یادداشت استفن والت در فارین پالیسی
پنج اشتباه ترامپ درباره اسلام

اسلام هراسان یک بحث جدی در میان خوددارند: تهدیدی که از جانب مسلمانان وجود دارد یک حمله نظامی یا هجوم به آمریکا و اروپا نیست. بلکه، خطر اصلی نفوذ تدریجی "خارجیها" به جوامع غربی است که حاضر نیستند خود را با آن وقف دهند و سعی میکنند بهتدریج ارزشهای عجیب و بیگانه خود را تحمیل کنند. ترامپ و دیگر اسطورههای جناح راست این مسئله ساختگی را "شریعت واگیردار" مینامند و ادعا میکنند مسلمانان شیطان صفت قصد نفوذ و آلوده کردن قانون اساسی غرب رادارند. به غربیها گفته میشود اگر پیوسته هشدار نباشند، روزی میرسد که زنان و دخترانشان حجاب بر سر میگذارند.

فرارو- استفن والت؛ رویکرد کاخ سفید به دومین دین بزرگ جهان نهتنها متعصبانه، بلکه یک فاجعه استراتژیک است.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالیسی، دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آنقدر هیاهو به پا کرد که کسی به اطرافیانش در ستاد انتخاباتی توجه کافی نکرد؛ و اکنون همین افراد سمتهای کلیدی در سیستم سیاستگذاری دارند. نگرانکنندهترین فرد در میان آنها "استیو بنن" استراتژیست ارشد کاخ سفید است که قبلاً در شرکت "گلدمن ساکس"، بهعنوان تهیهکننده در هالیوود و بهعنوان رئیس وبسایت خبری "برایبارت نیوز" فعالیت کرده بود.
به نظر میرسد بنن در بسیاری از رویکردهای پرهرج ومرج ترامپ در سیاست خارجی دست دارد. اما میتوانیم افراد عجیب و خودبزرگبینی مانند "سباستین گورکا" در حیطه امنیت ملی (که بهدروغ ادعا کرد در دادگاه مربوط به انفجارهای ماراتن بوستون بهعنوان شاهد حضورداشته) و احمق و اسلام هراسی مانند "فرانک گافنی" را به این لیست اضافه کنیم. مایکل فلین در دوره بسیار کوتاهش بهعنوان مشاور امنیت ملی، نظرات این دو را خیلی جدی میگرفت. اتاق فکر گافنی که رأس سیاستهای امنیتی در نظر گرفته میشود، آنقدر عقاید عجیب و افراطی داشت که "مرکز حقوقی فقر جنونی" آن را "گروهی افراطگرا" معرفی کرد و "اتحادیه ضد افترا" از آن برای ترویج تئوریهای توطئه ضد اسلام انتقاد کرد.
آنچه این افراد را متحد میکند و به آنها انگیزه میدهد ( بهخصوص بنن)، این باور است که آمریکا و تمامی جوامع مسیحی- یهودی غرب، توسط یک دشمن موذی و قدرتمند محاصرهشده است: "اسلام رادیکال". اما میان افراطیترین آنها گافنی) و تروریستهای اسلامگرا تمایزی نیست. ازنظر آنها، میان یک قاتل سرسخت داعشی و یک خانواده خوب و آبرومند مسلمان که مثلاً در آمریکا زندگی میکنند، فرقی وجود ندارد.
همانطور که بسیاری از تحلیلگران تا به امروز اشاره کردند، این جهانبینی یک "برخورد تمدنها" را به تصویر میکشد و توضیح میدهد چرا افرادی مانند بنن آنقدر از بیگانه هراسان و جناح راستیهایی مانند "مارین لوپن" استقبال میکنند. اگر جهان اسلام غرب را تهدید کند، این رهبران ناخوشایند میتوانند متحدان مفیدی در دفاع از تمدن "غربی" در برابر گروههای بیشمار مسلمانان باشند.
اما این دیدگاه در الگوی سیاست خارجی آمریکا، یک اشکال بزرگ دارد: کاملاً با واقعیت در تضاد است. به تعادل قدرت و اختلافهای عمیق در میان گروههای اسلامی بیتوجه است، خطر تروریسم را بیش از حد بزرگنمایی میکند و بر افسانههای بیاساسی تکیه دارد که قرنها است توسط اسلام هراسان ساخته میشود. اگر این دیدگاه اصلِ اساسی سیاست خارجه آمریکا قرار گیرد، میتواند آمریکا و متحدانش را به یک جنگ صلیبی پرهزینه با عواقب زیاد و نتایج کاملاً معکوس دچار کند. این کار تنها شرایط را بابِ میل معدود تروریستهای افراطگرا میکند. واضح است که این نوع درگیری، افزایش و توسعهی قدرت اجرایی در آمریکا را توجیه کرده و آزادیهای دموکراتیک را ازآنچه هست، محدودتر میکند.
به همین دلیل، به پنج دلیل اصلی برای اثبات اشتباه بودن رویکرد بنن میپردازم:
1. توازن قدرت عمدتاً به نفع آمریکاست.
تصور کنید که تمام دنیای اسلام در تلاش برای نابود کردن آمریکا و غرب باهم متحد هستند. حتی اگر کاملاً متحد شوند، آیا 1.6 میلیارد مسلمان در دنیا توانایی انجام این کار را دارند؟ بعید است.
47 کشور با اکثریت مسلمان در دنیا وجود دارد. تولید ناخالص داخلی این کشورها رویهمرفته 5 تریلیون دلار است. مبلغ زیادی است، اما به خاطر داشته باشید که آمریکا و اتحادیه اروپا هر یک بهتنهایی 17 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی دارد. پس از نظر قدرت اقتصادی، غرب از ائتلاف ناموجود کشورهای مسلمان جلوتر است.
این ائتلاف تخیلی از کشورهای مسلمان، سال گذشته تنها 270 میلیارد دلار صرف مسائل دفاعی و امنیتی کرده است. و اگر عربستان سعودی (87 میلیارد دلار) و امارات متحده عربی (22 میلیارد دلار) که متحد آمریکا هستند را از این لیست خارج کنیم، این مقدار از 200 میلیارد دلار هم کمتر میشود. اما آمریکا بهتنهایی سالانه نزدیک به 600 میلیارد دلار در این مسئله هزینه میکند؛ صرفنظر از دیگر متحدانش مانند انگلستان، ژاپن، اسرائیل و غیره.
اما این ارقام خام توانایی دفاعی غرب را تا حد زیادی کم جلوه میدهند. کشورهای اسلامی هیچ هواپیمای جنگی پیشرفته و هیچ تانک جنگی مدرنی تولید نمیکنند. قابلیتهای طرحریزی نظامی تمام این کشورها بسیار ضعیف است. با در نظر گرفتن عملکرد ضعیف عربستان سعودی در یمن، میتوان فهمید که قدرت نظامی جهان اسلام حتی در فواصل نزدیک هم محدود و کم است.
2. دنیای اسلام عمیقاً پراکنده و نامتحد است.
از زمان بسیار قدیم، افراد و سازمانهایی با دیدگاه مشابه با بنن، دشمن را بهعنوان بخشی از یک ائتلاف بزرگ و یکپارچه به تصویر کشیدهاند. اصطلاحاتی مانند "یکپارچگی کمونیستی" و یا "محور شرارت" را به یاد دارید؟ امروزه از عباراتی مانند "فاشیسم اسلامی" یا "اسلام رادیکال" استفاده میشود تا بگویند دشمنان ما جنبشی شدیداً یکپارچه و خستگیناپذیرند و میتوانند غرب را به زانو درآورند.
اما در واقعیت، امروزه جهان اسلام بیش از هر دوره دیگری درگیر تفرقه است. اسلام در کشورهای زیادی پراکندهشده و این کشورها (ایران و عربستان سعودی، یا ترکیه و سوریه) رابطه خوبی ندارند. تفاوتهای جغرافیایی و فرهنگی وسیعی میان اندونزی و کشورهایی مانند یمن، مراکش یا عربستان سعودی وجود دارد. همچنین اختلاف جدیای میان شیعه و سنیها وجود دارد. اختلاف و رقابت میان گروههای تروریستی که از داعش متنفرند را نیز نباید فراموش کرد. در مقابل، داعش نیز آنها را به چشم مرتد میبیند زیرا ایدئولوژیاش را بهطور کامل نمیپذیرند.
البته این تفرقهها بدان معنا نیست که افراطگرایان هیچ خطری برای غرب ندارند. اما نظریه بنن درباره یک موج بزرگ اسلامی تماماً توهم است. آنچه غرب با آن روبرو است، یک "تمدن خصمانه" یا کل یک مذهب نیست. بلکه تعداد کمی از افراطگرایان است که نماینده یک جامعه بزرگتر در دنیای اسلام نیستند. برای شکست و مقابله با آنها، به کمک و همکاری جهان اسلام نیاز داریم.
3. مسائل تروریستی خطر چندان بزرگی محسوب نمیشوند.
در دنیایی زندگی میکنیم که اتفاقات بد و ناگوار زیادی میتوانند رخ دهند. ممکن است تصادف کنیم، به سرطان مبتلا شویم، به دلیل استفاده نادرست از یک ابزار به شدت زخمی شویم، از نردبان سقوط کنیم یا در حمام لیز بخوریم. و شاید و تنها شاید، با یک مسلمان تندرو روبرو شویم.
احتمال آخرین مورد از همه کمتر است. البته احتمالش صفر نیست، اما بسیار بسیار کم است. آمریکا پس از حادثه یازده سپتامبر بر سر مسائل تروریستی حساس شده و رفتار وسواس گونهای دارد. اما حقیقت این است که خطرات تروریستی، در انتهای لیست قرار میگیرند.
مثلاً بر اساس شواهد بهدستآمده از زمان حادثه یازده سپتامبر، احتمال اینکه یک فرد آمریکایی توسط یک تروریست کشته شود، کمتر از 1 در سه میلیون است. بنابراین احتمال مرگ براثر رعدوبرق، سقوط از تخت، گرمازدگی و یا خفگی بیشتر است. اما از ترامپ، بنن، فلین، گروکا، گافنی و یا تمام کسانی که خود را "کارشناسان تروریسم" میدانند، انتظار نداشته باشید که این حقیقت را تأیید کنند. زیرا معیشت و توانایی کسب قدرت روزافزون، به ترساندن مردم از این مسئله وابسته است.
منظور من را اشتباه متوجه نشوید: منظورم این نیست که خطر صفر است و اقدامات پیشگیرانه و معقول نباید انجام شوند. اما باور این مسئله که تودههای رادیکالی مانند القاعده و داعش خطری همتراز با آلمان نازی، اتحاد جماهیر شوروی و یا برخی از مخالفان جدی آمریکا درگذشته ایجاد میکنند، کاملاً احمقانه است.
4. "شریعت واگیردار" یک افسانه است.
اسلام هراسان یک بحث جدی در میان خوددارند: تهدیدی که از جانب مسلمانان وجود دارد یک حمله نظامی یا هجوم به آمریکا و اروپا نیست. بلکه، خطر اصلی نفوذ تدریجی "خارجیها" به جوامع غربی است که حاضر نیستند خود را با آن وقف دهند و سعی میکنند بهتدریج ارزشهای عجیب و بیگانه خود را تحمیل کنند. ترامپ و دیگر اسطورههای جناح راست این مسئله ساختگی را "شریعت واگیردار" مینامند و ادعا میکنند مسلمانان شیطان صفت قصد نفوذ و آلوده کردن قانون اساسی غرب رادارند. به غربیها گفته میشود اگر پیوسته هشدار نباشند، روزی میرسد که زنان و دخترانشان حجاب بر سر میگذارند.
اما هیچ نشانهای از "شریعت واگیردار" در آمریکا وجود ندارد و حتی در آینده نیز اتفاق نخواهد افتاد. با توجه به آمار ارائهشده توسط مرکز تحقیقاتی "پیو" در سال 2016، 3.3 میلیون مسلمان در آمریکا ساکن هستند که تنها 1 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. این درصد ممکن است تا سال 2050 ممکن است به دو درصد برسد. متأسفانه مسلمانان اقلیت کوچکی هستند که آنها را برای قدرت جویان بلندپرواز به قربانیانی ایدهئال تبدیل میکند. اما تهدیدی برای جان و زندگی افراد آمریکا محسوب نمیشوند.
5. "برخورد تمدنها" یک پیشگویی است که خود غرب آن را به حقیقت تبدیل میکند
آخرین دلیل برای رد نظریه بنن این است که این جهانبینی افراد را تشویق به کارهایی میکند که بهجای رفع مشکل، آن را وخیمتر میکند. همانطور که "جورج کنان" در سال 1947 گفت: "برای هر فردی یک امتیاز غیرقابلانکار است که ثابت کند جهان دشمن اوست. زیرا اگر این نظریه را بهاندازه کافی تکرار کند و آن را پسزمینه رفتار خود قرار دهد، بدون شک بهتدریج همین اتفاق میافتد و حرفهایش درست خواهند بود". اگر رهبران آمریکا به اهریمن پنداری کل یک دین، ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا ادامه دهند و مهمتر از همه، در جهان اسلام و عرب دخالت نظامی کنند، افراد بیشتر و بیشتری را متقاعد میکنند که بنلادن، خالد شیخ محمد و ابوبکر البغدادی حق داشتند که بگویند غرب علیه دین آنها "اعلام جنگ" کرده است.
شاید مهمترین کار برای هر استراتژیست این است که بفهمد خطرات و فرصتهای اصلی چه چیزهایی هستند؛ و سپس تدابیری بیندیشد که از خطرات جلوگیری و از فرصتهای استفاده شود. دشمن پنداشتن تمام جهان اسلام و مشاهده دنیا با رویکرد "برخورد تمدنها"، در اعمال هر دو معیار شکست میخورد. اگر چنین رویکردی دنبال شود، آمریکا را درگیر جنگهای تمام نشدی در مکانهای نامربوط میکند و کشور را از مسیر درست مسائل سیاست خارجی منحرف میکند. درنتیجه آمریکا در مقابله با چالشهای جدیتر، روزبهروز قدرت و سرمایه بیشتری از دست میدهد. مطمئنم بسیاری از ضدآمریکایی ها امیدوارند در دام بیفتیم. آنچه مرا میترساند این است که اکنون افرادی در کاخ سفید حضور دارند که با آنها موافقاند.
منبع: فارین پالیسی
ترجمه: وبسایت فرارو