ترنج موبایل
کد خبر: ۸۶۵۸۹۸

تحلیلی بر یکی از رباعیات ژرف عمر خیام؛

لحظه‌ای با خیام: بازی حقیقت در بساط هستی

لحظه‌ای با خیام: بازی حقیقت در بساط هستی

در جهانی که هر روزه با سرعت می‌گذرد و گاه حقیقت در هیاهوی تظاهر گم می‌شود، شاید هیچ صدایی به نرمی و در عین حال، به عمق صدای خیام نتواند ما را به تأملی هستی‌شناسانه فراخواند. حکیمی که در دل چهار مصرع، ما را به سفری میان خاک و افلاک، اختیار و قضا، و بازی و تعهد می‌برد.

تبلیغات
تبلیغات

 امین عربی؛ عمر خیام، حکیم، ریاضی‌دان، منجم و شاعر قرن پنجم هجری، یکی از روشن‌ضمیرترین اندیشمندان تاریخ ایران است. هرچند در جهان غرب بیشتر با رباعیاتش شناخته می‌شود، اما آثار علمی‌اش در جبر و تقویم‌نگاری جایگاهی بلند دارند. او میان دقیق‌ترین محاسبات ریاضی و ژرف‌ترین تأملات فلسفی پلی زده و شاید به همین دلیل است که رباعیاتش سرشار از درک عمیق هستی و پرسش از سرنوشت انسان‌اند.

در جهانی که هر روزه با سرعت می‌گذرد و گاه حقیقت در هیاهوی تظاهر گم می‌شود، شاید هیچ صدایی به نرمی و در عین حال، به عمق صدای خیام نتواند ما را به تأملی هستی‌شناسانه فراخواند. حکیمی که در دل چهار مصرع، ما را به سفری میان خاک و افلاک، اختیار و قضا، و بازی و تعهد می‌برد.

ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَت‌باز

از روی حقیقتی نه از روی مَجاز

یک‌چند درین بساط بازی کردیم

رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز

این رباعی سرشار از واژگان کلیدی است و برای اینکه درکی عمیق از پیام آن داشته باشیم ابتدا واژگان را معنای می کنیم. در این رباعی، واژگان «لعبت»، «بساط»، «حقیقت»، «مجاز»، «صندوق عدم» و «باز» چون قطعاتی از پازلی پیچیده‌اند که با کنار هم‌نشستن، تصویری حیرت‌انگیز از هستی می‌سازند.

لعبت: در ادبیات فارسی به معنای عروسک، بازیچه، دلبر، یا موجود زیبا و فریبنده آمده است. خیام با ظرافت، ما انسان‌ها را «لعبت» خوانده؛ نه بی‌ارزش، بلکه زیبا و در معرض بازی یک نیروی برتر.

فلک لعبت‌باز: کهن‌ترین نماد تقدیر. فلک در نگاه خیام بازیگر نیست، بلکه "بازی‌دهنده" است. اما نه بازی به معنای بیهوده، بلکه با قواعدی روشن.

 رباعی با تصویر دل‌انگیزی آغاز می‌شود: ما لعبتگانی هستیم و فلک، لعبت‌باز ماست. «لُعبت» در فارسی نه‌فقط به معنای عروسک یا اسباب‌بازی، بلکه به دلبر زیبا و جذاب نیز اشاره دارد. این تعبیر در واقع ارج نهادن به زیبایی ذاتی انسان است، اما در عین حال، حکایت از آن دارد که ما در دستان نیرویی بزرگ‌تر بازی می‌کنیم؛ نیرویی که نامش فلک است، تقدیر است، یا آن طراحی است که بساط هستی را گسترده.

حقیقت و مجاز: خیام تأکید می‌کند که بازی فلک با ما، مجازی و توهم‌آمیز نیست. ما واقعاً در میانه‌ی یک میدان بازی هستیم. هر کنش، وزنی دارد. هر لحظه، ثبت می‌شود. این بازی، بازی سرنوشت است. خیام در مصراع دوم، به نکته‌ای اساسی اشاره می‌کند که این بازی، مجازی نیست، واقعی است. قواعد دارد، وزن دارد، پیامد دارد. برخلاف تصویر عامیانه از بازی به‌مثابه بی‌هدفی، اینجا بازی، استعاره‌ای از هستی است: ساحتِ اختیار محدود در بستر قاعده‌مندی گسترده. بازی در این معنا، همان زیستن است با مسئولیت، با آگاهی.

بساط بازی: استعاره‌ای از جهان. زمینی که بر آن پای نهاده‌ایم، همان بساطی است که روی آن اختیار داریم و می‌توانیم نقش خود را ایفا کنیم، اما نه بی‌قید؛ بازی، قانون دارد. بساط در این رباعی همان جهان است؛ جهانی که بر آن، بازی جریان دارد. انسان در این میدان، بازیچه صرف نیست، بلکه بازی‌گر است. کسی که در چارچوب قواعد بازی می‌کند، اما می‌تواند انتخاب کند، نقش ایفا کند، و بر مسیر خود اثر بگذارد. بازیِ حقیقی، همیشه با نوعی آزادی همراه است؛ حتی اگر در محدوده باشد.

صندوق عدم: سطحی‌نگری ممکن است آن را "نیستی" بخواند، اما خیام به "عالم غیب" اشاره دارد؛ همان جایی که پیش از تولد در آن بودیم و پس از مرگ بدان بازمی‌گردیم. مصراع آخر، نقطه اوج رباعی است: «رفتیم به صندوق عدم یک‌یک باز». اینجا خیام، برخلاف تصور پوچ‌گرایانه‌ای که گاه به او نسبت داده‌اند، ما را به بازگشت به جهانی دیگر فرا می‌خواند؛ به «صندوق عدم» که می‌تواند همان عالم غیب، عالم ذر، یا هستی قبل از ظهور باشد.

باز: واژه‌ای کلیدی. یعنی این مسیر، یک رفت و برگشت است. ما از آن عالم آمده‌ایم و دوباره به آن بازخواهیم گشت

صندوق عدم: نیستی یا سرآغاز معنا؟

در قرآن (اعراف: ۱۷۲)، خداوند می‌فرماید: «ألستُ بربّکم؟ قالوا بلی» پیمانی پیشینی که در عالم غیب بسته‌ایم، بازگشت‌مان به همان عالم را معنادار می‌کند. پس صندوق عدم، نه پایان است، نه خلأ؛ بلکه بازگشت است، به نقطه آغاز، به تعهد نخستین.

در جهانی پرشتاب که حقیقت در انبوه تصاویر و صداها گاه محو می‌شود، بازخوانی یک رباعی از حکیم عمر خیام می‌تواند لحظه‌ای درنگ و تفکر بیافریند. رباعی‌ای که ساده می‌نماید، اما در چهار مصرع، ساحت‌هایی از هستی، اختیار، قضا و بازگشت را با زبانی فشرده و هنرمندانه می‌کاود.

در این رباعی، انسان «لعبت» خوانده می‌شود و فلک، «لعبت‌باز» او. تعبیر «لعبت» در زبان فارسی نه‌فقط اشاره به عروسک دارد، بلکه به معنای دلبر زیبا نیز هست. انسان، موجودی است زیبا و در عین حال، بازی‌پذیر؛ در بستری که آن را «بساط» خوانده‌اند، و بازی‌ای که جدی است، «نه از روی مجاز، که از روی حقیقت». در چنین جهانی، قواعد بازی واقعی است. انسان نقشی ایفا می‌کند، انتخاب می‌کند، اما در نهایت، از صحنه بیرون می‌رود.

نکته درخشان رباعی، آنجاست که پایان را «صندوق عدم» می‌نامد. این تعبیر، تنها یک نگاه پوچ‌گرایانه نیست. می‌تواند اشاره‌ای باشد به بازگشت انسان به عالم نخستین، به جهانی پیش از این زندگی. در اندیشه اسلامی، «عالم ذر» همان صحنه پیشازمانی است که انسان در آن تعهد سپرده: «ألست بربّکم؟ قالوا بلی».

رباعی خیام، از این منظر، یک مانیفست هستی‌شناختی است:

انسان بازیگر است، نه صرفاً بازیچه؛

جهان، صحنه‌ای معنادار و قانون‌مند است؛

و مرگ، بازگشت است، نه نیستی مطلق.

در روز بزرگداشت خیام، خوب است به این بازی هستی، لحظه‌ای دقیق‌تر بنگریم و از خود بپرسیم:

در این بساط، چه نقشی ایفا کرده‌ایم؟ و آیا به حقیقت بازی پی برده‌ایم

 

تبلیغات
نویسنده : امین عربی
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات