنری هادج در سال ۱۸۶۸ در «آتلانتیک» نوشت: «هر انسانی، طبق پیشگویی، دارای دیمونی است که موظف است از آن پیروی کند؛ کسانی که بدون چون و چرا از این هدایت تبعیت میکنند، روحهای پیشگو و مورد علاقه خدایان هستند. این نیروی ناخواسته و غیرقابل محاسبه همان چیزی است که ما آن را نبوغ مینامیم.»
تا اواسط قرن بیستم، «آتلانتیک» از همین تعریف قدیمی استفاده میکرد و درباره افرادی مینوشت که دارای نبوغ بودند، نه کسانی که خودشان نابغه به شمار میرفتند. افراد توصیفشده شامل ریچارد اشتراوس، لئو تولستوی، جورج گرشوین، کورمک مککارتی، آلیس مونرو و ادیت وارتون بودند و لقب آخر توسط گور ویدال داده شده بود. همچنین بازیکن ۲۳ ساله هاکی بابی اور، کارتون «راگراتز» و شبکه خرید QVC نیز در این دسته قرار میگرفتند.
این گونه ادعاها به دلیل ماهیت بسیار ذهنی، توجهبرانگیز هستند. کریستوفر هیتچنز شاعر اِزرا پاوند را نابغه میدانست، اما نویسنده مشهور داستانهای معمایی، دوروتی ال. سییرز، را «ادیب بیروح» میخواند. در سال ۱۹۰۲، یک نویسنده زن در این مجله با قاطعیت اعلام کرد هیچ نویسنده زن بزرگی وجود ندارد که با جوونال، اوریپیدس یا میلتون قابل مقایسه باشد.
نبوغ و شگفتیهای تکنولوژیک
آرتور سی. کلارک، نویسنده علمی-تخیلی، یکبار نوشت هر فناوری پیشرفتهای که به اندازه کافی پیشرفته باشد، از جادو قابل تشخیص نیست. مشابه همین گزاره درباره نبوغ نیز صادق است. در گذشته، استعدادهای مورفی و کولبرن به مداخله الهی نسبت داده میشد، اما در آمریکا قرن نوزدهم، توضیح دیگری مورد نیاز بود. براون نوشت: «ما بیفایده به دنبال راز این مهارت میگردیم. این راز خصوصی است، به همان اندازه از کسانی که آن را دارند پنهان است که از کسانی که ندارند.»
برای شکارچیان نبوغ، یکی از منابع امیدبخش استعدادهای استثنایی وراثت بود. در زمان نگارش مقاله براون، نظریه تکامل و انتخاب طبیعی چارلز داروین (که شش سال پیش ارائه شده بود) در محافل علمی غرب بررسی میشد. مطالعه ژنتیک نوید روشهای جدیدی برای درک نبوغ را میداد؛ همان کیفیت ناپایدار که مقاومت زیادی در برابر توضیح داشت.
ژنتیک و نبوغ
نسخه نخست کتاب «نبوغ ارثی» اثر فرانسیس گالتون، پسرخوانده داروین، در سال ۱۸۷۰ در آمریکا منتشر شد. هدف گالتون طبقهبندی افراد بر اساس توانایی ذهنی و دستاوردهای زندگی بود. آتلانتیک همان سال کتاب را بررسی کرد و تفاوت میان افراد بالاترین و پایینترین گروه گالتون را «تفاوت میان شکسپیر و احمقترین فرد ثبتشده در متون پزشکی» دانست. این دیدگاه سرد و علمی نسبت به نبوغ، کمتر انسانی بود.
گالتون همچنین اصطلاح «اروژنیس» را ابداع کرد و رمانی ناتمام درباره دنیایی آرمانی نوشت که در آن ازدواج تنها پس از آزمایشهای گسترده برای تناسب تولیدمثل ممکن بود و افراد ناموفق به اردوگاههای کار فرستاده میشدند. محبوبیت این ایده باعث شد دیوان عالی آمریکا در سال ۱۹۲۷، سلب حق تولیدمثل از افراد کمهوش را توجیه کند و همزمان، رژیم هیتلر در آلمان نازی حدود ۴۰۰ هزار نفر را تحت عنوان «بهداشت نژادی» عقیم کرد.
از ابتدا، ایدههای گالتون درباره نبوغ به وضوح نژادی بود؛ او معتقد بود اروپاییان از نظر ذهنی برتر از آفریقاییها و یونانیان باستان از هر دو برترند. با این حال، آتلانتیک مقالهای منتشر کرد که با این تبعیض مقابله میکرد. هاولاک الیس در سال ۱۸۹۳ نوشت بسیاری از نبوغهای معاصر ریشههای مختلط داشتند.
ژنتیک مدرن و نبوغ
امروزه بیشتر ژنتیکدانان پذیرفتهاند که بخشی از هوش ارثی است، اما این مسئله تنها توضیحدهنده نبوغ نیست. نویسنده ناشناس بررسی «نبوغ ارثی» در سال ۱۸۷۰ نوشت: «ما نمیتوانیم نژاد کاملی از نیوتنها و شکسپیرها بسازیم.» یک نابغه ممکن است ژنهای خود را منتقل کند، اما شخصیت و شرایط اجتماعی که موفقیت او را شکل داده، قابل انتقال نیست.
مطالعه نحوه اعطای عنوان «نابغه» نشان میدهد این فرایند ناقص و تغییرپذیر است. اما همین روش، تا حد زیادی، بهترین روشی است که میتوان برای شناخت و توصیف نبوغ به کار گرفت. نبوغ، مفهومی که از مورفی و کولبرن تا امروز توجه بشر را جلب کرده، ترکیبی از استعداد، شانس و شرایط اجتماعی است و هر تلاش برای تعریف آن، بدون توجه به این عوامل، ناقص خواهد بود.