چرا زلزله به یکباره مهم شد؟
این روزها بحث انتقال دانشگاه ها به خارج از شهر تهران به دلیل آنچه «نجات» نامیده می شود بحث روز شده است. اما به نظر من فرق است بین کوچک کردن دولت با نجات شهر تهران از مشکلات پیش رو و سامان دادن دانشگاه های کشور.
هر یک از این سه پدیده ساحت خاص خود را دارد. برای کوچک سازی دولت باید به اهداف و ابزارها و کارهای دولت مراجعه کرد و سیاستگذاری دهه ای برای سامان دادن این حوزه داشت. کوچک سازی دولت در ایران تنها دغدغه ای سیاسی آن هم در زمان کسب نظر و رقابت های انتخاباتی بوده است و بس.
اگر مشکل و مساله موجود نه کوچک کردن دولت است و نه سامان دادن شهر تهران، و به دلایلی دیگر که در نزد اصحاب سیاست و فرهنگ معلوم است در سامان دادن دانشگاه های کشور با رسم و شیوه سیاستمداران است، بحثی و گفت وگویی دیگر می طلبد. این مساله در کدام بستر اجتماعی و مدیریتی و کارشناسی به دست آمده است؟
چرا امروز یکباره زلزله مهم شد و تاکنون مهم نبوده است؟ شواهدی که در دست هست و زلزله را زودهنگام می کند کدام است؟ آیا اساساً وقوع زلزله قابل پیش بینی است؟ کدام کارشناس وقوع زلزله را اینقدر ممکن می داند؟
با فرض وقوع زلزله در تهران، دستکاری در کدام بخش تهران اساس است؟ آیا انتقال همه جمعیت تهران و وانهادن آن به دست تقدیر و وقوع زلزله ای مهیب راه حلی مناسب نیست؟ آیا بهتر نیست به جای دستکاری در ساختار اجتماعی و فرهنگی شهر، ساختار اداری و مدیریتی شهر که عنصر اصلی اختلال است، تغییر کند؟ مثلاً به جای تغییر یک عنصر از شهر، دولت از شهر خارج شود و محلی دیگر بیابد.
در واقعی نبودن این داعیه می توان به داوری مدیران رسمی تا صاحبان دانشگاه های کشور که استادان و محققان هستند، اشاره کرد. اینکه رئیس دانشگاهی بدون کمترین تاملی اعلام آمادگی در انتقال دانشگاهش به خارج از تهران می کند، شائبه سیاسی بودن موضوع را ایجاد می کند. رئیس دانشگاه را برای اجرای فرامین وزیر علوم و وزیر علوم را برای اجرای فرامین رئیس جمهور انتخاب کرده اند. کمتر دیده شده است که بحث انتقال از طرف اساتید دانشگاه با بیان های کارشناسی مطرح و راهی برای آن در نظر گرفته شود.
بد نیست که دانشگاهی به خارج از تهران برود و دیگر دانشگاه تهران نباشد. سرنوشت دیگر دانشگاه های کشور را که هم اکنون در شهرهای دیگر ایران وجود دارند، بیابند. اما مشکل تهران و دانشگاه های تهران و فرهنگ و علم و دانشجو و استاد و پژوهشگر تهرانی پابرجا خواهد ماند. فرض بگیریم که مساله اصلی کشور - با ملاحظه وقوع یا عدم وقوع زلزله - دانشگاه های تهران هستند و باید در این زمینه کاری شود کارستان که با مجموعه ای از سوالات روبه رو می شویم که مدعیان جابه جایی باید به آن اندیشیده و به آنها پاسخ دهند: راز و رمز اصلی و ناگفته این انتقال چیست؟
این اقدام در چه ساحتی و با چه شیوه ها و با ملاحظه چه نتایجی باید صورت گیرد؟ آیا انتقال دانشگاه به دیگر مناطق کشور اصل است یا تعطیلی دانشگاه ها؟ آیا تبدیل دانشگاه های تهران به مراکز اداری تا علمی و فرهنگی دغدغه اصلی مدیران نیست؟ آیا حجم نیروی انسانی دانشگاه ها اعم از دانشجو، کارمند و استاد از حجم نیروی انسانی در یک اداره دولتی دیگر که جابه جا کردن آن خیلی ضرری به کشور نمی زند، کمتر نیست؟
مثلاً انتقال صداوسیمای کشور از تهران به شهرهای دیگر کشور یا کم کردن حجم نیروهای در اختیار دولت به لحاظ خدماتی و اجرایی راه حل بهتری نیست؟ چه فرقی در انتقال این دو نوع سازمان از تهران به شهرهای دیگر هست؟ کدام یک کم هزینه تر و اخلاقی تر و فرهنگی تر و مدنی تر است؟ آیا با توسعه جامعه و فرهنگ مجازی، انتقال سازمان های اداری به خارج از تهران بهتر از انتقال کانون های فرهنگی و روح بخش به شهر نیست؟
به فرض اینکه در آینده ای بسیار نزدیک زلزله ای در تهران رخ دهد و انتقال دانشگاه و دانشجویان و علم و استاد و پژوهش ضروری باشد؛ تغییرات خواسته و ناخواسته ناشی از انتقال دانشگاه به خارج از تهران برای تهران و برای مکان هایی که برای استقرار دانشگاه های تهران دیروز در نظر گرفته شده است، چه است؟ آیا تصور اینکه حیات دانشگاه های تهران دیروز در مکان های جدید منشاء تغییرات عمده ای خواهد شد، وجود دارد؟
اگر تعداد افراد مشغول به کار اعم از دانشجو و استاد و کارمند در دانشگاه های تهران زیاد است، حجم انبوه افراد می تواند در شرایط و موقعیت های جدید حادثه ساز نباشد و زلزله های اجتماعی و فرهنگی جدید به وقوع نپیوندد؟ چه فکری و سیاستی برای کنترل تغییر در مناسبات اجتماعی، معماری، سکونت و زندگی، اقتصاد و نظام پولی، نگرش ها و بینش ها و در نهایت در ساختار سیاسی در نظر گرفته شده است؟
برای درک دقیق تری از این وضعیت بهتر است کمی دقت کرده و با محاسبه ساده در مورد اندازه، ابعاد و حجم نیروی موجود در دانشگاه های تهران نتایج عمل آنها در تهران مشخص شود و در نگاه مقایسه ای به نتایج انتقال توجه شود. بهتر نیست به جای جابه جایی دانشگاه های تهران با فرض صحت زلزله در چند سال آینده در تهران، در یک برنامه چندین ساله از پذیرش دانشجو در این دانشگاه های زلزله خیز اجتناب کرد و در عوض بر حجم دانشجو در دیگر دانشگاه های کشور که در آینده زلزله خیز خواهند بود، افزوده شود. مثلاً در شهرهایی که تاکنون کمترین اثری از حادثه سازی دانشگاه ها و دانشجویان وجود دارد، دانشگاه هایی به نام دانشگاه تهران در تبعید یا آماده بازگشت به وطن اصلی - یعنی تهران - بعد از پایان شرایط اضطرار و وقوع زلزله طراحی شود و در نهایت انتقال و بازگشت از تبعید صورت گیرد.
یا اینکه تاریخ فرهنگ و علم و دانش در ایران به دلیل توهم زلزله یکباره نابود شود و از سهمی که دانشگاه تهران به طور خاص تاکنون در تحولات اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر داشته است، دوری کرد زیرا شواهد تاریخی حکایت می کند سهمی که دانشگاه تهران به طور خاص در تحول نظام فرهنگی و اجتماعی ایران معاصر داشته است بیشتر از مجموع نقش سازمان های فرهنگی در ایران است. این نقش و سهم یکباره می تواند در اثر توهم زلزله نابود شده و دانشگاه های مهم تهران هم همان سرنوشت دیگر جریان های نوسازی و نوگرایانه ایرانی را بیابد.
برای یک بار هم که شده است بهتر است کمی به تاریخ حوادث فرهنگی و علمی در تهران معاصر توجه شود. به طور خاص می توان این سوال را مطرح کرد آیا در روند توسعه ای کشور در اثر تخریب دارالفنون در ایران توقف پیش نیامد که تخریب دانشگاه های تهران در پی نخواهد داشت؟ احتمالاً برای بسیاری نابودی مراکزی چون دارالفنون به لحاظ ماهیت غربی شان ضروری بود و گفته می شود حذف این موسسه به روند توسعه کشور آسیبی نرساند زیرا نتایج علوم تجربی بعد از تخریب دارالفنون در ایران به واسطه تجار و واسطه ها و مدیران خریداری و به ایران وارد شد و مردم هم با مصرف آن تولیدات خرسند شدند.
در این شرایط هم این امکان وجود دارد تا فرهنگ و علم و دانش از چین و روسیه و دیگر کشورهای غربی وارد شود و در مقابل از شر طبقه متوسط و نخبه ایرانی که در حال پوست انداختن و بومی شدن است، نجات یافت. با بقای دانشگاه و نهاد علم و دانش است که نخبگان محلی شکل گرفته و همسانی فرهنگی و اجتماعی بوجود می آید. این نخبگان ایرانی که به اعتقاد برخی به حال سیاست ها و زندگی جاری مضرند بهتر است مانند آموزش های فنی و پزشکی و تاحدودی علوم انسانی دارالفنون نابود شوند و به جای آنها کالای علمی و فنی و فرهنگی خارجی آماده قابل مبادله با نفت و معادن به کشور وارد شود. شاید این کار ساده تر و کم حادثه تر باشد. خوبی سیاست جدید عدم نابودی دانشگاه ها است.
خوبی سیاست جدید انتقال موقت و تبعیدگونه دانشگاه های تهران است. دانشگاه های تهران در تبعید به دلیل دوری از وطن در گذر زمان کمترین نقش در تحول را خواهند داشت و مانند دیگر دانشگاه های کشور در طول 50 سال آینده خواهند شد. خیلی که رشد کنند مانند دانشگاه فردوسی مشهد یا دانشگاه گیلان خواهند شد که نیازمند دانشگاه های تهرانی و جهانی اند.