روایتی از بیماری ناشناخته «پرفشار ریوی» که هنوز بیماری خاص به شمار نمیرود
فشاری بر جان ریه، بر عمق زندگی

«بوسنتان»، «لیراتان»، آمپول «ایلومیدین»، «ریوا رکسابان» و «وارفارین» داروهایی هستند که از میان مکالمه علی و پچپچههای منتظران به گوش میرسد. داروهایی که از ١٠٠ هزارتومان شروع میشوند و به چندمیلیون هم میرسند. «خیلی از داروهای ما شامل بیمه نیستند، مثل آمپولها یا نمونه ایرانی بوسنتان که حدود ٩٠٠هزار تومان است و باید آزاد بخریم.» هنهن نفسهایش مکالمه را تمام میکند.
قصه علی؛ همه چیز زمانی عادی بود
«همه چیز زندگیام عادی بود؛ عادی مثل زندگی سعید دوست و همکلاسی دانشگاهم، مثل زندگی وحید، برادرم.» علی عذرخواهی میکند و بعد مکالمهاش را ادامه میدهد. میان تمام هجاهای واژه عذرخواهی، چندینبار نفس تازه میکند. سرعت مکالمهاش چنان پایین است که میتوانی نفسهایش را بشمری؛ یک، دو، سه. سرش را تکیه میدهد به دیوار بیمارستان. جایش را روی صندلیاش ثابت میکند و روایتش را از سر میگیرد. ١٢ سال پیش تازه ازدواج کرده بود؛ یک مغازه اسباببازیفروشی در مرکز شهر داشت.
قصه ١٢ سال پیش را رها میکند و مینشیند روی صندلی بیمارستان. از باور رایج از کار افتاده شدن بیماران شبیه خودش میگوید؛ از کار خودش. «کارم را عوض کردم، مغازه را فروختم. مثل آدمهای عادی نمیتوانیم کار کنیم. باید از استرس دور باشیم. هزینههای داروها هم بالا رفته بود. داروی ایرانی هم به من نمیسازد، باید نوع خارجی داروهای پرفشار ریه را میگرفتم، هم گرانترند هم سختتر پیدا میشوند.»
قصه شهناز؛ زود میمیریم، خیلی زود
«زود میمیریم، خیلی زود. دکترها خودشان میگویند، به من هم گفتند، خیلی بمانم، ٧ سال، ٨ سال.» لبخند خشکی مینشیند روی صورت شهناز دومین نفری که در مطب دکتر به انتظار معاینه ماهیانه نشسته است. با مرگ صحبتش را آغاز میکند. زنی حدودا پنجاه ساله که ٣٠ سال پیش ازدواج کرده و بچهدار شده؛ یک دختر، دو پسر. تنش جولانگاه چند بیماری بوده؛ حساسیت پوستی، لوپوس، ناراحتی قلبی و حالا پرفشار ریوی.
«٢٠سال پیش لوپوس داشتم. خوب شدم، ١٢ سال بعد، ناراحتی قلبیام شروع شد؛ تنگی نفس، بیهوششدنهای مدام. دکترها اول گفتند نارسایی عروق دارم، بعد که آمبولی ریه شدم، فهمیدند پرفشار ریوی هستم.»
ماهها طول کشیده تا پزشکان فهمیدند که بیماری شهناز همه اینها هست، اما هیچکدام از اینها هم نیست. ماهها طول کشید تا فهمیدند، پرفشار ریوی، به او هم سرایت کرده است، اغلب بیماران پرفشار ریوی مانند او هستند، آنها اغلب دیر میفهمند که مبتلا شدند. شهناز تصورش از پیاچ، تصوری شبیه سرطان بود: «اصلا نمیخواستم درمان کنم، من سالها با لوپوس درگیر بودم، دیگر نمیتوانستم بیماری جدید را تحمل کنم، داروها گران بودند و گرانتر هم شدند. بیماریام پیشرفت کرده، هفتهای یکبار باید در بیمارستان بستری شوم برای تزریق آمپولها، نمیدانم اصلا برای یک سال، دوسال بیشتر، درست است این همه هزینه؟» میان هزینه و بیمه، «بیماری خاص» پربسامدترین واژهای است که از میان کلمات شهناز به گوش میرسد.
روایت چند سال ناشناختهماندن
افزایش فشار خون در سرخرگ یا سیاهرگ ریوی عامل بروز بیماری پرفشار ریوی است. «بیماری پرفشار ریوی، بیماری ناشناختهای با علل متعدد است.» این نخستین توصیفی است که علی کشمیری، فوق تخصص قلب و عروق و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی بهشتی، درباره بیماری به شهناز و علی میگوید. «نمیتوان دقیق گفت: چه کسانی به این بیماری مبتلا میشوند، لوپوس، آمبولی ریه و اختلالات دریچه قلب عواملی هستند که میتوانند به این بیماری منجر شوند؛ اما علت ابتلا به این بیماری برای بخش عمدهای از مبتلایان هنوز ناشناخته باقی مانده است.»
عجز اینبار خودش را در کلام علی نشان میدهد. عجز یافتن شغل. علی از همان سالهایی که مغازهاش را فروخته، پی شغلی میگردد که آرامش داشته باشد. «مغازهام را ٥ سال پیش فروختم. از پولش خیلی نمانده. بیشتر روزها خانه میمانم و آگهیهای کار را ورق میزنم. درآمدی ندارم، از پدرم پول میگیرم.»
نمیتوان دقیق گفت: چه کسانی به این بیماری مبتلا میشوند، لوپوس، آمبولی ریه و اختلالات دریچه قلب عواملی هستند که میتوانند به این بیماری منجر شوند؛ اما علت ابتلا به این بیماری برای بخش عمدهای از مبتلایان هنوز ناشناخته باقی مانده است