بهزاد فراهانی گفت: درست است که میگویند فیلم فارسی برای خوب فروختن تولید میشد، اما فیلم فارسی مثل گنج قارون را تقریبا همه دیده اند. این فیلم تضاد طبقاتی را به خوبی نشان میداد. قبل از انقلاب در بخش روشنفکری فیلمهای قبل از انقلاب هم بزرگانی، چون ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی فیلمهای خوبی ساخته اند.
بهزاد فراهانی هنرمند پیشکسوت رادیو، تئاتر، سینما و سریالهای تلویزیونی ادعایی را درباره فیلم «قیصر» مطرح میکند.
در ادامه گفتگوی ایرنا با بهزاد فراهانی را بخوانید:
تفاوتهای سریالهای قبل از انقلاب با سریالهای بعد از انقلاب چیست؟
قبل انقلاب سریالها فقط برای سرگرمی ساخته میشد.
پشت صحنه سریال دلیران تنگستان
یعنی سریال دلیر تنگستان هم برای سرگرمی ساخته میشد یا دائی جان ناپلئون؟
کارهایی که آقای پرویز کاردان میساخت مثل سریال مراد برقی، برای سرگرمی بود و همین طور کارهای آقای پرویز صیاد. اما کارهایی که شما گفتید، آثار محترمی بودند و ارزشهای لازم زمانه را داشتند.
مراد برقی و ۷ دخترون، کاری از پرویز کاردان
نقشی هست که دوست داشتید بازی کنید، اما نشد؟
یکی نقش آستروف در دایی وانیای آنتوان چخوف. دیگری نقش سرهنگ خسرو روزبه است که دلم میخواست آن را بازی کنم که نشد. خسرو روزبه را اصلا میشناسید؟
خسرو روزبه
بله. سرهنگ علی زیبایی، بازجوی اصلی بازداشتشدگان حزب توده در ایران که بعدها به سفارش ساواک، کتاب کمونیسم در ایران نوشته، مدعی شده است که خسرو روزبه در بازجویی به قتل محمدمسعود سردبیر سرشناس نشریه مرد امروز اقرار کرده است...
چه حرف هایی! بله من هم شنیده ام. این حرفها از جنس همان چرت و پرتهای بعد از هر کودتایی است که توسط کودتاچیان بر سر زبانها میافتد. خسرو روزبه رییس بخش مخفی افسران حزب توده بود. خسرو اصلا کاری به این مسائل نداشت. او خیلی بزرگتر از این حرفها بود که بخواهد به ترور دست بزند. در ایدئولوژی حزب توده اصلا ترور نبود. این حزب بارها فدائیان اسلام را به خاطر ترور مقامات پهلوی تقبیح کرد. اصلا مگر ترور چیزی را عوض میکند؟
محمد مسعود
درباره خسرو همین بس که بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا ۳۷ در تهران زندگی میکرد تا فرزندانش را نجات دهد. ساواک شاهی نتوانست او را بگیرد. خسرو به داد خانوادهها و افسرانی که زندان بودند میرسید.
ارزشی که خسرو برای من دارد ناشی از فداکاری انسانی اوست. هر کسی مسوول آن چیزی است که میکند. وقتی شما اندیشه چپ را به من یاد میدهی و مرا سوسیالیست میکنی، هر بلایی سر من بیاید باید توانایی دفاع از من را هم داشته باشی. خسرو خیلی به این مسائل پایبند بود.
بحث ترور شد. صادق زیباکلام در جایی میگوید وقتی میخواستند میرزا رضا کرمانی ضارب ناصرالدین شاه را به جرم ترور شاه، اعدام کنند از او پرسیدند از وقتی پادشاه ایران را کشتی، افراد زیادی برای ملاقات با تو آمدند. از بین حرفهایی که از این اشخاص شنیدی آیا صحبتی بود که تو را به فکر فرو برد؟ میرزا رضا ابتدا میگوید خیر، ولی بعد از کمی فکر صحبت میکند و میگوید: ناصر الملک، نایب السلطنه حرفی به من زد که به فکر فرورفتم. به گفته زیباکلام، ناصر الملک همان زمان در قرن ۱۹ در دانشگاه آکسفورد در رشتههای اقتصاد، تاریخ و فلسفه درس خوانده بود. او گفت: وقتی داشتی سایه خدا را میزدی، فکر کردی کدام نادر پشت دروازههای تهران منتظر است که این حال که بحث به خسرو روزبه رسید. آیا حزب توده آیا در حق مصدق خیانت نکرد؟
خیر. در سال ۱۳۳۲ حزب توده بارها به آقای محمد مصدق گفت که آقا دربار و شاه دارند توطئه میکنند تو را بردارند. ما به تو کمک میکنیم تا این اتفاق نیفتد. بخش عمده ارتش مال ماست. ما نمیگذاریم اینها تو را اذیت کنند. منتهی آقای مصدق همان قدر که از چپ میترسید ده برابرش به آمریکاییها احترام میگذاشت. او آمریکا را مرکز رهایی از بشریت میدانست. البته از انگلیسیها نفرت داشت، اما آمریکا را مدینه فاضله میدانست و همین باعث سقوطش شد. شما اگر یک سند بیاوری که چپها از فدائیان خلق گرفته تا مسلمانهای سوسیالیست و حزب توده، اقدامی علیه مصدق کرده باشند من گردنم را میزنم.
توده ایها قبل از سقوط مصدق کلی کار نیک کردند. تعاونیها و پیشاهنگیها را راه انداختند. ورزش کشور را ارتقا دادند. ادبیات را توسعه دادند. تمام مترجمان خوب کشور در آن زمان، تودهای بودند. من اعتقاد دارم هر چه ما روشنفکران داریم از حزب توده است.
تمام وسایل ارتباط جمعی و تبلیغات جهانی دست کشورهای غربی است. نظام سرمایه داری هم از نیروهای خودش در هر کجای دنیا که باشند دفاع میکند. این در ایران خیلی وسیع و گسترده است. طبیعتا تمام این گروههای غربی، دشمن اصلی شان نیروهای چپ هستند. معلوم است که هر نسبتی را به چپها میدهند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد چه کسانی را به خط و اعدام یا تبعید و زندان کردند، اکثرشان از چپها بودند. بگذریم.
با توجه به تجربههای سینمایی تان، سینمای قبل و بعد از انقلاب چه تفاوتهایی با هم دارند؟
سینمای قبل از انقلاب، سینمای پوشیدهای بود به همین دلیل خیلی لحظات زیبا داشت. بعضی از فیلمهای فارسی خیلی دلنشین بود. مثلا گنج قارون با بازی محمدعلی فردین، توانست در دل تودهها جایگاهی ابدی پیدا کند. آن چه به عنوان فیلم فارسی از آن یاد میشود، فیلمهایی بود از سادگی و صمیمیت مردم ایران.
درست است که فیلم فارسی به ژرفای مسائل اجتماعی نمیپرداخت، اما بازگو کننده بخش عمده فرهنگ ملی ایران بود. همه جای دنیا، این دوران را گذرانده است. شما فیلمهای جوانی ویکتوریو دسیکا از کارگردانهای مشهور تاریخ سینما را در نظر بگیرید تا برسید به دزد دوچرخه. دسیکا برای این که پول لازم برای تهیه این فیلم را به دست آورد فیلمی تبلیغاتی درباره نوعی خمیردندان ساخت و از پول آن، دزد دوچرخه را آفرید.
نمایی از فیلم دزد دوچرخه
درست است که میگویند فیلم فارسی برای خوب فروختن تولید میشد، اما فیلم فارسی مثل گنج قارون را تقریبا همه دیده اند. این فیلم تضاد طبقاتی را به خوبی نشان میداد. قبل از انقلاب در بخش روشنفکری فیلمهای قبل از انقلاب هم بزرگانی، چون ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی فیلمهای خوبی ساخته اند.
ویکتوریا دسیکا نفر اول از راست
قیصر چه؟
این فیلم در ژانر روشنفکری قرار میگیرد. من میدانم قصه این فیلم را از کجا آورده اند. قیصر فیلم خوبی بود، ولی این که احساس کنیم استثنا بود خیر.
اما در پاسخ به سوال قبلی شما، ما در دورانی هستیم که سینما مقداری اسیر حاکم فرمودگی شده است. وقتی دستور ایدئولوژیک از سوی یک نهاد میآید، هنر خدشه دار میشود و دیگر نمیتواند به وظایف خود خوب عمل کند.
الان بخش عمدهای از سینمای ما، سینمای خانوادگی است. در یک خانه دو جوان و یک پیرزن زندگی میکنند. اکثرا هم مسائل اخلاقی و توصیههای نصیحت وار و وصیت بار را در خود دارند. البته فیلمهایی هم ساخته شده اند که قابل احترامند.
داستان قیصر را از کجا آورده بودند؟
قصه مال یکی از نویسندگان ترک است. عبدالله غیابی، از این موضوع باخبر شد و تقریبا آن را رسانهای کرد. من گوزنها را بیشتر از قیصر دوست دارم.
نمایی از فیلم گوزنها
چرا؟
گوزنها با آن گرایشهای چریکی که ما داشتیم همخوانی داشت.
دلیلش چه بود؟
من نزدیکترین رفیق امیر پرویز پویان از بنیانگذاران چریکهای فدایی خلق بودم و خیلی چیزها از او یاد گرفتم.
امیر پرویز پویان
از کارهای سینمایی خودتان بگویید؟
در زمان شاه در دو فیلم بازی کردم که بهترین کارهای من بود. یکی از این دو فیلم متجاوز نام داشت. این فیلم را خیلی دوست داشتم، چون هم خودم فیلمنامه را نوشته بودم و هم در انتخاب نقشها دخالت مطلق داشتم. من تمام بچههای تئاتر ایران را برای بازی در این فیلم بسیج کردم و ۷۰ بازیگر تئاتر را به آقای داود میرباقری کارگردان این فیلم معرفی کردم.
داود میرباقری
در نهایت هم فیلمی عالی شد، اما وزارت فرهنگ و هنر آن موقع، با این توضیح که در فیلمتان نشانی از انقلاب سفید شاه و ملت نیست، در همان اکران اول توقیف شد. داغ این فیلم به دل ۷۰ بازیگر آن ماند.
و فیلم دومتان چه نام داشت؟
چوب. این فیلم را با آقای رضاعلامه زاده تهیه کردیم. او پول نداشت این فیلم را تهیه کند. پولش را جور کردیم و برای ساخت به شمال رفتیم. فیلم را هم تهیه کردم. متاسفانه رضا علامه زاده را به خاطر همکاری با خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان ساواک دستگیر کرد و ما دیگری خبری از این فیلم نشنیدیم. قصه این فیلم هم مال زنده یاد احمدمحمود بود.
یعنی اجازه پخش ندادند؟
نه اصلا.
نمایی از فیلم هامون
بعد از انقلاب وضعیت سینما چطور شد؟
فیلمهای خوبی که ساخته شده اند زیادند. مثل هامون، اجاره نشین ها، ناخدا خورشید و غیره.
و کارهای آقای کیارستمی؟
درباره آقای عباس کیارستمی یک نکتهای هست که باید به آن اشاره کنم. سینمای کیارستمی سینمایی است برای من و تو که دست به قلم داریم. تودههای مردم از فیلمهای ایشان استقبال نکردند، چون مساله شان با مسائلی که آقای کیارستمی به آنها میپرداخت فرق داشت.
مثلا یکی از بهترین فیلمهای ایشان طعم گیلاس است. مردی میخواهد برود و در قبر خودش بخوابد. او دنبال کسی میگردد که دویست هزار تومان به او پول دهد تا روی او خاک بریزد.
نمایی از فیلم طعم گیلاس
این مساله ممکن است برای فردی که ساکن لندن است خیلی مهم باشد، ولی وقتی درایران مردم دارند از گرسنگی میمیرند، چه بسا طرف خوشحال شود و این پول را بگیرد و روی سر و بدن او خاک بپاشد.
فیلمهای کیارستمی، فیلمهایی جهانی بود که برای فستیوالهای جهانی ساخته میشد. ما روشنفکرها هم فیلمهای او را دوست داشتیم و از آنها کلی چیز را یاد گرفتیم. کلی هم نکات اخلاقی داشت.
تازهترین تجربه تان ساخت فیلم سینمایی مهمانی از کارائیب است. نویسنده و کارگردانش هم خودتان هستید. موضوعش هم ظاهرا درباره عشق شرقی است؟
عشق شرقی به اضافه مسائل سیاسی. من اصلا کار غیرسیاسی ندارم.
داستان این فیلم زندگی خیاطی کارکشته است که عاشق بانویی شده که همسرش را اعدام کردهاند. همسر معدوم این زن، دوست صمیمی خیاط است. خیاط شجاعت بیان این عشق را ندارد. بانو هم شیفته این مرد میشود، اما به دلیل وفاداری به همسر مرده اش، از ابراز آن پرهیز میکند. این فیلم در چه مرحلهای است؟
فعلا در صف فیلمهای قرار دارد که باید اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی آن را ببیند و پروانه نمایشش را صادر کند. البته این فرایند با تنبلی این نهاد نظارتی روبرو شده است. وگرنه باید سریع مجوزش را بدهند تا لااقل بتوانم آن را در فستیوالهای خارجی عرضه کنم. داستان این فیلم از روی یکی از آثارم یعنی کتاب میهمانی از کارائیب است که ۲۰ سال پیش آن را به تحریر در آورده ام و مدتی پیش نیز فیلمنامه اش را نوشته ام.
چرا در این فیلم از اعضای خانواده تان، خانم شقایق و آقای آذرخش فراهانی استفاده کرده اید؟
نقش اصلی این فیلم کس دیگری است.
از شقایق خانم هم بازی گرفته اید؟
بله. چون بازیگر خوبی است.
یعنی صرفا به خاطر این بود؟ ُ
(با خنده) پول نداشتم.ای بابا!
کی اکران میشود؟
از آقایان باید بپرسیم کی میآیند به این فیلم مجوز دهند.