bato-adv
bato-adv

دکتر مصدق سد راه پیشرفت ایران!

در محیط‌های علمی همکاران با پسوند همدیگر را صدا نمی‌کنند. ولی شاید جز یکی، دو مورد موفقیتی نداشتم. آیا شما دیده‌اید کسی بگوید دکتر گاندی، دکتر کوفی عنان، دکتر ماندلا؟ ولی ما همچنان می‌گوییم «دکتر» مصدق!

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۳ - ۰۶ شهريور ۱۳۹۷
حسین آخانی استاد دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت:

دکتر مصدق سد راه پیشرفت ایران!اول: شما کوفی عنان هم که باشی، ممکن است پسرتان فاسد شود، نلسون ماندلا هم که باشی، ممکن است همسرتان فاسد شود، گاندی هم که باشی، ممکن است پسرت دروغگو شود، آدم‌حسابی هم که باشی، ممکن است پسرت فرصت‌طلب شود، رئیس‌جمهور هم که باشی، ممکن است اطرافیانت از منافع قدرت استفاده کنند.
 
مهم آن است که بتوانی تا آخر عمر صادق بمانی و به آرمانی اخلاقی و انسانی اعتقاد داشته باشی. این همان راز ماندگاری در تاریخ است. تاریخ هرگز کوفی عنان، نلسون ماندلا، گاندی و مصدق را فراموش نخواهد کرد، هرچند ممکن است در دوره‌هایی عده‌ای سعی کنند آن‌ها را تخریب و بدنام کنند.

دوم: ما در صد سال اخیر بزرگان زیادی داشتیم که برای ساختن ایرانی آباد از جان و مالشان مایه گذاشتند. ولی متأسفانه آن‌طور که باید نتوانستیم کشور را به جایگاه شایسته برسانیم. برخلاف بسیاری که سیستم‌های حکومتی را مقصر این ناکامی‌ها می‌دانند، نظر دیگری دارم.
 
دلیل اصلی در بی‌اعتقادی قشر تحصیل‌کرده به علم و عشق به سرزمین ایران است. دانش جدید نتوانست تحول لازم را در رفتار و منش ما ایرانیان ایجاد کند. شاید مشکل از زمانی شروع شد که اولین محصل‌های ایرانی که برای تحصیل به غرب رفتند، چون اغلب از بین شاهزادگان بودند، شیفته غرب شدند و بدون آنکه تغییری در نظام طبقاتی ایران باستان صورت گیرد، با بازگشت به ایران طبقه‌های جدیدی مانند دکتران و مهندسان جای طبقات قدیمی مانند دهقانان، بازرگانان و... را گرفتند یا به آن‌ها اضافه شدند.
 
بعد از رنسانس در اروپا، هدف دانش توانمندسازی انسان به منظور توسعه صنعتی، حل مشکلات و پاسخ به سؤالاتی درباره روابط اجتماعی، سیاسی، فکری یا فهم بشری از حقایق علمی بود. ولی متأسفانه در ایران دانشگاه کارکرد کاملا متفاوتی پیدا کرد. مدارج دانشگاهی راهی شد برای کسب جایگاه اجتماعی متفاوت و کسب درآمد بیشتر.
 
حتی بعد از انقلاب اسلامی که خود طغیانی بود بر ارزش‌های طبقاتی نظام پادشاهی، برخی خیلی زود دچار همان ارزش‌ها شدند و متأسفانه در بعضی از زمینه‌ها خیلی افراطی‌تر عمل شد. برای نمونه ساختار مدیریتی کشور نتوانست درک درستی از مفهوم دانشگاه داشته باشد و بیشتر انرژی و سرمایه خود را نه بر پاسخ به پرسش‌های علمی و تولید دانش که بر ساخت چهاردیواری‌ای به نام دانشگاه گذاشت که تا یک دانشگاه واقعی فرسنگ‌ها فاصله داشت...

نتیجه آن فربه‌شدن طبقه مهندسان و دکتران بی‌دانش بود. دانشگاه‌های بزرگ هم رها شدند و تشویق شدند تا دکتر‌های بیشتری تولید کنند. حتی وقتی عده‌ای آمدند و گفتند که دانشگاه باید دانش تولید کند، آن را با انتشار یک مشت نخاله به جای مقاله اشتباه گرفتند که شوربختانه به‌راحتی در دست‌فروشی‌های روبه‌روی دانشگاه تهران هم عرضه می‌شوند.
 
شاید سؤال‌برانگیزترین رفتار را در ادارات دولتی ببینیم که زمانی که این‌قدر دکترا رواج نداشت، همه مهندس خطاب می‌شدند، هرچند ممکن است مدرکشان علوم اجتماعی یا زبان بود. این روز‌ها هم که دیگر به مدد گسترش دوره‌های دکترا، کمتر کسی است که یا دکتر نیست یا در مسیر دکترا قرار ندارد؛ از رفتگر محله گرفته تا راننده تاکسی می‌توان افراد را دکتر خطاب کرد.
 
برای آنکه بدانیم تا چه حد این مشکل جدی است، مثالی می‌زنم. ۲۰ سال است سعی می‌کنم با همکاران دانشگاهی‌ام از کاربرد پسوند دکتر پرهیز کنم و آن‌ها را با اسم کوچک صدا بزنم. این‌ها اغلب در خارج تحصیل کرده‌اند و خوب می‌دانند که در محیط‌های علمی همکاران با پسوند همدیگر را صدا نمی‌کنند. ولی شاید جز یکی، دو مورد موفقیتی نداشتم. آیا شما دیده‌اید کسی بگوید دکتر گاندی، دکتر کوفی عنان، دکتر ماندلا؟ ولی ما همچنان می‌گوییم «دکتر» مصدق!