این مدل مانند یک موشک که هر بخش آن، به صورت مرحله ای، متولی رساندن ماهواره به ارتفاعی خاص است، قادر است با بارگذاری دادههای متناسب با هر دوره از عمر، موجب نهادینه سازی تحولات ساختارمند در ما شده و همچنان با استفاده از ژیروسکوپِ خودرهبری، ما را به مدارهای بالاتر خودشکوفایی برساند.
برخی مواقع این سوال برای ما به وجود آمده که چرا بهرغم تمامی تلاشهایی که انجام میدهیم، باز هم هشتمان گرو نهمان است. پاسخ این است که خوب زندگی کردن، نیاز به مهارت دارد. اما چگونه؟ در این مقاله، سعی دارم چگونگی خوب زندگی کردن را در قالب یک مدل، ارائه کنم.
دستاورد این مدل، تبدیل شدن به نسخه بهتر خودمان در بستر رضایتمندی از زندگی خواهد بود. مهمترین عامل برای زندگی خوب، امید داشتن به آیندهای بهتر است. برای داشتن امید، ایجاد تصور روشنی از آینده، الزامی است.
برای شکل گیری این تصویر، یافتن چشم اندازی هیجان انگیز و داشتن برنامهای برای حرکت متعادل به سمت آن، ضرورت دارد. شناخت وضعیت فعلی مان به عنوان نقطه شروع و انتخاب مسیر حرکت از وضعیت فعلی به سمت چشم انداز نیز اهمیت دارد.
موفقیت، تلاش کردن در مسیری از خواستههای قلبی است که هنوز به آنها دست پیدا نکرده ایم. پس موفقیت از جنس مسیر است نه مقصد. به عبارتی، موفقیت رسیدن به یک نقطه مشخص و مثلا به دست آوردن مقدار معینی از ثروت نیست، بلکه قرار گرفتن و ماندن در آن مسیر است.
اهداف و رسیدنها فقط جزئی از موفقیت است که اگرچه از رسیدن به آنها، شادمان میشویم، ولی مانند پمپ بنزین و مجتمعهای رفاهی جاده ای، صرفا جنبه استراحتگاه موقتی، تجدید منابع و شارژ انگیزه برای ادامه حرکت به سوی چشم انداز را دارند.
موفقیت مانند دوچرخه سواری، امری پویاست که هرگونه توقف، موجب افتادن میشود؛ بنابراین برای موفق ماندن، پس از رسیدن به هر هدفی، باید آن ایستگاه را ترک کرده و دوباره در مسیر جذاب به سوی چشم انداز، حرکت کنیم تا دوباره به ایستگاهی دیگر و هدفی دیگر رسیده، لذت مضاعفی ببریم و دوباره پا در رکاب، ایستگاه به ایستگاه، به سوی چشم انداز جذابمان حرکت کنیم.
در واقع موفقیت، افزایش رضایتمندی و لذت پایدار آن، در یافتن معنا در زندگی و تبدیل شدن به نسخه توانمندتر خودمان است که حاصل همین سفری خواهد بود که خودمان آن را طراحی، انتخاب و پیمایش میکنیم. خود ما هستیم که انتخاب میکنیم این مسیر موفقیت را برویم یا پا در مسیر افسردگی، عصبانیت، بیهودگی و نارضایتی از زندگی بگذاریم.
چگونه چشم اندازمان را بیابیم؟ چشم انداز هیجان انگیز را باید از لابه لای نیازها و خواستههای قلبی بیابیم؛ همان خواستههایی که اگر محقق شوند، با شگفتی، وضعیت مطلوب رویایی مان را رقم میزنند. مهمترین و فراگیرترین آنها، همان چشم انداز جذاب زندگی ما خواهد بود.
چگونه وضعیت فعلی خود را شناسایی کنیم؟ شناخت استعدادها، پرورش و تبدیل آنها به توانمندی، به منظور توسعه و تکیه بر آنها، همچنین شناخت ضعفها جهت کم اثرسازی آنها به عنوان موانع پیشرفت، مهمترین موارد تبیین کننده وضعیت فعلی هستند. نتایج با احتمال برد بالا عموما از تشخیص و تلفیق بهینه فرصتها با توانمندیها به دست میآیند تا از پرداختن به ضعف ها. پرداختن به نقاط ضعف، فقط تا آنجا اهمیت مییابد که مانع استفاده از توانمندیها شده و تداوم ما در مسیر موفقیت را مختل کند.
چگونه مسیر مناسب را انتخاب کنیم؟ برای حرکت از وضعیت فعلی به سمت چشم انداز مطلوب، مسیرهای متعددی در پیش رو خواهد بود. باید آن مسیری را انتخاب کرد که نه تنها در تعارض با نظام ارزشی ما نباشد، بلکه بر اساس آن باشد. اگر برخلاف نظام ارزشی خودمان عمل کنیم، مسلما نباید انتظار رضایتمندی طی مسیر زندگی را داشته باشیم. بازبینی و اصلاح نظام ارزشی، میتواند بر غنای رضایتمندی بیفزاید.
چگونه اهداف چشم انداز را مشخص کنیم؟ هرچه چشم انداز، برگرفته از نیازهای عمیقتر و اساسیتر ما باشد، کاملا معقول خواهد بود که در فاصله دورتری از وضعیت فعلی ما قرار داشته باشد.
برای اطمینان از عدمانحراف در مسیر طولانی چشم انداز، لازم است در فواصلی مناسب، اهدافی متناسب و در راستای چشم انداز، تعیین شود تا مانند تابلوهای راهنمای جادهای به ما نشان دهد که در مسیر درست، در حال حرکت هستیم. از طرفی رسیدن به آنها، موجب شادمانی و لذت ما شود، به گونهای که انگیزه ما برای ادامه مسیر به سوی چشم انداز را شارژ کند.
این اهداف علاوه بر همراستایی با چشم انداز، باید همه جانبه و در ارتباط با یکدیگر نیز متوازن باشند. برای این منظور میتوان از تکنیک چرخ زندگی استفاده کرد.
در گام اول این تکنیک که «تعیین محورهای مهم زندگی» نامیده میشود، باید اقدامات اساسی که میتوانند بیشترین امکان برای حرکت در مسیر چشم انداز را فراهم آورند، شناسایی کرده و با استفاده از آنها به عنوان پره، چرخ زندگی مختص خودمان را بسازیم.
این پرهها همان محورهای مهم زندگی ما هستند. به عنوان مثال میتوان به شغل، مهارت ها، تحصیلات، مالی، خانواده، تفریحات، سلامتی، معنویت، دوستان، فعالیتهای اجتماعی یا عام المنفعه و سایر موارد، اشاره کرد. سپس برای هر محور، امتیازی که به وضعیت موجود خودمان میدهیم را روی کردار، علامت زده و این علامتها را به هم وصل کنید.
آنچه پدیدار میشود، همان چرخ فعلی زندگی ماست که انتظار داریم با آن بتوانیم به سوی چشم انداز هیجان انگیز زندگیمان حرکت کنیم. هر چه این چرخ زندگی به یک دایره شبیهتر باشد، احتمال اینکه بتوان با آن به سوی چشم اندازمان حرکت کنیم، بیشتر میشود.
برعکس اگر متوازن و دایره وار نباشد، کاملا قابل درک خواهد بود که بهرغم تمام تلاشها، چرا چرخ زندگی ما نمیچرخد و احتمالا به چه دلایلی متوقف شده است.
این چرخ نشان میدهد موفقیت پایدار که همان حرکت به سوی چشم انداز هیجان انگیز ما خواهد بود، در سایه توجه متعادل به همه جنبههای مهم زندگی، حاصل میشود؛ بنابراین افرادی که فقط به جنبههای خاصی از زندگی توجه میکنند و از دیگر جنبهها غافل میمانند، احتمالا به جای زندگی موفق و رضایتمند، درگیر زندگی ناموفق و کاریکاتوری خواهند بود.
در گام دوم این تکنیک که «هدفگذاری» نامیده میشود، باید وضعیت فعلی محورهای مهم زندگی را به گونهای تعدیل کنیم که به یک دایره، شبیه شود. مهم نیست که این دایره کوچک باشد یا بزرگ، بلکه باید بهترین دایره قابل ترسیم بین وضعیت فعلی آن محورها باشد که به آن «دایره متعادل سازی» گفته میشود.
هدف از گام دوم این تکنیک، متوازن سازی وضعیت موجود است تا بتوان شروع حرکت در مسیر چشم انداز را ممکن کرد.
با معلوم شدن هدف هر کدام از محورهای مهم زندگی، مشخص میشود در برخی محورها باید رشد کرد و به جلو رفت و در بعضی از محورها باید به عقب برگشت یا در همان حالت، فقط وضعیت موجود را حفظ کرد. این مدلی کیفی است و اعداد فقط نشانههایی هستند که مشخص میکند در کجای هر بُعد از زندگی مان قرار داریم و نسبت به سایر ابعاد، در چه وضعیتی هستیم.
چگونه برای تحقق اهداف، برنامه ریزی و اقدام کنیم؟ در گام سوم تکنیک که «تدوین برنامه» نام دارد، برای تحقق هر کدام از اهداف متعادل سازی، باید با تکیه بر نظام باورها و توانمندیها، اقداماتی با احتمال بُرد بالا تعیین کرد. با توجه به تاثیرپذیری افکار، احساسات و رفتار از نظام باورها، واکاوی و اصلاح باورها، عامل مهمی در تحقق اهداف، محسوب میشود.
پس از آنکه نتیجه اقدامات و برنامهها منجر به تحقق اهداف متعادل سازی شد، مجددا میتوان اقدام به هدفگذاری متوازن جدید و تدوین برنامه مربوط به آنها کرد. حالا ما نه تنها فردی هدفمند هستیم، بلکه برای هر حوزه مهم زندگیمان نیز دارای برنامهای هستیم که برای ما معنای خاصی دارد.
چگونه ارکان مدل را به صورت مستمر بهبود دهیم؟ با توجه به ماهیت حرکت در مسیر دلخواستهها که مسلما منجر به شناختی بهتر و عمیقتر از خود و خواسته هایمان میشود، ممکن است باعث تغییراتی در ابعاد مهم زندگی یا درجه اهمیت آنها شود که در این صورت، جای بسی خوشحالی خواهد داشت و این خود، نشانهای از قرار گرفتن در مسیر درست به شمار میآید.
به همین دلیل هر از چندگاهی باید به ارزیابی مجدد چشم انداز، اهداف، توانمندی ها، نظام ارزشی، نظام باورها و چرخ زندگی مان بپردازیم و در صورت نیاز، آنها را به صورت مستمر، بهبود دهیم.
این مدل مانند یک موشک که هر بخش آن، به صورت مرحله ای، متولی رساندن ماهواره به ارتفاعی خاص است، قادر است با بارگذاری دادههای متناسب با هر دوره از عمر، موجب نهادینه سازی تحولات ساختارمند در ما شده و همچنان با استفاده از ژیروسکوپِ خودرهبری، ما را به مدارهای بالاتر خودشکوفایی برساند.
رضایتمندی پایدار و موفقیت، پاداشِ متناسبِ ماندن در این مسیر از زندگی است. چه زیبا خواهد بود که خود ما نویسنده، کارگردان و بازیگر اصلی زندگی جذابمان باشیم.