ترنج

در مورد

فلسفه

در فرارو بیشتر بخوانید

۱۵۸ مطلب

  • گفته می‌شود بعد از شکسپیر، کار‌های هیچ نمایشنامه‌نویسی در تاریخ به اندازه نمایشنامه‌های ایبسن روی صحنه نرفته است. به همین قیاس آثار ایبسن از جنبه‌های مختلف مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار گرفته.

  • آلتوسر نشان می‌دهد چطور می‌توان در سطحِ فلسفی به‌رغمِ دفاع از یک حوزه علمی و دستاورد‌های آن مفاهیمِ نظری و متافیزیکی که در آن رسوخ کرده‌اند را بی‌ملاحظه مورد نقد و تحلیل قرار داد. بنابراین آلتوسر در پِی آن است تا نشان دهد چطور فلسفه همواره باید نسبت به علوم «حساس» و «هشیار» باشد.

  • ساختار‌های اجتماعی در داستان‌های بالزاک از اهمیتی بسزا برخوردارند. ساختار‌هایی که با روندی شتابان پیش می‌روند و افراد را از میان می‌برند یا به بیانی دیگر کشتارگاه اراده‌های فردی می‌شوند. «کشتارگاه اراده‌های فردی» عبارتی است که مارکس درباره تاریخ به کار می‌برد.

  • باختین در چارچوب مفهوم کارناوال، منطق گفت‌وگویی را مبنایی برای پذیرش انتقاد قرار می‌دهد. فرد سخت‌ترین سرزنش‌ها را با خوشرویی می‌پذیرد و باختین خاستگاه و عاملان این نقدپذیری را نه در حوزه قدرت سیاسی، بلکه در بطن جامعه جست‌وجو می‌کند و آن را پدیده‌ای فرهنگی تلقی می‌کند.

  • همبستگی اجتماعی فی نفسه دارای معنای مثبت یا منفی نیست، هر چند در افکار عمومی و حتی در ادبیات نظری معمولا با معنایی مثبت شناخته می‌شود. اما نباید فراموش کنیم که قوی‌ترین اشکال همبستگی اجتماعی در جوامع فاشیستی یا در میان گروه‌های بنیادگرا دیده می‌شود.

  • برای انجام درست وظیفۀ شکایت‌کردن نیازمند مهارت مناسب هستیم. برای دست‌یابی به هر مهارتی، در سطح عالی، تمرینْ امری ضروری است تا به‌خوبی بدانیم چه مواردی ما را به گله وادار می‌کنند.

  • سینمای فرهادی یک تجربه مهم تاریخی و یک آزمون مهم فرهنگی برای «ذهن تاریخی» ایرانیان است که نشان می‌دهد آیا جامعه امروز ایران سینمای فرهادی را از منظر پاررگا و شخصیت خودش را از منظر هنرمند متعهد به موضع‌گیری‌های سیاسی می‌خواهد تا به راحتی با آن ذوق کند؟

  • جدی‌ترین رویکرد‌ها به شادمانی با دو سنت فلسفی یونان باستان ارتباط مستقیم دارند؛ مروّجان این دو سنت فکری نیز اپیکور و اپیکتتوس هستند. اگر خلاصه بگویم، این دو فیلسوف به‌ترتیب بر لذت و فضیلت تأکید می‌کنند. همگی ما عموماً به یکی از این دو سبک گرایش داریم.

  • می‌توان گفت که هایدگر تنها متفکر قرن بیستم است که فرق‌های بنیادی شیوه اندیشیدن یونانی و شیوه اندیشیدن رومی و مدرن را تا ژرفایش کاویده و اندیشیده است. با دو نوع نگاه و نگرش به هستی مواجهیم: هستی‌نگری یونانی و هستی‌نگری رومی و مدرن.

  • نه کی‌یرکگارد و نه ویتگنشتاین، هیچ‌کدام نمی‌خواستند با یک نظریه فلسفی بجنگند تا نظریه دیگری را جایگزین آن کنند بلکه قصدشان تضعیف کژفهمی‌های فلسفی‌ای بود که نمی‌گذارند ببینیم آنچه ما تنها بدیل‌های فلسفیِ در دسترس می‌دانیم، در واقع مجموعه‌ای از دوگانه‌های غلط‌اند.