۳ تهدید بزرگ ترامپ برای آینده آمریکا

«ترامپ به شکل بیسابقهای در حال تصفیه سازوکارهای امنیتی، نظامی و قضایی آمریکا از مخالفان سیاسیاش است. او در مسیر انتخاب مقامات کلیدی، معیار اصلی را «وفاداری شخصی» به خود قرار داده است نه توانمندی حرفهای. چنین رفتاری میتواند استقلال نهادهای حیاتی را به خطر بیندازد و آمریکا را به سمت تمرکزی بیقاعده قدرت سوق دهد. اقدامی که از نظر بسیاری از تحلیلگران، نشانهای از تمایل ترامپ به مدلهای شبهاقتدارگرا است.»
فرارو- «دنیس راس"»، دیپلمات اسبق آمریکایی و از چهره های شناخته شده حوزه سیاست خارجی این کشور، به تازگی در مقاله ای برای وبگاه «نشنال اینترست»، این موضوع را مورد اشاره قرار داده که یک نکته در مورد دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا قطعی است و آن هم این است که وی یک رئیس جمهور عادی و متعارف نیست!
به گزارش فرارو؛ کمتر از شش ماه از حضور مجدد ترامپ در کاخ سفید می گذرد با این حال، وی در همین دوره زمانی کوتاه، سیلی از جنجال ها را در حوزه سیاست داخلی و خارجی آمریکا به راه انداخته است. طرح گمانهزنیهای مختلف در مورد سواستفاده ترامپ از موقعیت حقوقیاش برای کسب ثروت شخصی، اجرایی کردن طرح هایی که منجر به نابود شدن بیمه بیش از هفت میلیون آمریکایی میشوند، افزایش میزان مالیات سالیانهای که هر خانوار آمریکایی باید پرداخت کند و در عین حال، آغاز جنگ تجاری علیه طیف متنوعی از کشورهای جهان و ناکامی در برقرای آتشبس در قالب جنگ های غزه و اوکراین و همچنین بنبست ترامپ در مخاطب قرار دادن موثرِ پرونده هسته ای ایران، همه و همه تنها بخش های محدودی از جنجال ها و ناکامیهایی هستند که ترامپ در مدت زمان محدود حضورش در قدرت آن ها را خلق کرده و بسیاری از صاحب نظران معتقدند این روند ادامهدار نیز خواهد بود.
جالب اینکه جو بایدن رئیس جمهور سابق آمریکا مدتی قبل در موضعگیری، حجم ویرانی هایی که ترامپ ظرف مدت حضور چند ماههاش در قدرت ایجاد کرده را غیرقابل باور توصیف کرده است. حال در این شرایط، عده ای بر این باروند که ترامپ می تواند حامل 3 تهدید بزرگ برای آینده سیاست و حکمرانی در آمریکا باشد. تهدیداتی که اگر جدی گرفته نشوند و برای مقابله با آن ها، تدابیر لازم اندیشیده نشود، هیچ بعید نیست که وضعیت آمریکا چه در حوزه سیاست خارجی و چه سیاست داخلی این کشور را به نحو قابل توجهی تنزل دهند و این کشور را با چالشهای به مراتب بزرگتری رو به رو سازند.
1: ترامپ و رویای ایجاد نظمی جدید در آمریکا
دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا بیش از آنکه خود را در قالب یک فرد و چهره سیاسی تعریف کند، مایل است در قالب یک «ایسمِ» تازه در چهارچوب معادلات سیاسی آمریکا مطرح باشد. به بیان ساده تر، ترامپ سعی دارد تا ترامپیسم را به یک واقعیت زنده و فراگیر در صحنه معادلات سیاسی آمریکا تبدیل کند و به نوعی خود و همفکرانش را افرادی معرفی کند که در مقابل فساد نخبگان سیاسی و طبقه حاکمه مستقر در واشینگتن ایستادهاند. در این چهارچوب، ترامپ همانطور که حزب جمهوریخواه را به تسخیر خود درآورده، سعی دارد تا کلیت فضا و معادلات سیاسی در آمریکا را نیز قبضه کند.
در مرکز این پروژه، تلاش برای ضعیف کردن نهادهای مستقل، بهویژه دستگاه قضایی و رسانههای آمریکایی قرار دارد. ترامپ بارها در سخنرانیهای خود از “دولت پنهان” یاد کرده و به صراحت اعلام کرده که قصد دارد «ساختار فاسد واشینگتن» را درهم بشکند. این نوع ادبیات که بیشتر در رژیمهای پوپولیستی و اقتدارگرا دیده میشود، نشان از تلاشی هدفمند برای تضعیف نظام چک و بالانس قدرت در آمریکا دارد. سیستمی که ستون فقرات دموکراسی آمریکایی محسوب میشود.
همزمان، ترامپ به شکل بیسابقهای در حال تصفیه سازوکارهای امنیتی، نظامی و قضایی آمریکا از مخالفان سیاسیاش است. او در مسیر انتخاب مقامات کلیدی، معیار اصلی را «وفاداری شخصی» به خود قرار داده است نه توانمندی حرفهای. چنین رفتاری میتواند استقلال نهادهای حیاتی را به خطر بیندازد و کشور را به سمت تمرکز بیقاعده قدرت سوق دهد. اقدامی که از نظر بسیاری از تحلیلگران، نشانهای از تمایل ترامپ به مدلهای شبهاقتدارگرا است.
از سوی دیگر، ترامپ بهدنبال تغییر در تعریف “دشمن” در سیاست خارجی آمریکاست. برخلاف سنت دیرینه آمریکا در استفاده از دیپلماسی چندجانبه، ترامپ تمرکز خود را بر احیای قدرتنمایی یکجانبه، حذف متحدان سنتی و تقابل مستقیم با قدرتهایی چون چین و ایران گذاشته است. این تغییرات، به جای افزایش اقتدار آمریکا، موجب افزایش شکاف با اروپا، کاهش نقش واشینگتن در نهادهای بینالمللی و تقویت نگاه بیاعتماد جهانی به سیاست خارجی ایالات متحده شده است.
از زاویهای دیگر، پروژه ترامپ در نظمبخشی جدید سیاسی، با تلاش برای تحریف تاریخ آمریکا و بازنویسی ارزشها نیز همراه است. حمایت علنی او از گروههای راستافراطی، شکافکنی در انتخابات، بیاعتنایی به مفاهیم نژادی و جنسیتی، و حمله به حقوق مهاجران، بخشی از فرآیند بازتعریف ارزشهای بنیادین آمریکاست که بهطور سنتی بر آزادی، تساهل و حاکمیت قانون استوار بودهاند.
مجموعه این اقدامات را میتوان نه یک سلسله تصمیمات پراکنده، بلکه پروژهای تمامعیار برای شکلدهی به یک نظم سیاسی جدید و تمرکزگرایانه در آمریکا دانست. نظمی که در آن، ریاستجمهوری به مرکز قدرت تبدیل میشود، ساختارها و نهادهای نظارتی تضعیف میشوند و وفاداری حزبی، جای شایستهسالاری را میگیرد.
با اینحال، این مسیر برای ترامپ بیچالش نخواهد بود. بخشهای وسیعی از جامعه مدنی، رسانههای آزاد، نهادهای دانشگاهی و بخشی از ساختار قضایی آمریکا در برابر این جریان مقاومت میکنند. تجربه جهانی نشان داده که در کشورهایی با نهادهای قدرتمند، پروژههای اقتدارگرا هرچند ممکن است موقتاً موفق باشند، اما در بلندمدت با واکنشهای اجتماعی و نهادی مواجه میشوند.
دولت دوم ترامپ میتواند نقطه عطفی خطرناک در تاریخ دموکراسی آمریکا باشد؛ اگرچه او با شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» به قدرت برگشته، اما نظم جدیدی که در حال ساختن آن است، بیش از آنکه متکی بر بزرگی کشور باشد، مبتنی بر تمرکز قدرت در دستان یک فرد است. این مسیر، برای جامعه آمریکا و حتی آینده نظم بینالمللی، میتواند تبعاتی جدی و پایدار بهدنبال داشته باشد.
2: شخصی سازی فزاینده قدرت
دونالد ترامپ به نحو فزاینده ای به سمبلی از شخصیسازی قدرت در قالب معادلات سیاسی آمریکا تبدیل شده است. وی با کنش های مختلف سیاسی خود عملا سعی دارد تا نوعی تمرکز قدرت را در آمریکا ایجاد کند و در عین حال، یکی از بنیان های دموکراسی آمریکایی یعنی تفکیک قوا را نیز تضعیف می کند.
یکی از تهدیدهای جدی ترامپ، عادیسازی دروغ در فضای عمومی است. او بهعنوان رئیسجمهور پیشین، بارها اطلاعات غلط منتشر کرده، رسانهها را “دشمن مردم” نامیده و نتیجه انتخابات را زیر سؤال برده است. چنین رفتاری در بلندمدت، بنیان اعتماد عمومی به نهادهای رسمی را فرسوده میکند و جامعه را در برابر جریانهای افراطی و تئوریهای توطئه بیدفاع میگذارد.
ترامپ همچنین با تشویق قطببندی اجتماعی و حمله به اقلیتها، مهاجران و منتقدان، عملاً در حال دامن زدن به شکافهای خطرناک درون جامعه آمریکاست. این دوقطبیسازی میتواند زمینهساز خشونت سیاسی، کاهش انسجام ملی و گسترش افراطگرایی شود. در کنار اینها، سیاست خارجی ترامپ نیز ماهیتی یکجانبه، پرخاشگرانه و بیثباتکننده دارد. خروج از پیمانها و تهدید کشورها به جای گفتوگو، وجهه بینالمللی آمریکا را تضعیف و نقش رهبری آن را در جهان زیر سوال میبرد.
مجموعه این عوامل، اگر در قالب یک برنامهریزی منسجم در دولت دوم دنبال شود، تهدیدی جدی برای آینده دموکراسی آمریکا و نظم سیاسی جهانی خواهد بود. ترامپ با استفاده از امکانات مطرح در قالب دموکراسی آمریکایی، قدرت را به دست گرفته اما عملا در حال تضعیف همان امکانات و فراهم سازی شرایط مساعد برای هدایت مکانیسم های قدرت در مسیری است که بیش از همه به نفع خودِ او هستند.
جالب است که بسیاری از چهره های نزدیک به دولت ترامپ در همان نخستین روزهای حضور ترامپ در قدرت تاکید داشتند که عضویت در دولت دوم ترامپ نه بر مبنای معیارهای شایستهسالارانه بلکه بر پایه وفاداری به رئیس جمهور آمریکا رخ می دهد. این یعنی تخصصگرایی در آمریکا باید به نفع چاپلوسی(از) و نگاه شخصی ترامپ به قدرت، کنار رود و تضعیف شود.
3: تهنشین کردنِ نگاه هالیوودی به سیاست
همزمان با اوج گیری پدیده ترامپیسم در آمریکا، طیف قابل توجهی از سیاستمداران نیز در این کشور ظاهر شدهاند که فضیلت سیاسی را در فکر و رفتار کردن به سبک ترامپ می بینند. ران دی سانتیس(فرماندار فلوریدا)، کری لیک (سیاستمدارحزب جمهوریخواه در ایالت آریزونا)، متیو پیتس (نماینده حزب جمهوریخواه از ایالت فلوریدا)، تیلور گرین(نماینده ایالت جورجیا) و جوش هاولی (سناتور ایالت میسوری)، همه و همه نمونه های سیاستمدارانی هستند که عامدانه سعی می کنند روش و رفتار ترامپ در حوزه سیاسی را تقلید کنند.
آن ها در صحبتهای خود لحنی عوامانه را اتخاذ می کنند یا به نهادهای رسمی در آمریکا و البته مهاجران حمله کرده و عرف های دموکراتیک را زیر پا می گذارند. این موضوع حاکی از این است که ترامپ عملا جنس خاصی از فکر و کنش سیاسی را در آمریکا خلق کرده و این مساله در حال فراگیرشدن است. موضوعی که برونداد نهایی آن به نفع آمریکا نخواهد بود و می تواند خسارات جدی را برای این کشور در آینده ای نه چندان دور ایجاد کند.