کلمه> چرا با گشت ارشاد مخالفیم
علیرضا بهشتی از نزدیکان میرحسین موسوی در سایت کلمه در مورد گشت ارشاد چنین نوشته است:
وقتی من به عنوان یک شهروند ساده برای اثربخش بودن اقدامم به چند مرحله عمیقتر شدن نیازمند دارم حدس بزنید که یک دولت به چقدر تعمق محتاج است. منتهی این تنها کاری است که انجام نمیشود، لذا نتیجه عكس گرفته میشود.
به سهم خود از شنیدن این که اکثر کارکنان نیروی انتظامی مخالف گشت ارشاد هستند خوشحالم و از این که این طرح درست اجرا نمیشود سپاسگزاری میکنم، زیرا یك كار غلط هرچه دقیقتر اجرا شود خسارتبارتر است.
این طرح حتی اگر میتوانست تمامی بدحجابیهای ظاهری را متوقف کند با این همه قشری گری كه در آن وجود دارد همچون بارانی که سیل به راه میاندازد و سپس قحطی به بار میآورد بیش از آن که فایده داشته باشد ضرر داشت.
بهار است و هر روستایی از کردگار باران میخواهد.
با این حال فرشتهای که دعاهای آنان و آمینهای ما را بالا میبرد حتما میداند که هیچ بندهای خواهان باران نیست.
آنان باران نمیخواهند، نان میخواهند، و نان نمیخواهند، شکم سیر میخواهند، و شکم سیر نمیخواهند، رفاه میخواهند، و رفاه نمیخواهند، بینیازی میخواهند.
این قاعده فقط درباره کشاورزان صادق نیست؛ بلكه یک جان آرزومند در تمامی هستی نیست الا این که چنین است.
در مقالات پیشین اصرار داشتیم که برای بهرهمندی از ارزشها باید نخست به تعریف دقیق و عمیق آنها برسیم.
منظور ما از این کار گیجکننده چیست؟ او میگوید قانون، من وشما نیز در زیر همین پرچم گردآمده ایم، حال آن که در عمل گویی همه در پی یک چیز نیستیم. چرا باید تفرقه هایمان را پنهان کنیم؟ چه اصراری داریم که تعریف خود را غالب کنیم؟ بگذاریم هرکس در پی تحقق این ارزش به همان معنایی که از آن میشناسد باشد.
ما که قصد نداریم با تظاهر به همزبانی یکدیگر را فریب بدهیم و با استمداد از نیروی هم به دنبال تحقق منظور خود از یک لفظ مشترک باشیم.
من میگویم آزادی، او هم همین کلمه را ادا میکند، دیگری نیز به همچنین، اما زمانی که به مصداق می رسیم معلوم می شود سه چیز مختلف مورد نظر ما بوده است.
آیا منظورمان از این همه توضیح آن است که از ابتدا راه ها معلوم باشد و با یکدیگر رک سخن بگوییم تا دچار اشتراک لفظی نشویم؟ خیر! همان آزادی که ممکن است یک روزنامه نگار دنبال آن باشد و آن را اختیار بیان هرچه در دل دارد و ورود به خط قرمزهایی که او را کلافه کرده است تعریف میکند، همان آزادی که یک جوان وقتی از آن سخن میگوید منظورش این است که کسی با طرز لباس پوشیدن و آرایش موی سرش کار نداشته باشد، وقتی که دقیق و عمیق نگاه شود تعاریفشان این چیزهایی نیست که خود گویندگان کلمه اظهار میکنند.
آنان باران نمیخواهند؛ نان میخواهند.
یعنی اگر بارانی ببارد که سیل راه بیندازد و مزرعه ها را نابود کند، یا اگر تمامی خطوط قرمز برداشته شود اما آن معنای عمیق که آزادی دارد محقق نگردد خواسته خود را برآورده شده نخواهند یاقت.
به همین خاطر است که وقتی کسی تامین آرمانی را بر عهده میگیرد باید نخست به معنای عمیق و دقیق آن توجه کند، و الا به زودی متوجه خواهد شد که علیرغم تلاش و تکاپوی شدید هیچ کاری به انجام نرسانده است.
تامین خواستهها؛ معنای این کلمه میتواند در مقیاس یک فرد و یا یک ملت کاملا با هم متفاوت باشد.
برای تامین نان یک فرد و یا یک محله نیاز به تنور و نانوا و آرد و آتش است، اما وقتی قرار است همین خواسته در سطح ملی برآورده شود صورت مسئله کلا تغییر میکند.
خواروبار فروشی را در نظر بیاورید که بخواهد وزارت بازرگانی را مثل یک دکان اداره کند، یا کدخدایی که چون برای اداره روستا ساخته شده است شان مملکت را به دهی دور افتاده تقلیل دهد، یا داروغهای که برای مبارزه با فساد در سطح ملی راهحلی هوشمندانهتر از شنود مکالمات همه مردم به ذهنش نرسد و در عین حال همواره نگران باشد که نکند ماموران ویژهاش خود بزرگترین ویژه خواران از آب در بیایند - مامورانش و در راسشان خودش نه تعریف عمیقی از مشکل و خواسته دارند و نه راهی درست برای تحقق آن میشناسند.
معلوم است که مشكل روز به روز گستردهتر و پیچیدهتر خواهد شد.
یا کسی را در نظر آورید که وقتی مامور گشت ارشاد می شود حاضر نیست یک قدم از پوسته ظاهر آن سوتر برود.
مغازههای پوشاک زنانه هفت هشت پسر جوان و خوش تیپ استخدام كردهاند تا با آواز بلند صدا بزنند: «خانم های محترم! هرکدام انتخابشان را کردند بیایند سایزشان را معلوم بکنم.» امسال که برای خرید شب عید رفته بودیم از مدیر یکی از این فروشگاه ها پرسیدم اگر دختر خود شما هم مانتو بخواهد اندازهاش را این آقایان تعیین میکنند؟ (آخر من از آن پدرهای غیرتی هستم) بعد بلوف زدم و مثلا اداره اماکن نیروی انتظامی ..... متاسفانه خیلی تحت تاثیر قرار نگرفت؛ یکی از همکاران زنش را نشان داد و گفت: «هر کس بخواهد ایشان برایش تعیین سایز میکند». چرا تحت تاثیر قرار بگیرد کسی که احتمالا از پنجره مغازهاش دیده است که گشت ارشاد یعنی آن قدر صبر کنند که حادثه روی بدهد و قهرمانانه مشکل را پیچیدهتر کنند؛ طرحی که تنها با قشر کار دارد و حاضر نیست یک قدم فراتر از آن برود، چه رسد به هفت هشت قدم راهی که تا داخل مغازه هست.
می دانید چرا بلوف زدم؟ چون احتمال میدادم اگر ماموری داخل مغازه شود مسئله از این که هست باز هم بدتر خواهد شد.
اعتراف میکنم که همان مقدار برخورد خودم هم خیلی مصلحانه نبود. اگر غیرتی نشده بودم میتوانستم به مغازه دار پیشنهاد بدهم که کار آن هفت هشت پسر را به تعدادی دختر وابگذارد، سپس یک جوان واقعا خوش تیپ استخدام کند تا هر خانمی که نیاز داشت تعیین اندازهاش توسط او انجام بگیرد.
یا می توانستم بر اعصابم مسلط باشم و به مدیر فروشگاه تذکر بدهم که از مشتریان خوبش هستم و برای خرید کردن نیاز به محیطی سالمتر دارم.
وقتی من به عنوان یک شهروند ساده برای اثربخش بودن اقدامم به چند مرحله عمیقتر شدن نیازمند دارم حدس بزنید که یک دولت به چقدر تعمق محتاج است.
منتهی این تنها کاری است که انجام نمیشود، لذا نتیجه عكس گرفته میشود. به سهم خود از شنیدن این که اکثر کارکنان نیروی انتظامی مخالف گشت ارشاد هستند خوشحالم و از این که این طرح درست اجرا نمیشود سپاسگزاری میکنم، زیرا یك كار غلط هرچه دقیقتر اجرا شود خسارتبارتر است.
این طرح حتی اگر میتوانست تمامی بدحجابیهای ظاهری را متوقف کند با این همه قشری گری كه در آن وجود دارد همچون بارانی که سیل به راه میاندازد و سپس قحطی به بار میآورد بیش از آن که فایده داشته باشد ضرر داشت.
شک ندارم که خود مجري این طرح هم از این که دخترش موضوع امر به معروف و نهی از منکر توسط گشت ارشاد قرار بگیرد میترسد، نه به این خاطر که در این بین به دختر توهین میشود، بلکه به پدر توهین میشود و پس از تنها یک نوبت چنین تجربهای ابزارها و اختیارهای او برای انجام وظائفی که فرهنگ ما جهت گشت ارشاد بر عهده او گذاشته است به شکل جبرانناپذیری لطمه میخورد.
ابرو را كه اصلاح نمیكند چشم هم كور میشود.
آیا این خود یک فساد نیست؟ پس معلوم می شود معنای فساد را نمی دانیم.
دوباره رسیدیم به همان نکته اول؛ ما برای بهره مندی از ارزش ها نیاز به تعریف دقیق و عمیق آنها داریم