اروپا زیر سایه ترامپ؛ از کرنش سیاسی تا امتیازدهی اقتصادی
سیاست کرنش اروپا در برابر ترامپ چه پیامدی خواهد داشت؟

این گزارش نشان میدهد که اروپا در برابر دمدمیمزاجی ترامپ عملاً به سیاست کرنش روی آورده و با واگذاری امتیازات اقتصادی، انرژی و نظامی، استقلال خود را تضعیف کرده است. توافق تجاری اخیر با آمریکا و تسلیم در برابر روایت «اول آمریکا» وابستگی اروپا را تشدید کرد، در حالیکه ترامپ همزمان امتیازاتی مهم به روسیه داد. اکنون تنها راه اروپا، تمرکز بر سه اولویت است: تسهیل عضویت اوکراین، ارائه تضمینهای امنیتی معتبر و آغاز گفتوگوی مستقیم با روسیه برای بازیابی ابتکار عمل.
فرارو- زکی لئیدی مشاور ویژه سابق نماینده عالی سیاست خارجی و امنیت اتحادیه اروپا
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه پراجکت سیندیکت، دونالد ترامپ در یک کنفرانس خبری ادعا کرد که «رهبران اتحادیهٔ اروپا شوخیکنان مرا رئیسجمهور اروپا صدا میزنند.» این ادعا در نگاه نخست عجیب به نظر میرسد، اما بیارتباط با واقعیت نیز نیست. نزدیک به هفت ماه است که اروپا به شکل مداوم و ناامیدانه تلاش میکند تا رئیسجمهور ایالات متحده را آرام سازد؛ تلاشی که اغلب با نمایشهای متملقانه و آمیخته به نوعی خودتحقیرگری همراه بوده و هدف اصلی آن جلب رضایت و تغذیهٔ خودشیفتگی افسارگسیختهٔ ترامپ است.
سیاست کرنش اروپا؛ هدیهای به دمدمیمزاجی ترامپ
به همین دلیل، زمانی که ترامپ اخیراً چند اظهارنظر دلگرمکننده در حمایت از اوکراین بیان کرد، رهبران اروپایی آن را بهمنزلهٔ نتیجهٔ یک راهبرد پرهزینه و دشوار یعنی توسل به فروتنی و چشمپوشی از شأن سیاسی خود تلقی کردند. با این حال، به محض آنکه ترامپ دوباره به مواضع تهدیدآمیز بازگشت، رهبران اروپا بیدرنگ به کاخ سفید شتافتند تا واکنشی هماهنگ نشان دهند. در واقع، ابتکار عمل کاملاً در دست ترامپ بود؛ زیرا رهبران اروپایی حتی حاضر نبودند سناریوی گسست از ایالات متحده را بهعنوان یک گزینهٔ محتمل بررسی کنند.
با این همه، سیاست کرنش در برابر ترامپ موجب کاهش غیرقابل پیشبینی بودن او نشد. برعکس، دمدمیمزاجی ترامپ نه صرفاً یک ویژگی شخصیتی، بلکه شیوهٔ عملیاتی او در سیاست خارجی محسوب میشد. او بهطور عامدانه تلاش میکرد احساس ناامنی در دیگران ایجاد کند تا نتوانند واکنشی مؤثر و سازمانیافته ارائه دهند. اگرچه مدعی بود چنین قصدی ندارد، اما در عمل اروپاییها را بهگونهای هدایت میکرد که بیش از پیش به ایالات متحده وابسته شوند؛ در حالیکه همزمان، آمریکا را از تعهد مستقیم به سرنوشت اروپا جدا میساخت.
چنانچه ترامپ حمایت آمریکا از اوکراین را قطع میکرد، اروپا را بهطور کامل پس میزد، هیچ سود اقتصادی یا حتی روانی نصیبش نمی شد. از سوی دیگر، اگر حمایت قاطع خود از اوکراین را علناً اعلام میکرد، قابل پیشبینی میشد و بخش مهمی از قدرت روانیاش بر رهبران اروپایی را از دست میداد. بنابراین، او هیچیک از این دو مسیر را انتخاب نکرد؛ بلکه هدف اصلیاش کاشتن بذر تردید و ابهام در نیتهای خود بود. با توجه به این راهبرد میتوان به «توافق تجاری» اخیر ترامپ با اورسولا فوندرلاین، رئیس کمیسیون اروپا نگریست. در این توافق، اروپا چهار امتیاز عمده را واگذار کرد؛ بدون آن که در مقابل، دستاورد مشخصی نصیبش شود.
سقوط استقلال اقتصادی و دفاعی اروپا زیر سایه واشنگتن
نخستین امتیاز اروپا، پذیرش روایت «اول آمریکا» بود؛ روایتی که ادعا میکرد روابط اقتصادی میان ایالات متحده و اتحادیهٔ اروپا بهطور نامتوازن و به زیان آمریکا شکل گرفته است. این در حالی است که دادههای اقتصادی نشان میدهد تراز حساب جاری آمریکا با اروپا در مجموع تقریباً متعادل است. با وجود این واقعیت، رهبران اروپایی سادهلوحانه این ادعای نادرست ترامپ را تأیید کردند و داوطلبانه مسئولیت حل مشکلی را بر عهده گرفتند که اساساً وجود خارجی نداشت.
گام بعدی اروپا حتی از این هم نگرانکنندهتر بود: پذیرش این ایده که عدم توازن ساختگی باید با یک عدم توازن واقعی جایگزین شود. به موجب توافق جدید، واردات آمریکا از اروپا مشمول تعرفهٔ ۱۵ درصدی میشود، در حالی که صادرات آمریکا به اروپا بدون هیچگونه تعرفهای ادامه خواهد یافت. این تصمیم به معنای برهمزدن توازن تجاری واقعی به زیان اروپا بود. حتی فراتر از این، تهدیدهای تازهٔ ترامپ مبنی بر اعمال تعرفههای تلافیجویانه علیه مقررات اروپایی از جمله «قانون خدمات دیجیتال» و «قانون بازارهای دیجیتال» جدیت بیشتری به خود گرفت. این در حالی است که طبق گفتههای اورسولا فوندرلاین، رئیس کمیسیون اروپا، توافق تجاری جدید قرار بود ابزاری برای تثبیت و تحکیم روابط دوسوی آتلانتیک باشد. پرسش کلیدی اکنون این است که اگر ترامپ در آینده تحریمهای بیشتری علیه اروپا وضع کند، آیا فوندرلاین سرانجام «ابزار ضد اجبار» اتحادیهٔ اروپا را که تاکنون از فعالسازی آن خودداری کرده است به کار خواهد گرفت یا خیر؟
امتیاز دوم اروپا تعهد به افزایش واردات انرژی از ایالات متحده بود؛ رقمی معادل ۲۵۰ میلیارد دلار در سال، در حالی که این میزان تاکنون حدود ۶۵ میلیارد دلار بوده است. علاوه بر این، اروپا تعهد داد که سرمایهگذاری اضافی معادل ۲۰۰ میلیارد دلار در اقتصاد آمریکا انجام دهد.
امتیاز سوم، تعهدی مبهم برای خرید بیشتر تجهیزات نظامی از آمریکا بود. این در حالی است که اروپا در اصول راهبردی خود بارها بر «اروپاییسازی دفاع» و تقویت پایگاه صنعتیـتولیدی نظامی خود تأکید کرده بود. در همین چارچوب، تسلیمپذیری اروپا به حدی درونی شد که بسیاری از رهبران اروپایی با اشتیاق از ابتکار تأمین مالی ۱۰۰ میلیارد دلاری اوکراین برای خرید تسلیحات آمریکایی استقبال کردند. این رقم چهار برابر بیش از تعهدی است که اروپاییها در سال جاری به اوکراین دادهاند و حتی از مجموع کمک نظامی اروپا به اوکراین از سال ۲۰۲۲ تاکنون نیز فراتر میرود.
نتیجهٔ چنین روندی این بود که اروپا نهتنها وابستگی خود به تسلیحات آمریکایی را تعمیق بخشید تا رضایت ترامپ را جلب کند، بلکه این اقدام را در زمانی انجام داد که بزرگترین پروژهٔ صنایع دفاعی مشترک قاره یعنی برنامهٔ ساخت جنگندهٔ نسل آینده به دلیل اختلاف میان دو غول هوافضای اروپایی یعنی داسو و ایرباس در معرض شکست قرار گرفته بود.
از سوی دیگر، دونالد ترامپ در نشست اخیر خود با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در آلاسکا، دو امتیاز اساسی به مسکو واگذار کرد. نخست آنکه، او پذیرفت مذاکرات صلح میتواند حتی بدون برقراری آتشبس آغاز شود. دوم آنکه، وی استدلالی را تکرار کرد مبنی بر اینکه مناقشهٔ اوکراین میتواند از طریق «تبادل سرزمینی» حلوفصل شود؛ عبارتی که در واقع به معنای واگذاری بخشی از خاک اوکراین به کشوری است که به آن تجاوز نظامی کرده است. ترامپ نهتنها این شروط پوتین را تأیید کرد، بلکه چنین اقدامی را بدون حضور یا مشارکت علنی هیچیک از رهبران اروپایی انجام داد.
سه اولویت حیاتی برای آینده سیاست امنیتی اروپا
بدیهی است که ناتوانی اروپا در طراحی راهبردی مستقل برای مواجهه با روسیه نمیتواند تداوم یابد. اگر رهبران اروپایی بخواهند طرحی تدوین کنند که وابسته به دمدمیمزاجی ترامپ نباشد، باید بر سه اولویت اساسی تمرکز کنند.
نخست، اتحادیهٔ اروپا باید تعهدی کامل نسبت به تسهیل روند عضویت اوکراین در این بلوک اتخاذ کند؛ حتی در شرایطی که هنوز صلحی پایدار برقرار نشده است. البته این به معنای چشمپوشی از معیارهای لازم برای عضویت نیست. تصور اینکه اروپا وظیفه دارد بیقیدوشرط از اوکراین دفاع کند، بدون آنکه پرسشهای جدی دربارهٔ فساد یا دیگر مسائل بنیادین مطرح شود، از اساس غیرقابل قبول است.
دومین اولویت، ارائهٔ تضمینهای امنیتی معتبر به اوکراین است. اهمیت این تضمینها حیاتی است، اما اروپا در وضعیت کنونی توان تحقق آن را ندارد؛ زیرا کشورهایی مانند آلمان، لهستان و ایتالیا تاکنون اعزام نیرو به خاک اوکراین را بهصراحت رد کردهاند. حل این معضل ضروری است. هرچند پشتیبانی از اوکراین و همزمان تقویت ارتشهای ملی اروپایی اهدافی سازگار به شمار میروند، اما در کوتاهمدت و میانمدت، از لحاظ عملیاتی بهسختی میتوان هر دو را با هم پیش برد.
در نهایت، حساسترین و مناقشهبرانگیزترین اولویت به موضوع گفتوگو با روسیه بازمیگردد. امتناع اروپا از مذاکره مستقیم با ولادیمیر پوتین، عملاً به ترامپ اجازه داده است که نقش تعیینکنندهای در مسیر تحولات ایفا کند. اگر رهبران اروپایی در نشست آلاسکا حضور میداشتند یا دستکم ترامپ از واشنگتن و در حضور آنان با پوتین تماس میگرفت، بیتردید شرایط متفاوت رقم میخورد. با این حال، ترامپ در پی آن است که داور نهایی بحران باشد و با امتناع از جانبداری، عامدانه متجاوز و قربانی را در جایگاهی برابر قرار دهد.
اروپاییان باید این واقعیت را بپذیرند: در شرایط کنونی، کمهزینهترین راهکار میتواند درخواست برای برگزاری کنفرانسی چهارجانبه با حضور روسیه، اوکراین، اروپا و ایالات متحده باشد. حتی اگر چنین ابتکاری در آغاز بیثمر جلوه کند، در گذر زمان قادر است پویاییهای تازهای در دیپلماسی ایجاد کند؛ بهویژه اگر اوکراین همچنان توان وارد آوردن خسارات سنگین به زیرساختهای اقتصادی روسیه را حفظ کند.
در نهایت، موفقیت در سیاست بینالملل بر سه عامل استوار است: اصولی که از آن دفاع میکنید، توازن نیروهایی که واقعیت ژئوپلیتیک شما را شکل میدهد و ارادهای که برای اقدام عملی در اختیار دارید. اروپا دو عامل نخست را در اختیار دارد و بهخوبی آنها را درک کرده است؛ اما پرسش بنیادین این است که آیا میتواند عامل سوم یعنی ارادهٔ سیاسی برای اقدام مستقل و قاطع را نیز به نمایش بگذارد یا خیر.