آواز زندگی از دل ویرانی؛ روایت متفاوت از زبان اهالی فرهنگ در دوران جنگ

حمیدهبانو عنقا با آرامش سخن میگوید: «هرچه درباره روز حادثه بگویم، شاید باور نکنید. بعد از یک روز کاری سخت، حدود ساعت دو و نیم بعدازظهر در اتاقی که تختْ زیر پنجره قرار داشت استراحت میکردم. رؤیای قشنگی هم میدیدم. ناگهان ساعت سه احساس کردم یکی گفت از اینجا بلند شو!»
جنگ تمام شد اما ترکش و خرابیهایش هنوز در گوشه گوشه شهر باقی مانده است، در هر منطقه خانههایی که به محل انفجارها نزدیک بودند بیشتر تخریب شده و حتی به طور کامل از بین رفته است. اهالی فرهنگ و هنر هم از آسیبهای جنگ بینصیب نماندند و تعدادی از آنها به خانه، محل کار و دفترشان خسارتهای سنگین و سهمگین وارد شده به طوری که قابل استفاده و سکونت نیست. در تماس با بعضی از آنها و حضور در محل کارشان به وضوح مشاهده شده که آنها تمام وسایل خانهشان را از دست دادند و برای زندگی به خانه اقوام و بستگانشان رفتند و با وجود تألمات روحی و روانی حاصل از جنگ پیگیر مسائل اداری مربوط به بازسازی خانههایشان هستند.
به گزارش ایران، دراین گزارش با حمیدهبانو عنقا همسر زندهیاد اکبر رادی یکی از پایهگذاران نمایشنامهنویسی ایران که خانهاش در این جنگ دچار تخریب و خسارت شده و مونا خوش اقبال مدیر گالری کاما که ترکشهای جنگ به محل کارش خسارت زده گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
خانه و دفتر کار زندهیاد اکبر رادی نمایشنامهنویس برجستهای که آثارش در کنار نوشتههای استاد بهرام بیضایی و روانشاد غلامحسین ساعدی که از ستونهای اصلی درامنویسی مدرن ایران محسوب میشوند. در جریان تجاوز نظامیرژیم صهیونیستی به ایران بهطور کامل ویران شد، این خانه که در خیابان حجتدوست، بهموازات و در جنوب بلوار کشاورز تهران واقع شده بود، در ساختمانی ششطبقه قرار داشت که حالا تنها ویرانهای از آن باقی مانده است. در زمان وقوع حادثه، حمیدهبانو عنقا، همسر زندهیاد رادی، در این خانه حضور داشت، ولی بهطرزمعجزهآسا از موج انفجار جان سالم بهدر برد. او اکنون در شهر گرگان نزد فرزندش بهسر میبَرَد و لحظهبهلحظه آنچه را که در بعدازظهر ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ بر او گذشت، روایت کرده است.
خواب میدیدم که صدایی گفت بلند شو
حمیدهبانو عنقا با آرامش سخن میگوید: «هرچه درباره روز حادثه بگویم، شاید باور نکنید. بعد از یک روز کاری سخت، حدود ساعت دو و نیم بعدازظهر در اتاقی که تختْ زیر پنجره قرار داشت استراحت میکردم. رؤیای قشنگی هم میدیدم. ناگهان ساعت سه احساس کردم یکی گفت از اینجا بلند شو!»
او با لحنی دقیق از روال روزمرهاش پس از برخاستن از خواب میگوید: «به اتاق نشیمن رفتم؛ جایی که یک پنجره بزرگ تماماً شیشهای چهارمتری دارد و از سقف تا کفِ یک وَجهِ اتاق (سمت کوچه) را پوشانیده است. یک یخچال و یک فریزر کنار هم در این اتاق قرار داشت. روی کاناپهای که در امتداد یخچال و فریزر بود نشستم و ظرف میوه را از یخچال برداشتم. کمتر سابقه داشت آنجا بنشینم. چون اغلب روبهروی تلویزیون مینشستم.»
ناگهان صدای مهیبی آمد و خانه درلحظه زیر و رو شد
خانم عنقا که هنوز از یادآوری این لحظهها شگفتزده است، ادامه میدهد: «وقتی گیلاسی در دهان گذاشتم، نهیب سهمگینی شنیدم؛ صدای انفجاری که دیوانهکننده بود. در چشمبههمزدنی همه خانه و وسایل دربوداغان شد همه شیشهها، شکستنیها مثل خاکشیر پودر شد، دیوارها فروریخت، گردوخاک فضا را غبارآلود و سفید کرد و فرش سنگین ۱۲ متری وسط اتاق مچاله شد.»
او با اشاره به آسیبهای محیطی و معجزهای که مانع صدمه دیدنش شد، میگوید: «خوشبختانه سقف آوار نشد، اما دیوار بین اتاقها فروریخت. تلویزیون مثل پر کاهی چند متر پرت شد، همه درهای موجود در خانه و حتی درِ یخچال و فریزر کنده و به اطراف پرت شد. تکههای شیشه مثل خنجر به دیوارهایهال و پذیرایی که هنوز برجای بود فرو رفت، چهارچوب فلزی چهارمتری پنجره بزرگی که قبلاً اشاره کردم از جا کنده و تا شد، اما خوشبختانه به سر من نرسید. انگار دستی آن را نگه داشت.»
فریاد زدم خدایا
او تأکید میکند که نجاتش نه یک رویداد شانسی عادی، که ناشی از ارادهای آسمانی بوده: «بر اساس ایمانی که به خدای یگانه دارم میگویم. خودم را ورانداز کردم و پرسیدم چرا من طوریم نشد؟ بعید میدانم کسانی که در جنگ خسارت دیدند، شرایطی را که من در آن هنگام گذراندم، تجربه کرده و سالم مانده باشند. در آن لحظه بلند فریاد زدم: خدایا شکرت.»
او در ادامه روایت خود میافزاید: «بلند شدم، با اینکه دمپایی روفرشی پایم بود، به دلیل اینکه تمام سطح خانه با شیشههای شکسته پوشیده بود، کمیزخم برداشتم. آهستهآهسته وارد سالن شدم. مبلها خرد شده و لوسترها فروافتاده بود. هر چه که تصورش را بکنید، ساعتها، تابلوها، تزئینات، آینهها، قفسهها، کمدها، میز و صندلیها و… به تلی از ویرانه و آوار بدل شده بود. اتاقی که تا چند دقیقه پیشتر در آن خواب بودم، چهارچوب پنجرهاش از جا کنده شده و درست در جای خواب من افتاده بود. اگر چند دقیقه یا حتی چند لحظه بیشتر آنجا خوابیده بودم، الان زنده نبودم.»
خانم عنقا صحنههای حضور امدادگران را هم به یاد دارد: «همسایگان مهربان پایینی تازه از سفر برگشته بودند و خودشان را به طبقه بالا رساندند تا من را دریابند. آنقدر اوضاع وحشتناک بود که گمان کردند زنده نیستم. دو امدادگر هم رسیدند. با هم حرف میزدند که مادر (یعنی من) را کول کنیم پایین ببریم. اما من هوشیار بودم.» با لحن قاطع میافزاید: «آرامشی که در آن لحظه به من عطا شده بود، باعث شد به آنها بگویم: چرا من را کول کنید؟ خودم میآیم.»
سنگ نرم شده بود
او روایت تصویری خود را از آن روز با این عبارات ادامه میدهد: «چون آسانسور از کار افتاده و راهپله پر از آوارِ خاک و سنگ و شیشه شده و عبور از آنها سخت بود، به یاری آنها آرامآرام پایین آمدم. خانه ما به دلیل فاصله بسیار نزدیک با محل اصلی انفجار، بیشترین آسیب را دید. باورتان نمیشود؛ گویی شیشهها و سنگها نرم شده بودند و اصلاً به پایم آسیب نزدند. من را از کوچه خودمان به سر خیابان فلسطین بردند. روی سکوی خانهای نشستم. دو پسر جوان خیلی برایم دلسوزی کردند. حتی آمبولانس و پزشک هم به سراغم آمدند. چون موبایلم زیر آوار مانده و گم شده بود، فقط از آنها خواستم دفترچه تلفنم را از خانه بیاورند تا با فرزندانم تماس بگیرم.»
او از حیرت فرزندانش میگوید: «پسران و عروسهایم به سرعت آمدند. باور نمیکردند حالم خوب است. با اینکه صدمهای ندیده بودم، نیروهای امداد قصد داشتند من را به بیمارستان سینا ببرند که به تشخیص عروسم که پزشک است این کار انجام نشد و او خود، مرا در منزلش تیمار کرد.»
با رادی و کتابهایش زندگی کردهام
خانم عنقا در ادامه از گره خوردن لحظات زندگیاش با استاد رادی و یادگارهای او میگوید: «من با رادی بزرگ شدم و به کتاب و ادبیات خو گرفتهام. معتقدم خدا اگر بخواهد، شیشه را بغل سنگ نگه میدارد. خدا را شاکرم که همواره دستم را گرفته است.»
اتاق کار رادی، قلب زندگی من بود
او روایتش را با سختی و دلتنگی از ترک خانهای میگوید که برایش پر از خاطره است: «رها کردن خانهای که عمری را در آن گذراندم، همسایههای پرمهری که داشتم، کوچه دلانگیزی که مرتب از آن عبور میکردم، اتاق کار رادی که در آنجا مینوشت، مینوشت، مینوشت… بهار، تابستان، پاییز، زمستان؛ برایم بسیار دردناک و جانکاه بود. خدایی که خواست من در آن فاجعه زنده بمانم، بدون شک آینده بهتری برای من رقم خواهد زد.»
تا خانه دوباره ساخته شود
خانم عنقا با امیدی راسخ سخنش را ادامه میدهد: «با همین ایمان و باور، روحیهام خوب است و دلواپس نیستم. در این ۱۷ سالی که رادی نیست، نبودنش را حس نکردم؛ چراکه در ذهنم او را پشت میزش در حال مطالعه و نگارش میدیدم. به همین سبب زمانی به آرامش قبل برمیگردم که خانهام بازسازی شود و همهچیز به شکل سابق سامان یابد.»
کتابها و دستنوشتهها محفوظ ماندند
او اما بهرغم ویرانی، باور دارد که سرمایه معنوی آن زندگی نجات یافته است: «دستنوشتههای رادی و نسخههای چاپ اول آثارش، سخنرانیها و فیلم نمایشنامههایی که اجرا و ضبط شده بوده، بعد از حادثه توسط پسرانم جمعآوری و به جای امنی منتقل شده است. انبوه کتابهای کتابخانه رادی نیز به کمک پسرانم و دوستانی که همینجا از آنها قدردانی میکنم بستهبندی و حفاظت شدهاند.»
ایستادگی هنر در شرایط جنگ
مونا خوش اقبال مدیر گالری کاما نیز که ترکشهای موشک نزدیک گالریاش سقوط کرده و بخشهایی از حیاط آن آسیب دیده گفت: «یک ماهی در تدارک برپایی ورکشاپی به نام «رودرو» بودیم، قرار بود اساتید برجسته نقاشی معاصر در این ورکشاپ مدل پرتره شوند و ورکشاپ عادی هم نبود. متأسفانه شب قبل از این ورکشاپ یعنی شب جمعه ساعت سه و نیم شب مورد حمله اسرائیل قرار گرفتیم، بر اثر حمله به برج سرچهار راه جهان کودک ساختمان گالری آسیب دید، در، پنجره، دیوارها و حتی مجسمههای حیاط گالری خسارت دیدند و تمام چیدمانی که برای ورکشاپ داشتیم جمع و نمایشگاه کنسل شد.
خوش اقبال که بعد از اطلاع از وقوع حادثه به محل گالریاش آمده درباره حسش بعد از دیدن خرابیها گفت: «کودکیام در جنگ ایران و عراق گذشت بهخاطر نشانههایی که از جنگ به یاد دارم و استرس و اضطراب آن با یک صدای کوچک از جا میپرم و با دیدن آن صحنهها اولین چیزی که به ذهنم رسید زنده شدن خاطرات کودکیام درجنگ بود.»
مدیر گالری کاما مجبور شده ۱۲ روز جنگ در گالری بماند و خانه نرود به اعتقاد او در این مواقع یک سری افراد فرصتطلب از خالی بودن خانهها استفاده میکنند، اگر یک اثر هنری چند میلیاردی از گالری دزدیده شود به دلیل نبود بیمه کسی پاسخگو نیست برای اینکه جلوی تحمیل ضررهای مضاعف را بگیریم شب در گالری ماندیم و به این فکر نکردیم جانمان به خطر میافتد.
خوش اقبال درباره میزان خسارتهایی که به گالری وارد شده گفت: «تا الان فقط ۳۰ میلیون تومان پول شیشه دادیم بعد رنگ و نقاشی دیوار و درهایی که آسیب دیدند، خسارتهای مالی خیلی اذیت کننده نیست در مقابل آسیبهای روحی و روانی که دیدیم. ما تنها گالری هستیم که در تهران در جریان جنگ آسیب دیدیم، دلجویی و همراهی نه از سوی صنفمان صورت گرفت و نه ارشاد. حتی پستهایی که از خرابی گالری در صفحه مجازی گذاشتیم را هم ندیدند با اینکه ۱۸۰ بار بازنشر شد. ما اینجا را با هزاران سختی باز نگه داشتیم جایی که ستونهای فرهنگ و هنر است و پناهگاه امید جامعه، چون فرهنگ و هنر در دل بحرانها تنها راه حفظ امید و زندگی است.»
او درباره اینکه با وجود تحمیل ترس و ناامنی به جا مانده از جنگ چرا دوباره آغاز به کار کردید گفت: «بعد از گذشت یک هفته از آتشبس اقدام به تدارک برپایی ورکشاپ «رودرو» کردیم. برایمان مهم بود نشان دهیم هنر همیشه راه آرامش و صلح است و هنرمند در بحران هم کارش را میکند چون احساسش خیلی درگیر است اتفاقات را به محصول و اثر هنری تبدیل میکند. برپایی رویداد رود رو در این شرایط خودش یک اثر هنری است. »
خوش اقبال تنها دلگرمیگالریها در زمان جنگ را بیمه آثار هنری دانست و افزود: «چهار سال گالریام در لندن بود در آنجا تمام آثار هنری بیمه دارد و قیمت مشخص است اما در ایران مرجع قانونی قیمتگذاری نداریم مرجعش گالری دارها هستند و آثار در فضای دلالی بدون کاغذ خرید قیمتگذاری میشود.»
او ادامه داد: «در بحث بیمه آثار هنری اولین نفراتی بودیم که به بحث ثبت اصالت آثار هنری در بلاکچین در سال ۹۸ ورود کردیم اما متأسفانه هیچگاه همراهی با ما نشد و متوقف شدیم.»
خوش اقبال درباره اینکه گالریها دوران پساجنگ را چطور طی خواهند کرد گفت: «با توکل به خدا واقعاً ماندگاری گالریها در عرصه هنر تضمینی ندارد. افت بازار هنرهای تجسمیاز بهمن ماه با نوسان قیمت دلار شروع شد اکثر آثار هنری به خارج از کشور میروند و قیمتها با دلار تعیین میشود در آن مقطع دلار یک دفعه به ۹۰ تومان رسید و در این شرایط کسی برای سرمایهگذاری اطمینان نمیکند و زمزمههای جنگ و احوال ناخوش جامعه باعث از بین رفتن بازار هنر شد و خرید و فروش آثار هنری به صفر رسید.»
مدیر گالری کاما با تأکید بر این نکته که نابسامانی در بازار هنر هنوز وجود دارد و تا ۶ ماهه آینده هم ادامه پیدا میکند گفت: «هزینههای گالریها بالاست و تا اندازهای میتوانیم از پس اندازها استفاده کنیم اما برای ادامه کار در این شرایط بحرانی به شخصه به فکر تغییر کاربریهایی در فضای گالری هستم.»