مصطفی ملکیان فیلسوفی در هیبت یک دوست

ملکیان از معدود متفکران ایرانی است که به شکل نظاممند کوشیده میان عقلانیت و معنویت پیوندی ایجاد کند. پروژه فکری او که آن را «عقلانیت و معنویت» نامیده، واکنشی است به بحرانهای معنایی و اخلاقی بشر معاصر.
مصطفی ملکیان، در سپهر اندیشه ایرانی، جایگاهی ویژه دارد؛ نه فقط به عنوان فیلسوف، معلم، مترجم یا پژوهشگر، بلکه به عنوان شخصیتی که زیستن را موضوع اندیشه خود قرار داده و کوشیده است تا راهی برای معنابخشی به آن بیابد. در جهانی که مفاهیم عینی و کارکردی جای خود را به منافع و مناسبات دادهاند، حضور فردی که اندیشهاش نه در خدمت واقعیت، بلکه در خدمت حقیقت است، در خور تأمل و ستایش است.
به گزارش اعتماد، مصطفی ملکیان در سال ۱۳۳۵ در شهرضا به دنیا آمد. مسیر علمیاش را از مهندسی مکانیک آغاز کرد اما بهزودی دلبسته فلسفه و پرسشهای بنیادین آن شد. او تحصیلات حوزوی را نیز پی گرفت و در حوزههای فلسفه اسلامی، فلسفه غرب، فلسفه اخلاق، معرفتشناسی، دینپژوهی و روانشناسی فلسفی تأملاتی عمیق و تاثیرگذار ارایه کرده است. با این همه، آنچه ملکیان را متمایز میکند، نه فقط تبحر علمی، بلکه تعهد انسانی او به «روشنگری» است؛ تعهدی که در آثار، سخنرانیها و نحوه زیست او جلوهگر است.
ملکیان از معدود متفکران ایرانی است که به شکل نظاممند کوشیده میان عقلانیت و معنویت پیوندی ایجاد کند. پروژه فکری او که آن را «عقلانیت و معنویت» نامیده، واکنشی است به بحرانهای معنایی و اخلاقی بشر معاصر. او در برابر دو افراط تاریخی -عقلگرایی خشک و معنویتگرایی بیریشه- راه میانهای گشوده است. این راه، به گفته خودش، به زیستی آرامتر، اخلاقیتر و معنادارتر میانجامد. از نظر ملکیان، نه عقل کافی است و نه عشق، بلکه تنها ترکیب متعادل آنها میتواند انسان را از خمودگی، تحجر یا پریشانی نجات دهد.
در چنین منظری است که واژه «دوست» معنایی فراتر از مناسبات فردی مییابد. به استناد لغتنامههای معتبر فارسی، ازجمله فرهنگ عمید و دهخدا، دوست کسی است که با دیگری پیوند محبت، صفا و همدلی دارد. در عرفان اسلامی، این واژه در ساحت قدسی قرار میگیرد و گاه مترادف با «یار»، «محبوب»، «معشوق» یا حتی «حق» میشود. دوست، در این معنا، نه فقط همراه، بلکه راهنما و مقصد سلوک است. در کلام مولوی، حافظ و عطار، دوست همان است که عاشق را به فنای در حقیقت رهنمون میشود.
اکنون اگر این معنا را به ملکیان تعمیم دهیم، میتوان گفت او در قامت یک دوستِ فکری، معنوی و اخلاقی برای انسان معاصر ظاهر شده است. کار او نه صرفا فلسفهورزی آکادمیک، بلکه کوششی است برای کاهش رنج بشری و افزایش کیفیت زیست فردی. او با نقد دین سنتی، باورهای عامیانه و پوپولیسم روشنفکری، سعی دارد به انسان نشان دهد که چگونه میتوان بدون خرافهگرایی و در عینِ حال بدون تهیشدن از معنا، زیست. در دنیایی که بسیاری از متفکران خود را محدود به چارچوبهای آکادمیک کردهاند، ملکیان جسورانه وارد حوزه عمومی شده است.
سخنرانیهای گستردهاش، آثار ترجمهشدهاش از فیلسوفان اخلاق و دین غربی و گفتوگوهای نقادانهاش با جریانهای فکری داخل کشور، همه بیانگر تعهد او به روشنگریاند. این خصلت، او را به یکی از نادر متفکرانی بدل کرده که هم میان دانشگاهیان و هم میان دانشپژوهان مستقل و دغدغهمندان اجتماعی، جایگاهی معتبر دارد. در متون عرفانی، واژه «دوست» نوعی پیوند روحانی را بازمیتاباند.
دوست، همان است که «در پرده جان» است و گاه «از درون» سخن میگوید. در مقام عارف، انسان نه فقط به دنبال شناخت حقیقت، بلکه در طلب وصال با آن است. ملکیان شاید نه در لباس رسمی عرفا، بلکه در لحن و کنشِزیستهاش، نشانی از همین طلب دارد. او خود را مبلغ معنویتی مبتنی بر تجربه درونی، صداقت شخصی و پالایش اخلاقی میداند. از این منظر، او در ادامه همان سنتی میایستد که روشنگری را نه با قدرت، بلکه با صداقت پیوند میزند. دوستی، در این معنا، نوعی دلسوزی است.
همانگونه که در فلسفه اخلاق، دوستی اصیل بر پایه خیرخواهی و نه منفعت تعریف میشود، ملکیان نیز در آثارش همواره دغدغه رهایی ذهن انسان از جهل، خرافه و سطحینگری را دارد. او با نقد برخی سنتهای فرهنگی و دینی، در پی دشمنی نیست، بلکه در پی آزادسازی انسان از قیدهایی است که بر او تحمیل شدهاند. در این کوشش، او نه تخریبگر، بلکه نجاتبخش است و این همان وجهی است که او را به «دوست» بدل میسازد، نه فقط برای ایرانیان، بلکه برای هر انسان دغدغهمند.
ملکیان در مقام معلم، از نسل نادری از استادانی است که آموزش را نه انتقال اطلاعات، بلکه پرورش بینش میدانند. شاگردان او نه صرفا حافظانِاندیشههای دیگران، بلکه جویندگانِ حقیقتاند. او با تربیت شاگردانی اهل تأمل و ترویج فرهنگ گفتوگو، سنتی انسانی را زنده نگاه داشته که بیش از هر چیز، به صداقت در جستوجو وفادار است.
در زبان انگلیسی نیز واژه friend به کسی اطلاق میشود که «بند محبت» با دیگری دارد؛ اما در معنای استعاریاش، دوست میتواند نماد چیز یا کسی باشد که به انسان یاری میرساند، حتی اگر ملموس نباشد. ملکیان نیز از جنس همین «یارانِ نامرئی» است: نه در سطح، بلکه در عمق، نه در فریاد، بلکه در زمزمه اندیشه و نه در تملک، بلکه در رهایی.
در پایان میتوان گفت که مصطفی ملکیان نمونهای نادر از فیلسوفی است که تمام وجوه علمی، آموزشی، اخلاقی و معنوی را در خویش گرد آورده و در این ترکیب، چیزی بیش از یک متفکر صرف، بلکه نوعی «دوست برای بشریت» شده است. در جهانی که مفاهیم به سرعت مصرف و فراموش میشوند، اندیشه او یادآور این نکته است که دوستی، در ژرفترین معنایش، عملی است اخلاقی، روشنگر و نجاتبخش.