حمله اسرائیل به قطر؛ بازخوانی ۳ نکته راهبردی

«برخی صاحب نظران بر این باورند که تجاوز اخیر رژیم اسرائیل به دوحه قطر با هدف ترور رهبران حماس، حامل پالسی راهبردی به دولت های عرب منطقه در مورد تمایلات هژمونگرایی اسرائیل در غرب آسیا است. رویکردی که از منظر راهبردی و امنیتی، حامل نکات معناداری برای این دسته از دولت ها است.»
فرارو- رژیم اسرائیل به تازگی در اقدامی قابلتامل، ساختمان محل حضور رهبران حماس در دوحه قطر را هدف قرار داده است. ساختمانی که گفته شده رهبران ارشد حماس با هدف رایزنی در مورد پیشنهاد دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا جهت برقراری آتشبس در قالب جنگ غزه، در آن تشکیل جلسه داده بودند. منابع عبری اعلام کرده اند که دست کم 10 جنگنده در حمله به دوحه دست داشته اند.
به گزارش فرارو؛ با این حال، جنبش حماس در بیانیه ای تاکید کرده که رهبران ارشد این جنبش از حادثه ترور جان سالم به در برده اند اما شماری از محافظان و کادر اداری حماس به شهادت رسیده اند. آنچه در دوحه اتفاق افتاد، با تحلیل و تفسیرهای مختلفی همراه شده است. با این همه، اینطور به نظر می رسد که این رویداد حامل حداقل 3 نکته راهبردی بوده است.
اول اینکه رژیم اسرائیل با اقدام تجاوزکارانه خود در خاک قطر، یک شلیک جدی به قلب توافقات ابراهیم کرد. اکنون دولت های عربی منطقه از خود می پرسند آیا براستی برونداد نهایی تعامل با صهیونیست ها برای کشوری نظیر قطر که در ماه های اخیر مقام های ارشد اسرائیلی چندین نوبت به آن سفر کرده اند و البته که خودِ قطر نیز در روند میانجی گری با محوریت جنگ غزه کنشگری فعال داشته، باید در نهایت این باشد که پایتخت این کشور مورد حمله قرار گیرد؟
جالب اینکه رئیس پارلمان رژیم اسرائیل در پیامی در شبکه های اجتماعی گفته که آنچه در دوحه اتفاق افتاد، حامل یک پیام مهم به کل خاورمیانه است! عجببتر اینکه دولت قطر چند ماه قبل بود که یک هواپیمای لوکس 400 میلیون دلاری را پیشکش ترامپ کرد اما اکنون با هماهنگی اطلاعاتی دولت آمریکا به دوحه حمله شد.
حال در این شرایط باید پرسید آیا واقعا حرکت دولت های عربی منطقه با حمایت آمریکا به سمت حصول توافق عادی سازی روابط با اسرائیل، منطقی است؟ تلآویو عملا این پالس را ارسال می کند که به دنبال هژموگرایی در منطقه خاورمیانه است. از این منظر، هرگونه توافق و پیمان دولت های منطقه با این رژیم به این معنا خواهد بود که آن ها باید خود را نه در یک سطح، بلکه ذیلِ اسرائیل درنظر گیرند. این موضوع نه از منظر سیاسی، نه راهبردی و نه حتی امنیتی، به نفع اعراب منطقه نخواهد بود. اساسا به همین دلیل هم است که پس از حمله اسرائیل به دوحه قطر شاهد بودیم که منتقدان نتانیاهو به صراحت گفتند که او با این کارِ خود، توافقات ابراهیم را راهی موزه کرد.
نکته دوم اینکه حمله به دوحه و ساختمان محل حضور رهبران جنبیش حماس در این شهر در شرایطی رخ داد که قرار بود هیات حماس، پیشنهاد آتش بسِ دونالد ترامپ را بررسی کنند. درست به همین دلیل، بسیاری بار دیگر از اجرایی شدن تله مذاکره از سوی ترامپ علیه جبهه مقاومت در منطقه صحبت می کنند. رئیس جمهور آمریکا پیشتر در قضیه شهادت سید حسن نصرالله و همچنین مذاکرات هسته ای ایران و حمله به کشورمان نیز در بحبوحه مذاکره دست به عملیات فریب زد و اهداف خاص خود و متحدانش را دنبال کرد.
حال به نظر می رسد تکرار این سناریو این مرتبه علیه حماس در قطر، یک پالس راهبردی را به ذهن متبادر میکند و آن هم این است که دیگر فضایی برای مذاکره و گفتگو نیست و حتی اگر به این سمت حرکت شود، دیگر نشانی از حداقل اعتماد نیز وجود ندارد. موضوعی که اساسا شکلگیری مذاکرات سازنده را غیرممکن میکند.
از این رو، انتظار می رود که در ادامه راه شاهد تصاعد تنش ها میان جنبش حماس با اسرائیل و آمریکایی ها باشیم. البته که از چشم اندازی کلان نیز این نکته در محیط بین المللی آشکار شده که ترامپیست ها به دنبال مذاکره نیستند و باید مراقب نیرنگ های آن ها بود. این مساله خود یک ضربه جدی به گفتمان سیاستی دولت آمریکا در رابطه با مسائل مهم بین المللی است.
و در نهایت سوم اینکه برخی منابع به این مساله اشاره می کنند که اساسا حمله به دوحه و ساختمان محل حضور رهبران حماس در این شهر، بدون هماهنگی با دولت قطر ممکن نبوده است. باید صبر کرد و دید قطری ها در این رابطه چه توضیحی دارند با این حال، این مساله نیز با توجه به اینکه قطر مهمترین شریک ناتو در منطقه است، ابعاد جدی دارد که باید مورد توجه باشند(قطر اعلام کرده که پس از حمله از سوی آمریکا به آن اطلاع داده شده با این حال، این روایت با تردیدهای جدی همراه است).
در عین حال، نباید از یاد ببریم که جنگنده های اسرائیلی برای رسیدن به دوحه، احتمالا از حریم هوایی اردن و عربستان نیز استفاده کرده اند. درست به همین دلیل برخی می گویند برخی ابراز محکومیت های ظاهری دولتهای منطقه را نباید چندان جدی گرفت. به هر حال، بازیگرانی نیز در سطح منطقه وجود دارند که تداوم فعالیت حماس در منطقه را در نقطه مقابل منافع خود ارزیابی می کنند و سعی در تضعیف آن به هر شکل ممکن دارند.
مسائلی از این دست همه و همه نشان می دهند که در شرایط کنونی در غرب آسیا، می توان هرآنچه به صورت کلاسیک در مورد سیاست گفته می شد و در قالب آن بر بیشینه سازی قدرت و تکیه صِرف به خود برای مقابله با مشکلات تاکید می شد را مشاهده کرد. معادله ای که در قالب آن، دیپلماسی و گفتگو، بیش از آنکه اهمیت واقعی داشته باشند، صرفا پدیده هایی نمادین هست. پدیده هایی که با استفاده از آن ها، برخی چهرههای سیاسی را به یک ساختمان می کشند و سپس با استفاده جنگنده و موشک به دنبال ترور آن ها هستند!