روزنامه اصلاحطلب تحلیل کرد؛
از چاه فریب مذاکرات تا تصور رمانتیک جنگ

این که بگوییم «دیپلماسی میتواند مانع جنگ شود» گزینهای است که در عین درست بودن، غلط است. از چاه فریب مذاکرات تا تصور رمانتیک جنگ شاید فاصله ادبیاتی زیاد باشد اما در حقیقت دو روی یک سکه هستند که واقعیتهای میدان و دیپلماسی را نادیده میگیرد. نکته جالب توجه اینجاست که هر دو اردوگاه واقعیتهای موجود را یا نادیده میگیرند یا قرائتهای کاریکاتوری ارایه میدهند.
روزنامه اعتماد در یادداشتی با عنوان «از چاه فریب مذاکرات تا تصور رمانتیک جنگ» ضمن اشاره به آتشبس ایران و اسرائیل، به موضوع ازسرگیری مذاکرات ایران و آمریکا تمرکز کرده است.
این روزنامه در این زمینه نوشت: وضعیت آتشبس نیمبند بین ایران و اسراییل همراه با ادامه نبرد در منطقه خاکستری یک وضعیت شکننده برای بازگشت به مدار جنگ محسوب میشود. سناریوهای متنوعی درباره احتمالات در آینده نزدیک و آینده دور طراحی و تدوین شده است.
آنچه که از رفتار طرفین میتوان استنباط کرد این است که «انگشتها همچنان روی ماشه است.» گزینه امکان از سرگیری سناریوی پینگپنگ یا حتی جنگ تن به تن لابهلای مباحث قابل مشاهده است. بحث دیپلماسی به موازات گزینههایی که درباره جنگ احتمالی مورد بحث قرار میگیرد، داغ شده است.
دیپلماسی ابزاری هوشمند در راستای اعمال قدرت است که در تاریکترین لحظات جنگها و تنشها بین قدرتهای بزرگ و کوچک مورد توجه قرار گرفته است. نگاه داخلی در ایران به فرآیند مذاکرات، کاملا دوقطبی است.
یک گروه، با استناد به تجربههای گذشته (مانند برجام)، مذاکره را بیفایده و حتی مضر میدانند. در مقابل، گروه دیگر، مذاکره را تنها راه برای خروج از بحرانهای اقتصادی و سیاسی میدانند. واقعیت این است که هر دو دیدگاه افراطی هستند. «مذاکره یاعدم مذاکره» در فضای پساجنگ با اسراییل یک وضعیت پارادوکسیکال با منافع و تهدیدهای متعارض است. در این میان، دو دیدگاه افراطی در داخل همچنان بر فضای سیاسی غلبه دارند: یکی، گروهی که به مذاکره با امریکا به عنوان تنها راه نجات مینگرد و دیگری، گروهی که تنها راه را در تقابل نظامی میداند. نگاه داخلی در ایران به فرآیند مذاکرات، بهشدت دوقطبی و متأثر از تجربیات تاریخی و همچنین فضای سیاسی-ایدئولوژیک حاکم است. این دیدگاهها بهطور کلی به دو گروه اصلی تقسیم میشوند که هر یک، دلایل و استدلالهای خاص خود را دارند.
فریب مذاکره در سایه تهدید
این که بگوییم «دیپلماسی میتواند مانع جنگ شود» گزینهای است که در عین درست بودن، غلط است. امیدواری صرف و غیرواقعبینانه به مذاکره، به ویژه در شرایط پساجنگ با اسراییل و در میان مذاکرات احتمالی با امریکا، تهدیدات جدی برای ایران ایجاد میکند. مذاکره، ابزاری در دست قدرتهای بزرگ برای پیشبرد منافع ملی خود است. امریکا در این شرایط، نه به دنبال منافع ایران، بلکه به دنبال کنترل و مهار قدرت منطقهای است. امید واهی به مذاکره میتواند منجر به امتیازدهیهای یکطرفه، تضعیف قدرت بازدارندگی و افزایش فشارها از سوی امریکا شود. به عبارت دیگر، مذاکره بدون پشتوانه قدرت، به جای اینکه فرصت باشد، به یک تهدید تبدیل میشود.
در فرآیند مذاکرات دیپلماتیک، قدرت چانهزنی در میز مذاکره، مهمترین عامل برای کسب امتیاز است. امیدواری افراطی به مذاکره، به این معنی است که یک طرف، مذاکره را به عنوان یک هدف فینفسه میبیند و نه ابزاری برای تأمین منافع خود. این رویکرد، به طرف مقابل (در این مورد امریکا) این پیام را میرساند که شما به هر قیمتی به دنبال توافق هستید.
نتیجه این امر، تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات و در نهایت، امتیازدهیهای یکطرفه است. واقعیت غیرقابل کتمان فرآیندهای روابط بینالملل بر این اصل استوار است که دولتها در نظام بینالملل بر اساس منافع ملی خود عمل میکنند.
بنابراین، انتظار اینکه مذاکرهکنندگان امریکایی به دنبال یک راهحل «منصفانه» باشند، یک تصور غیرواقعی و خطرناک است. در عین حال، مذاکره بدون پشتوانه قدرت، میتواند منجر به تسلیم در برابر فشارهای طرف مقابل شود. به عنوان مثال، اگر در مذاکرات، ایران از توانمندیهای دفاعی و هستهای خود به صورت یکطرفه عقبنشینی کند، در مقابل، ممکن است تعهدات طرف مقابل اجرا نشود و ایران در نهایت از نظر امنیتی در موقعیت ضعیفتری قرار گیرد.
این امر میتواند قدرت بازدارندگی کشور را که از اصلیترین ابزارهای بقا در نگاه رئالیستی است، تضعیف کند. در شرایط حساس کنونی که ایران در یک فضای پساجنگ با اسراییل قرار دارد، امیدواری صرف به مذاکره میتواند باعث غفلت از راهبردهای جایگزین شود. در چنین فضایی، لازم است ایران بهطور همزمان، هم توانمندیهای دفاعی خود را تقویت کند و هم از دیپلماسی برای مدیریت تنش استفاده کند. تمرکز مطلق بر مذاکره، میتواند ایران را در برابر حملات احتمالی آسیبپذیر کند و به طرف مقابل این فرصت را بدهد که با استفاده از ابزار نظامی، امتیازات بیشتری در مذاکره بگیرد.
جنگ دیپلماتیک برای بقا در روابط بینالملل
نگاه واقعبینانه به هیچ عنوان نمیتواند نافی اهمیت جنگ دیپلماتیک باشد. جدال دیپلماتها ارزشی همردیف نبرد میدان دارد. جنگ دیپلماتیک فرآیندی است که در آن کشورها از ابزارهای دیپلماتیک (مذاکره، تحریم، ائتلافسازی، پروپاگاندا) برای تضعیف حریف و تقویت موقعیت خود استفاده میکنند. در این فرآیند، مذاکره تنها یکی از ابزارهاست و نه هدف نهایی.
اهمیت جنگ دیپلماتیک در این است که به کشورها اجازه میدهد بدون درگیر شدن در جنگ نظامی پرهزینه، به اهداف خود برسند. از این رو، یک دولت رئالیست، همواره به دنبال تقویت قدرت چانهزنی خود در این جنگ است تا بتواند در میز مذاکره، امتیازات بیشتری به دست آورد.
جنگ دیپلماتیک فرآیندی است که در آن کشورها از ابزارهای دیپلماتیک برای تضعیف موقعیت حریف و تقویت جایگاه خود استفاده میکنند، بدون اینکه به درگیری نظامی مستقیم روی بیاورند. این فرآیند در چارچوب فکری رئالیسم، یک میدان نبرد غیرنظامی است که در آن قدرت چانهزنی حرف اول را میزند.
مذاکره به معنی تسلیم و پذیرش خواستههای طرف مقابل نیست، بلکه یک نبرد هوشمندانه برای کسب امتیاز است. هر طرف تلاش میکند با استفاده از تهدید، ترغیب یا تطمیع طرف مقابل، منافع خود را به حداکثر برساند. در نبرد دیپلماتیک صرفا دستگاه سیاست خارجی مسوول نیست؛ یعنی یک فرآیند حاکمیتی با حضور ارکان مختلف در اعمال رویکردها به دنبال رسیدن به یک نقطه مطلوب است.
جنگ ۱۲روزه با اسراییل نشان داد که استفاده از رسانهها و ابزارهای اطلاعاتی برای تخریب وجهه حریف در افکار عمومی جهان و تضعیف روحیه داخلی آن، بخش مهمی از جنگ دیپلماتیک است. این کار با هدف افزایش فشار اجتماعی و سیاسی بر دولت حریف صورت میگیرد. در عین حال نباید نادیده بگیریم که اعمال تحریمهای اقتصادی، مالی و تجاری یکی از مهمترین ابزارهای جنگ دیپلماتیک است. هدف از تحریم، وارد کردن فشار به کشور هدف برای تغییر سیاستهای آن است. این کار بدون درگیری نظامی و با هزینه کمتر، یک اهرم فشار قوی ایجاد میکند.
رژیم صهیونیستی ظرف حداقل ۲ دهه اخیر بخش بزرگی از راهبردهای دیپلماتیک خود را معطوف به ائتلافسازی کرده است. کشورها با ایجاد ائتلافهای منطقهای یا بینالمللی، قدرت خود را در برابر حریف افزایش میدهند. این ائتلافها میتوانند نظامی، اقتصادی یا سیاسی باشند. دیپلماسی همسایگی، گسترش تراکنشهای دیپلماتیک، حضور در مجامع بینالمللی و در نهایت حضور در ائتلافهای ساختارشکن شرقی همانند سازمان همکاریهای شانگهای یا بریکس اقدامات متناسب تهران بوده است. در کل فرآیندی که ترسیم شد؛ پروپاگاندا و جنگ روانی در قلب رسانهها یک وضعیت پیچیده است.
رویاسازی از جنگ
منتقدان فرآیند مذاکرات معتقدند که تهاجم اسراییل نشان داد که به طرف مقابل نمیتوان اعتماد کرد. این گروه بهشدت نافی اهمیت جنگ دیپلماتیک هستند اما نکته اینجاست که گذاره ترک مذاکرات و حضور در مجامع بینالمللی هم نوعی بازی در زمین دشمن است. انزوای سیاست خارجی ایران و ترک نبرد دیپلماتیک منجر به تبعات ناخوشایندی میشود که منتقدان افراطی به آن توجه نمیکنند. گرفتاری ایران در انزوای مطلق یک وضعیت تهدیدآمیز است که برای حملات احتمالی دشمن ایجاد مشروعیت در عرف بینالملل میکند.
اسراییلیها در میان حملات دیپلماتیک و فشار سخت در منطقه خاکستری دنبال ایجاد ائتلاف تهاجمی برای فشار به تهران هستند. تهدید فوری این است که ائتلافسازیهای جدید میتواند منجر به فعالسازی مکانیسم «اسنپبک» (بازگشت تحریمهای سازمان ملل) و افزایش فشار سیاسی بر ایران شود. درباره مکانیسم ماشه نباید بزرگنمایی کرد اما نباید آن را هم نادیده گرفت. ماشه نتیجه وضعیتی است که ساختار نظام بینالملل را کاغذپاره میخواند و فضای تنفس برای دشمنان ایران ایجاد کرد.
در جنگ دیپلماتیک اگر طرف مقابل احساس کند موازنه قدرت را تصاحب کرده است؛ در میدان نیز با جسارت بیشتری اقدام به رفتارهای تخاصمآمیز و تهاجمی میکند. این درست است که ساختار بهشدت آنارشیک روابط بینالملل و عرف حقوقی جامعه جهانی بهشدت تضعیف شده است اما نمیتوان واقعیتهای آن را نادیده گرفت.
در حالی که مذاکره با دست پر میتواند فرصتهای زیادی برای ایران ایجاد کند، امتناع از آن به معنای از دست دادن هرگونه تأثیرگذاری بر تصمیمات بینالمللی است. در این شرایط، ایران به جای اینکه یک بازیگر فعال باشد، به یک بازیگر منفعل تبدیل میشود که مجبور به پذیرش تصمیمات دیگران است.
اروپاییها با اینکه در گذشته تلاشهایی برای حفظ برجام انجام داده بودند، اما در عمل نتوانستهاند در برابر فشار امریکا مقاومت کنند. با این حال، در صورت شکست کامل مذاکرات، اروپا نیز ممکن است با امریکا همراه شده و تحریمها را تشدید کند.
فراموش نکنیم که اروپا کاتالیزور پرونده اتمی ایران روی میز واشنگتن است. در قلب وضعیتی که ترسیم شد؛ در غیاب کانالهای دیپلماتیک، سوءتفاهمها و بحرانها میتوانند به سرعت به درگیریهای نظامی تبدیل شوند. اسراییل در این وضعیت با بازی پروپاگاندای رسانهای به دنبال ایجاد مشروعیت تهاجم علیه ایران حرکت خواهد کرد.
لزوم واقع گرایی در میدان و دیپلماسی
از چاه فریب مذاکرات تا تصور رمانتیک جنگ شاید فاصله ادبیاتی زیاد باشد اما در حقیقت دو روی یک سکه هستند که واقعیتهای میدان و دیپلماسی را نادیده میگیرد. نکته جالب توجه اینجاست که هر دو اردوگاه واقعیتهای موجود را یا نادیده میگیرند یا قرائتهای کاریکاتوری ارایه میدهند.
برای رسیدن به یک چارچوب رفتاری منسجم اول باید بدانیم که در جریان تهاجم اسراییل در آستانه دور ششم مذاکرات ایران و عمان چه اتفاقاتی رخ داده است تا به پاسخ دقیقتر برسیم. تهاجم اسراییل به ایران و فرآیند مذاکرات با واشنگتن یا حتی هدف قرار گرفتن تاسیسات اتمی توسط امریکا، بخشی از یک بازی بزرگتر برای تثبیت موازنه قدرت منطقهای است. در این بازی، هر بازیگر (دولت) بر اساس منافع ملی خود و به دنبال افزایش قدرت و امنیت خود عمل میکند.
امریکا میخواهد در ناآرامی ساختار نظام بینالملل، همچنان قدرت هژمون باقی بماند. اسراییل هم گمان میکند که هرگز فرصتی برای تضمین امنیت سرزمین اشغالی به چنگ نخواهد آورد. نکته اینجاست که اگرچه ضربات تاکتیکی وارد شد اما تقابلهای ژئوپولیتیکی فعلا استراتژیک نیست. اینکه امریکا همچنان به دنبال توسعه تنش است یا به سمت کنترل آن حرکت میکند، به محاسبات قدرت بستگی دارد.
به نظر میرسد امریکا در حال حاضر به سمت کنترل تنش حرکت میکند تا بتواند تمرکز خود را بر رقابت با چین و روسیه بگذارد. اما این به معنای کنار گذاشتن گزینه نظامی نیست، بلکه به معنای استفاده از آن به عنوان یک ابزار بازدارنده در کنار مذاکره است.
حضور علی لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی ایران در ظاهر نشاندهنده یک تغییر تاکتیکی است اما در عمل میتواند منجر به تغییر ساختاری در فرآیند مذاکرات هستهای با غرب شود. انتصاب این چهره پراگماتیست نشاندهنده این است که ایران به دنبال اتخاذ یک رویکرد عملگرایانهتر در تقابل با غرب است. نوع واکنشها در طرف مقابل نشاندهنده تردید امریکا، خوشبینی اروپا و خشم اسراییل است.
بررسی رسانههای اسراییلی نشان میدهد که آنها از دیپلماسی هوشمندانه و موثر ایران هراس دارند. اسراییل ترجیح میدهد که ایران در انزوای کامل قرار داشته باشد و هرگونه تحرک دیپلماتیک که به خروج ایران از این انزوا منجر شود را تهدید میداند.
در کل فرآیندی که ترسیم شد؛ مذاکره و تهاجم، دو روی یک سکه در بازی قدرت هستند و هر دو ابزارهایی برای پیشبرد منافع ملی بازیگران محسوب میشوند. نکته اینجاست که از تهران باید یک سیگنال واضح و مشخص درباره دیپلماسی از موضع قدرت برای جهان مخابره شود. توجه همزمان به جنگ و صلح ذیل دکترین بالانس، بزرگترین فرصت را برای ایران فراهم میکند.
این رویکرد، همان چیزی است که دیپلماسی از موضع قدرت را تامین میکند. با این رویکرد، ایران میتواند هم قدرت نظامی خود را برای بازدارندگی تقویت کند و هم از ابزارهای دیپلماتیک برای تأمین منافع ملی خود بهره ببرد. این همان چیزی است که یک سیاست خارجی واقعگرایانه و هوشمندانه را شکل میدهد.
نویسنده: علی ودایع، کارشناس روابط بینالملل