آمریکا و اسرائیل؛ اتحاد الهیاتی-راهبردی برای سلطه بر خاورمیانه
آیا ارتش اسرائیل تاب ادامه جنگ فرسایشی را دارد؟

انجمن بینالمللی پژوهشگران نسلکشی اعلام کرده اسرائیل در غزه مرتکب جنایت نسلکشی شده است. حملات بیامان، نابودی زیرساختها و سیاست «گرسنگی سازمانیافته» مشروعیت اخلاقی اسرائیل را فرو ریخته و حمایت غربی را متزلزل کرده است. تلفات انسانی، فشار اقتصادی و مخالفت افکار عمومی داخلی و جهانی، ارتش و جامعه اسرائیل را به پایان جنگ سوق داده است. همزمان، پروژه توسعهطلبانه «اسرائیل بزرگ» با اتکا به آمریکا پیش میرود، اما فرسایش داخلی و مقاومت منطقهای آینده آن را مبهم ساخته است.
فرارو– احمد الحیله، تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه در شبکه الجزیره
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره نت، در نخستین روز سپتامبر ، انجمن بینالمللی پژوهشگران نسلکشی اعلام کرد که اسرائیل در غزه مرتکب جنایت نسلکشی شده است. در این رأیگیری، ۸۶ درصد از ۵۰۰ عضو انجمن تأکید کردند که سیاستها و اقدامات اسرائیل با تعریف حقوقی نسلکشی در ماده دوم کنوانسیون سازمان ملل متحد برای جلوگیری و مجازات این جنایت (۱۹۴۸) انطباق دارد؛ همان کنوانسیونی که پس از هولوکاست در اروپا به تصویب رسید.
خیزش افکار عمومی غرب علیه اشغالگری اسرائیل
اسرائیل همواره بقای خود را بر پایه یک توجیه اخلاقی بنا کرده بود: روایتی که میگفت بازماندگان هولوکاست، پس از ستم تاریخی اروپا سزاوار کشوری مستقلاند؛ نه در همان قارهای که آنان را آزار داده بود، بلکه در فلسطین با ادعای «سرزمینی بیمردم» که باید بهعنوان «ارض موعود» یهودیان بازسازی شود. ماشین تبلیغاتی صهیونیستی موفق شد دههها این تصویر را تثبیت کند: اسرائیل بهعنوان جزیرهای متمدن و انسانی در منطقهای به تصویر کشیده میشد که مردمانش افراطی و تروریست معرفی میشدند. این تصویرسازی، حقیقت نزاع و ماهیت اسرائیل بهعنوان پروژهای استعماری را از نگاه بسیاری در غرب پنهان ساخت.
اما این که بر دروغ و فریب بنا شده بود، اکنون بهطور دراماتیک فرو ریخته است. جهان، چهره واقعی اسرائیل را در حملات بیامانش به غزه دید: موجودیتی که تا امروز حدود ۶۳ هزار فلسطینی از جمله بیش از ۱۸ هزار کودک را کشته و بیش از ۱۶۰ هزار نفر را زخمی کرده و بیش از ۱۰ هزار نفر نیز مفقود شدهاند. غزه شاهد نابودی بیمارستانها، مدارس، دانشگاهها، مساجد و کلیساها بوده است. علاوه بر بمبارانها، اسرائیل سیاستی آگاهانه از «گرسنگی سازمانیافته» را پیش برده که در قالب محروم کردن کودکان و غیرنظامیان از آب، غذا و دارو قابل تعریف است. این واقعیتها نقاب از چهره اسرائیل برداشتند و تصویر قربانی را به تصویر یک قدرت اشغالگر و ویرانگر تبدیل ساختند؛ روایتی که حتی در غرب نیز دیگر بهسادگی قابل دفاع نیست.
اهمیت آنچه امروز درباره ماهیت واقعی اسرائیل روشن شده موجودیتی درندهخو و اشغالگر در سرزمین فلسطین در این است که پایه مشروعیت اخلاقیاش را فرو ریخته است. هر ساختار سیاسی که فاقد مشروعیت اخلاقی باشد، دیر یا زود با شکست و فروپاشی روبهرو میشود؛ چراکه هیچ توجیهی برای بقا و پذیرش نخواهد داشت. اسرائیل بدنی بیگانه بر این خاک است؛ نه پیوندی با تاریخ ، نه با فرهنگ و نه با زبان این سرزمین دارد.
خیزش ملتها بهویژه در غرب علیه اشغالگری و خشونت اسرائیل و مطالبه محاکمه این رژیم نشان میدهد که تلآویو در حال از دست دادن مهمترین رکن بقای خود یعنی حمایت بی قید و شرط غرب است. دولتهای غربی شاید هنوز در سطح موضعگیریهای سیاسی متوقف باشند، اما فشار افکار عمومی بهویژه در آستانه انتخابات پارلمانی میتواند این روند را بهتدریج تغییر دهد.
اسرائیل در دومین سال جنگ؛ فرسایش جامعه، سقوط روحیه ارتش و انزوای جهانی
اکنون که جنگ وارد دومین سال خود شده و اسرائیل با وجود وارد آوردن ضرباتی سنگین نتوانسته حماس و حزبالله را به زانو درآورد، نگرانی در افکار عمومی داخلی افزایش یافته است. جامعه اسرائیل که از فرسایش انسانی و اقتصادی به ستوه آمده، از دولت انتظار دارد جنگ را پایان دهد تا امکان آزادی اسیران فراهم شود، از شکستها درس گرفته شود و تصویر اسرائیل که بهشدت در آمریکا، اروپا و حتی استرالیا آسیب دیده ترمیم گردد.
افزایش تلفات نظامی (۹۰۰ کشته در میان سربازان و افسران)، هزینههای اجتماعی ناشی از بسیج صدها هزار نیروی ذخیره و ضربههای سنگین به اقتصاد، همه دست به دست هم دادهاند تا نخبگان لیبرال و افکار عمومی اسرائیل بیش از پیش نسبت به آینده بدبین شوند. در کنار این عوامل، انزوای بینالمللی و تغییر نگاه ملتها به اسرائیل نیز نگرانیها را تشدید کرده است. نمونه روشن این تغییر، نتایج نظرسنجی اخیر دانشگاه هاروارد و مؤسسه هاریس در پایان اوت است: ۶۰ درصد جوانان آمریکایی ۱۸ تا ۲۴ ساله گفتهاند که حماس را بر اسرائیل ترجیح میدهند؛ تحولی که میتواند معادلات را در صحنه جهانی بهکلی دگرگون کند.
نگرانیهای عمومی در اسرائیل اکنون از سطح جامعه و نخبگان فراتر رفته و به ارتش و دستگاههای امنیتی نیز سرایت کرده است. فرماندهان نظامی به صراحت خواستار پایان جنگ و دستیابی به توافقی برای آزادی همه گروگان ها در دست حماس شدهاند. این مطالبه در شرایطی مطرح میشود که جنگ عملاً بیثمر شده و نتوانسته اهداف حداکثری رهبران راستگرای افراطی صهیونیست از نابودی کامل ملت فلسطین تا اشغال باقی سرزمین هایش را محقق کند.
وبسایت عبری «والا» در ۲۶ اوت گزارشی منتشر کرد که بازتابدهنده همین تغییر فضاست: ۷۳ درصد از اسرائیلیها خواهان توقف جنگاند. حتی در میان نیروهای نظامی نیز ۷۵ درصد با پایان درگیریها موافقاند و حدود ۴۰ درصد از سربازان انگیزه ادامه جنگ را از دست دادهاند. این دادهها نشان میدهد که جنگ، پس از از دست دادن مشروعیت بینالمللی، مشروعیت داخلی خود را هم بهسرعت از دست میدهد. جامعه جهانی آشکارا از اسرائیل میخواهد کشتار و محاصره غزه را متوقف کند و اجازه ورود کمکهای بشردوستانه را بدهد. این مطالبه در شورای امنیت سازمان ملل نیز بازتاب یافت: در رأیگیری پایان اوت ۲۰۲۵، ۱۴ کشور به قطعنامه توقف جنگ رأی مثبت دادند و تنها ایالات متحده مخالفت کرد.
از شکست در غزه تا رؤیای اسرائیل بزرگ؛ پروژهای افراطی در آستانه فروپاشی
اسرائیل اکنون فرصتی کمنظیر پیشرو دارد: از طریق توافق با حماس میتواند اسرای خود را آزاد کند، از بنبست ناشی از ناکامی در دستیابی به اهداف سیاسی رها شود، به مطالبه اکثریت جامعه خود پاسخ دهد.
اسرائیل امروز نهتنها در پی تحمیل آوارگی بر ملت فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه است، بلکه نگاهش را به تسویهحساب نظامی با همسایگان نیز دوخته است. نخستین هدف، لبنان است؛ جایی که تلآویو و واشنگتن تحت فشار زمان و تهدید، خواستار خلع سلاح حزباللهاند تا شاید زمینه برای حملهای احتمالی به ایران فراهم شود.
اما این نقطه پایان ماجرا نیست. سوریه نیز در صف بعدی قرار دارد. تحرکات اسرائیل در جنوب این کشور و سخنان بتسلئیل اسموتریچ ، وزیر دارایی که مدعی شد «مرزهای اورشلیم در دمشق پایان مییابد» به روشنی از نیتهای توسعهطلبانه پرده برمیدارد. سناریوی مشابهی میتواند برای اردن هم تکرار شود. تصرف کوههای شرقی رود اردن به بهانههای امنیتی یا حتی الهیاتی (ارض موعود) دیگر دور از ذهن نیست. همانگونه که شلومو کارعی، وزیر ارتباطات اسرائیل، در ۲۲ اوت ۲۰۲۵ صریحاً گفت: «دو کرانه برای رود اردن وجود دارد؛ یکی مال ماست و دیگری هم همینطور.»
بنیامین نتانیاهو و راستگرایان افراطی اسرائیل بر این باورند که لحظهای تاریخی پیش رویشان قرار گرفته است: حذف تمامی نیروهای ضد اشغالگری و سپس گسترش مرزهای جغرافیایی برای تحقق رؤیای «اسرائیل بزرگ»؛ رویایی که در تخیل آنان مقدمه فرود مسیح موعود است. این پروژه بدون پشتیبانی واشنگتن ممکن نبود. دولت دونالد ترامپ و متحدان راستگرایش «قدرت» را ابزار تولید «صلح» معرفی میکنند؛ صلحی که در واقع چیزی جز سلطه و هژمونی از راه زور نیست. آمریکا به رنج ملتهای منطقه بیاعتناست؛ آنچه برایش اهمیت دارد، حفظ منافع اقتصادی و کنترل ژئوپولیتیک از طریق پایگاههای نظامی، ناوگانهای دریایی و در نهایت اسرائیل است.
ایالات متحده نه تنها مخالفتی با گسترشطلبی اسرائیل به زیان کشورهای عربی ندارد، بلکه عملاً پشت این پروژه ایستاده است. واشنگتن نه سیاستهای توسعهطلبانه اسرائیل را محکوم کرده و نه اظهارات افراطی مقامات آن را، بلکه همواره پایبندی خود را به حمایت از اسرائیل نشان داده است. این موضع دو پایه اساسی دارد:
نخست، بُعد الهیاتی. مایک جانسون، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، در سفر ماه گذشتهاش به کرانه باختری آشکارا گفت: «یهودا و سامره (کرانه باختری) حقی مشروع برای ملت یهود است و بر اساس کتاب مقدس به آنان تعلق دارد.» او تاکید کرد: «این سرزمین خط مقدم دولت اسرائیل است و باید بخشی جداییناپذیر از آن باقی بماند، حتی اگر جهان چنین نبیند. ما در کنار اسرائیل میایستیم.» جانسون حتی از ملت آمریکا خواست ریشههای «یهودی-مسیحی» خود را که به باور او در سرزمین اسرائیل شکل گرفتهاند، به یاد آورند.
دوم، بُعد منافع راهبردی؛ برای واشنگتن، تقویت اسرائیل به معنای تثبیت سلطه آن در خاورمیانه است؛ راهبردی که آمریکا را قادر میسازد تمرکز خود را بر مقابله با رقبای اصلیاش یعنی چین، روسیه و دیگر قدرتهای نوظهور شرق معطوف کند. اما این راهبرد در ذات خود بذر شکست اسرائیل را میپروراند. این رژیم نمیتواند صرفاً با اتکا به زور بر ملتهای منطقه مسلط شود؛ ملتهایی که پروژه استعماری صهیونیسم را بهکلی رد میکنند. تبختر و خشونت اسرائیل که نمونه عریان آن در غزه دیده شد، تنها بر مخالفتها میافزاید و چشماندازی کوچک از آنچه در لبنان، سوریه، اردن یا مصر میتواند رخ دهد، ارائه میدهد.
اسرائیل با جمعیتی حدود هفت میلیون نفر و اقتصادی فرسوده از دو سال جنگ فرسایشی در غزه، حتی با حمایت واشنگتن، توان تسلط بر جهان عرب را نخواهد داشت؛ بهویژه اگر با مقاومتهای ریشهدار در همسایگی خود روبهرو شود. آنچه امروز شاهدیم، اسرائیل افراطی-الهیاتی است؛ غرق در اسطورهها و توهم قدرت، با این باور که میتواند مرزهای استعماری خود را بگستراند و «مسیح موعود» را برای رهبری نبرد نهایی علیه اعراب و مسلمانان فراخواند. اما در لحظه سرنوشت، این موجودیت تنها خواهد ماند؛ گرفتار رؤیاهای خطرناک خود و محکوم به پرداخت بهای سنگین حماقت و جنونش خواهد شد.