طرح بزرگ ترامپ: بازآفرینی اقتدارگرایی در حیاط خلوت آمریکا
شیفته قدرت یا تاجر قدرت؟ هدف نهایی ترامپ از تحسین دیکتاتورها چیست؟

گزارش فارن پالیسی نشان میدهد دولت ترامپ در دوره دوم با سیاستی شخصیمحور در آمریکای لاتین عمل میکند: حملات هوایی به قایقهای ونزوئلا، حمایت از رهبران اقتدارگرایی چون بوکله و میلی و فشار بر برزیل برای حمایت از بولسونارو. این رویکرد یادآور سنت دیکتاتوریهای قرن بیستم است، اما با حذف ارزشهایی چون دموکراسی و حقوق بشر از گفتمان رسمی واشنگتن خطرناکتر جلوه میکند. سیاست ترامپ عملاً اقتدارگرایی را تقویت و مشروعیت آمریکا را در منطقه بیش از پیش تضعیف میکند.
فرارو – هاوارد دبلیو فرنج ستون نویس نشریه فارن پالیسی و استاد دانشگاه کلمبیا
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، اولین بار که دولت ترامپ یک قایق تندرو را در آبهای بینالمللی، در مسیر شمال از سواحل ونزوئلا، با حمله هوایی هدف قرار داد، هنوز میشد ماجرا را یک حادثه استثنایی دانست. گفته میشد قایق متعلق به یک کارتل مواد مخدر است. اما موج انتقادها، حتی از درون کنگره، بر سر آن بلند شد: برخی این اقدام را «اعدام فراقانونی» نامیدند و برخی دیگر به این اعتراض کردند که کاخ سفید و پنتاگون حتی کمیتههای اطلاعاتی کنگره را در جریان نگذاشته و هیچ مدرکی مبنی بر حمل مواد مخدر یا وجود هرگونه تهدید تروریستی یا نظامی از سوی سرنشینان ارائه نکردهاند.
اما حالا، با دومین حمله مشابه در همین هفته به یک قایق دیگر از ونزوئلا، روشن شده که موضوع نه تصادفی است و نه استثنایی. دولت ترامپ نهتنها اعتنایی به انتقادها ندارد، بلکه این عملیاتها را به بخشی از سیاست خارجی خود تبدیل کرده است. این رویداد، در کنار مجموعهای از تحولات نگرانکننده در روابط واشنگتن با آمریکای لاتین، نشان میدهد که ترامپ فصلی تازه در ژئوپلیتیک نیمکره غربی گشوده است.
پروژه مردان قدرتمند؛ بلندپروازانهترین و خطرناکترین نقشه ترامپ برای دوره دوم
دونالد ترامپ در تمام سالهای حضورش در کاخ سفید شیفته یک چیز بوده است: «قدرت». این واژه محبوب اوست و در سخنرانیهایش بارها آن را تکرار کرده است. اما حالا، در آغاز دوره دوم ریاستجمهوریاش، نشانهها حاکی از آن است که او به دنبال چیزی فراتر از نمایش است؛ او میخواهد عصری تازه به نام «عصر مردان قدرتمند» را آغاز کند.
سیاست جدید ترامپ دو چهره دارد. از یک سو، او در قبال کشورهای آمریکای لاتین درست مانند یک حاکم اقتدارگرا عمل میکند: بیاعتنا به روندها و سازوکارهای دموکراسی، دست به تصمیمات گسترده و یکجانبه میزند. از سوی دیگر، همین رفتارها در عمل به تقویت جریانی در آمریکای لاتین دامن میزند که ریشه در تاریخ تاریک قرن بیستم این قاره دارد: «کائودیلیسمو» یا همان سنت دیکتاتوریهای فردی و تمامیتخواهانه در کارائیب، مکزیک و آمریکای جنوبی.
شاید هنوز زود باشد که از «بازگشت رسمی» این سنت سخن بگوییم، اما نشانهها روشن است: ترامپ همانطور که شیفته قدرت ولادیمیر پوتین، ویکتور اوربان و شی جینپینگ است، با رهبران آمریکای لاتین هم که جاهطلبی و سبک مشابهی دارند، احساس نزدیکی میکند. به نظر میرسد او نهتنها اقتدارگرایی جهانی را تحسین میکند، بلکه میخواهد نسخهای از آن را در نیمکره غربی بازآفرینی کند.
حیاط خلوت یا کابوس امنیتی؟ سیاست ترامپ در آمریکای لاتین به کجا میرود؟
نخستین نشانه روشن از سیاست جدید ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوریاش خیلی زود آشکار شد: نزدیکی او با نایب بوکله، رئیسجمهور راستگرای افراطی السالوادور. بوکله با تکیه بر انرژی جوانی، جذابیت شخصی و نوعی «عدالت فوری» کشور کوچک خود را با مشت آهنین اداره میکند. او شبکهای بزرگ از زندانها ساخته است؛ نه فقط برای بازداشت اعضای مظنون به باندهای تبهکار، بلکه بیشتر برای ایجاد رعب و خاموش کردن صدای مخالفان دست به این اقدام زده است. نقطه عطف رابطه او با ترامپ هم تصمیمش برای پذیرش مهاجران اخراجشده از آمریکا بود؛ افرادی که السالوادور در ازای دریافت پول آنها را زندانی میکند.
سیاستهای شتابزده ترامپ در زمینه اخراج مهاجران، درست مانند حملات هوایی آمریکا به قایقهای مظنون به قاچاق مواد مخدر از ونزوئلا، موجی از اعتراضهای حقوقی را به همراه داشته، اما هرگز باعث توقف آن نشده است. دستکم در کوتاهمدت، این روند موجب شده السالوادور عملاً از فشارها و گزارشهای حقوق بشری واشنگتن معاف شود؛ امتیازی که البته به قیمت تضعیف موقعیت داخلی این کشور تمام شده است.
ترامپ اما تنها به بوکله دل نبسته است. یکی دیگر از رهبران محبوب او در منطقه، خاویر میلی، رئیسجمهور آرژانتین است. میلی هرچند دیکتاتور نیست، اما سیاستهای اقتصادی راست افراطی را اجرا میکند و با سبکی پوپولیستی حکومت میراند؛ سبکی که برای بسیاری یادآور میراث پرونیسم است. ترامپ بارها میلی را ستایش کرده و میلی هم بیوقفه این ستایشها را پاسخ داده است.
با توجه به سابقه دونالد ترامپ در بیاعتنایی به نتایج انتخاباتی که در دادگاهها تأیید شده بودند، طبیعی است اگر آرژانتینیها نگران باشند که واشنگتن در آینده از تخلفات انتخاباتی احتمالی در کشورشان حمایت کند. نمونهای نگرانکننده از چنین رویکردی را میتوان در همسایگی آنها دید. ترامپ هرگز علاقه خود به ژایر بولسونارو، رئیسجمهور راستگرای افراطی برزیل را پنهان نکرد. در جریان رقابت انتخاباتی ناکام بولسونارو علیه لوئیس ایناسیو لولا دا سیلوا، او بارها ترجیح خود را آشکارا بیان کرد. اگر حمایت ترامپ در همان نقطه متوقف میشد، این رفتار فقط بهعنوان نقضی ملایم و غیرمعمول بر سنت دیرینه عدم مداخله آشکار در انتخابات کشورها تلقی میشد.
اما پس از پیروزی لولا، ترامپ از هر بهانهای برای فشار بر برزیل استفاده کرد. او با اعمال تعرفههای سنگین بر صادرات این کشور، عملاً تلاش کرد هم به رئیسجمهور چپگرای برزیل ضربه بزند و هم کشورش را بهخاطر انتخاب او مجازات کند. یکی از اهداف اصلی این فشارها جلوگیری از مجازات بولسونارو بود؛ فردی که به اتهام توطئه برای سرنگونی دولت محاکمه و به جرم خود محکوم شد.
هرچند بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین کوچک و کموزن هستند، اما برزیل و مکزیک به اندازهای قدرتمندند که میتوانند در برابر فشارهای ایالات متحده ایستادگی کنند. این دو کشور توانستهاند در برابر سیاستهای تهاجمی ترامپ سد ایجاد کنند و از حاکمیت خود دفاع کنند. لولا، رئیسجمهور برزیل، در یادداشتی که ۱۴ سپتامبر در نیویورکتایمز منتشر شد، بهطور بیسابقهای صریح موضع گرفت. او تأکید کرد که برزیل در برابر تلاش واشنگتن برای کسب مصونیت سیاسی برای بولسونارو مقاومت خواهد کرد و نوشت که به تصمیم تاریخی دیوان عالی کشورش افتخار میکند. به گفته او، این حکم نهتنها نهادهای دموکراتیک و حاکمیت قانون را حفظ کرد، بلکه نشان داد این روند هیچوقت یک «شکار جادوگران» نبوده است.
او توضیح داد که رأی دادگاه نتیجه فرایندی بر اساس قانون اساسی ۱۹۸۸ بود؛ قانونی که پس از دو دهه مبارزه با دیکتاتوری نظامی تصویب شد. لولا همچنین یادآور شد که تحقیقات ماهها ادامه داشت و حتی نقشههایی برای ترور او، معاونش و یکی از قضات دیوان عالی برملا شد. به گفته او، مقامات همچنین پیشنویس فرمانی را کشف کردند که میتوانست نتایج انتخابات ۲۰۲۲ را باطل کند.
ارزشهای فراموششده؛ حذف دموکراسی از گفتمان دیپلماتیک واشنگتن
گرایش دولت ترامپ به تحسین حکومتهای اقتدارگرا در آمریکای لاتین و فراتر از آن، پر از خطر و ریسک است. البته نباید فراموش کرد که ایالات متحده در گذشته هم از دیکتاتوریها حمایت کرده است. در دوران جنگ سرد، واشنگتن نهتنها حمایت سیاسی و پنهانی ارائه میداد، بلکه پشت بسیاری از کودتاهای خونین هم قرار داشت. بسیاری از دیکتاتوریهای قرن بیستم در کشورهایی مثل هائیتی، جمهوری دومینیکن، گواتمالا و شیلی بدون این حمایتها شکل نمیگرفتند یا دستکم دوامشان بسیار سختتر میشد.
با وجود همه تفاوتها میان آن دوران و امروز، یک نکته مهم نباید فراموش شود: در گذشته، آمریکا حتی با وجود کارنامه متناقضش، دستکم به آرمان دموکراسی احترام میگذاشت و گاهی از حقوق بشر در منطقه حرف میزد. اما امروز شرایط فرق کرده است. وزارت خارجه آمریکا گزارشهای حقوق بشری خود را حذف کرده و واژه «دموکراسی» عملاً از زبان دیپلماتیک واشنگتن کنار گذاشته شده است. سیاست خارجی کنونی شخصی شده و معیار اصلی آن، سلیقه فردی ترامپ است؛ او هم علاقه آشکاری به رژیمهای شخصیمحور و اقتدارگرا نشان میدهد.
یکی از مضامین همیشگی در سخنان ترامپ، وسواس او برای مهار چین است. او بارها تأکید کرده که نمیگذارد پکن در «حیاط خلوت» آمریکا یعنی آمریکای لاتین نفوذ بیشتری پیدا کند. اما کمتر کسی در دولت او مکث کرده تا بپرسد مردم این منطقه در برابر چنین نگاه یکجانبهای چه حسی دارند. سیاست خارجی واشنگتن امروز خالی از ارزشهای واقعی به نظر میرسد و همین موضوع باعث شده بیتوجهی به افکار عمومی عمیقتر شود.
در گذشته، حتی وقتی آمریکا از دیکتاتورهای شخصیمحور حمایت میکرد، هنوز میشد امید داشت که دموکراسی در نهایت جای خود را باز کند. این تصور که واشنگتن سرانجام به وعدههای خودش وفادار میماند و ارزشهای دموکراتیکش را در روابط خارجی به یاد میآورد، غیرمنطقی نبود. اما امروز شرایط تغییر کرده است. در این دوران، بهجز فاصله جغرافیایی، تنها دو چیز ایالات متحده را از چین متمایز میکند: ثروت و قدرت.