آمریکا در مرحله قانونی شدن فاشیسم قرار دارد
چگونه دونالد ترامپ رهبر فاشیستهای آمریکا شد؟

همانند تمام جنبشهای فاشیستی، نیروهای معاصر رهبر محبوبی را یافته اند که در قید و بند قواعد و هنجارهای دموکراتیک نبوده است. این بار در امریکا فاشیستها این ویژگی را در شخصیت "دونالد ترامپ" یافته اند.

پدرم که در برلین تحت حکومت نازیها بزرگ شده بود در فاشیسم اروپایی راهی را دید که هر کشور دیگری میتواند طی کند. او میدانست دموکراسی امریکا برای مقاومت در برابر نیروهایی که خانوادهاش را متلاشی کرده و جوانان کشورش را ویران کرده بودند یک استثنا نخواهد بود. مادرم که به مدت ۴۴ سال در دادگاههای جنایی امریکا کار کرده بود نژادپرستی ضد سیاه پوستان در نظام حقوقی امریکا را مشابه با یهودستیزی شرورانهای که در جوانی اش در لهستان تجربه کرده بود میدید. نگرشهایی که او در لهستان تجربه کرد حکایت از همدستیهایی در اروپای شرقی با فاشیسم داشت. "ایلسه استنلی" مادربزرگام در سال ۱۹۵۷ میلادی، از تجربیاتاش در برلین در دهه ۱۹۳۰ میلادی کتاب خاطراتی را نوشت و سپس در برنامهای تلویزیونی در امریکا برای بحث در مورد آن حضور یافت. این خاطرات سالهای عادی سازی فاشیسم آلمان پس از جنگ جهانی و نسل زدایی را روایت میکردند. در آن کتاب، او تجربیاتاش در مواجهه با افسران نازی را بازگو میکرد که به او اطمینان میدادند در مورد ناسزاگویی نازیسم به یهودیان قطعا منظور آنان شخص او نبوده است.
فیلسوفان همواره در تحلیل ایدئولوژی و جنبشهای فاشیستی پیشتاز بودهاند. مطابق با سنتی که فیلسوفانی، چون "هانا آرنت" و "تئودور آدورنو" آغازگر آن بودند من به مدت یک دهه است در مورد روشی مینویسم که سیاستمداران و رهبران جنبش از تبلیغات از جمله تبلیغات فاشیستی برای پیروزی در انتخابات و کسب قدرت استفاده میکنند.
اغلب کسانی که از تاکتیکهای فاشیستی استفاده میکنند این کار را با تردید و بدبینی انجام میدهند و واقعا باور ندارند دشمنانی که مورد هدف قرار میدهند آن قدر بدخواه یا آن قدر قدرتمند باشند که در لفاظیهای آنان مطرح میشود. با این وجود، نقطه عطف فرا میرسد و آن جایی است که لفاظی تبدیل به سیاست میشود. دونالد ترامپ و حزب جمهوری خواه که اکنون در دام اوست مدتهاست از تبلیغات فاشیستی سوء استفاده میکنند.
تحول تاریخی این است که یک خودکامه بالقوه ظالم نیروهای فاشیستی را تحت کنترل خود در آورده و آنان را تبدیل به فرقهای کرده که خود رهبر آن است. ما پیامدهای این فرایند را دیده ایم جایی که دروغهای فاشیستی به عنوان مثال، "دروغ بزرگ" دزدیده شدن آرای انتخابات ۲۰۲۰ میلادی مطرح شد. این جنبش اکنون شروع به بازسازی نهادها به ویژه زیرساختهای انتخاباتی و قانونی کرده است. عادیسازی این فرایند توسط رسانهها آخرین گام مدنظر "موریسون" را تداعی میکند: "به هر قیمتی سکوت کنید".
برای درک فاشیسم معاصر در امریکا در نظر گرفتن رویدادهای موازی با آن در تاریخ قرن بیستم مفید خواهد بود هم برای درک جایی که فاشیسم موفق میشود و هم جایی که با شکست مواجه شده است.
هیتلر یک یهودستیز نسل کش بود. اگرچه فاشیسم شامل بی اعتنایی به زندگی انسانها میشود، اما همه فاشیستها نسلکش نیستند. حتی آلمان نازی در اواخر حکومت رژیم نازی به نسل کشی روی آورد و همه فاشیستها یهودستیز نیستند. فاشیستهای یهودی ایتالیایی وجود داشتند. پدرم با اشاره به جذب موفقیت آمیز یهودیان در تمام مراحل زندگی آلمان عصر وایمار به ما هشدار داد: "اگر آنان شخص دیگری را انتخاب میکردند برخی از ما جزو بهترین نازیها بودیم". اکنون در امریکا نیز قطعا یهودیان فاشیست امریکایی وجود دارند.
حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان به عنوان حزب جریان اصلی مطرح نشد. آن حزب به عنوان یک حزب کوچک، رادیکال راست افراطی و ضد دموکراتیک کار خود را آغاز کرد و در تلاش برای دستیابی به موفقیت بیشتر در انتخابات با فشارهای متفاوتی مواجه شد.
علیرغم آغاز رادیکال، حزب نازی به شکل چشمگیری محبوبیت خود را در طول سالیان متمادی افزایش داد و بخشی از آن از طریق پنهان کردن استراتژیک برنامه یهودستیزانه اش برای جذب رای رای دهندگان میانه رو بود. آن حزب خود را به عنوان پادزهر کمونیسم نشان داد و با استفاده از سابقه خشونت سیاسی در دوره جمهوری وایمار از جمله درگیریهای خیابانی بین کمونیستها و راست افراطی درباره تهدید ناشی از "انقلاب کمونیستی خشونت آمیز" هشدار داد.
نازیها دریافتند که زبان، خانواده، ایمان، اخلاق و وطن را میتوان برای توجیه خشونت وحشیانه علیه دشمن مورد بهره برداری قرار داد. پیام اصلی نازیها اهریمن جلوه دادن مجموعهای از دشمنان ساخته شده بود: اتحاد نامقدس کمونیستها و یهودیان و در نهایت توجیه جرم انگاری اقدامات آنان در دستور کار قرار گرفت. برخلاف تصور عمومی، دولت نازی در دهه ۳۰ میلادی به دنبال نسلزدایی نبود و ایجاد اردوگاههای اجباری بدنام مملو از یهودیان را دست کم تا پیش از قتل عام نوامبر ۱۹۳۸ میلادی در دستور کار قرار نداده بود. اهداف اصلی اردوگاههای کار اجباری نازیها در ابتدا کمونیستها و سوسیالیست بودند. در آن زمان، بسیاری از آلمانیهای غیر یهودی فریب خوردند و به خود گفتند ابزار خشونت نازیها برای محافظت از ملت آلمان در برابر تهدیدات موذیانه کمونیسم اقدامی ضروری است.
برای آن که یک حزب راست افراطی در یک دموکراسی قابل دوام باشد باید چهرهای را ارائه دهد که بتواند از آن به عنوان میانه رو بودن دفاع کند و رابطهای مبهم با دیدگاههای افراطی صریحترین اعضای خود ایجاد کند و تظاهر به حاکمیت قانون را حفظ کند.
در امریکا این رویه را میتوان مشاهده کرد. در مواجهه با حمله افراطیها به ساختمان کنگره امریکا در ۶ ژانویه گذشته، حتی شکاکترین افراد نیز باید اذعان کنند که سیاستمداران جمهوری خواه دست کم تلاش کردهاند انبوهی از افراد خشن را برای حمایت از اهداف شان پرورش دهند.
خشونت خیابانی برای ناسیونال سوسیالیستها در مسیر دستیابی به قدرت بسیار ارزشمند بود. نازیها خشونت را در خیابانها تحریک و تشدید کردند و سپس مخالفانشان را به عنوان دشمنان مردم آلمان که باید با شدت با آنان برخورد کرد معرفی میکردند. ظهور ترامپ به دنبال اعتراضات سیاه پوستان به خشونت پلیس در فرگوسن و بالتیمور بود. در دوره اخیر، قتل جورج فلوید و جنبش اعتراضی تاریخی در امریکا در اواخر بهار گذشته به سوء تعبیر فاشیستی در امریکا دامن زد.
جنبشهای خیابانی در امریکا اغلب با اعتراضات شدید دانشگاهیان همراه شده اند از اعتراضات علیه جنگ ویتنام در دهه ۶۰ میلادی گرفته تا اعتراض اخیر دانشگاهیان برای طرح مطالبه عدالت نژادی. سیاستمداران امریکایی با قرار دادن تظاهرات دانشگاهی در کنار شورش سیاه پوستان علیه پلیس از اقدامات خشن پلیس برای سرکوب چپها حمایت کرده اند.
اکنون جنبش فاشیستی در امریکا کارزار "جان سیاهان مهم است" و فعالان ضد فاشیست و دانشجویی را به عنوان دشمن داخلی معرفی کرده تا خشونت علیه آنان را توجیه کند.
"ریچل کلاینفیلد" در مقالهای در اکتبر ۲۰۲۱ میلادی ظهور مشروعیت خشونت سیاسی در امریکا را این گونه توصیف کرد:"ایده بنیادی برای متحد کردن جوامع دست راستی که خشونت را تایید میکنند آن است که مردان مسیحی سفید پوست امریکایی در معرض تهدید فرهنگی و جمعیتی قرار دارند و نیازمند دفاع هستند به ویژه از سوی حزب جمهوری خواه و دونالد ترامپ و این گونه تصور میشود که آنان میتوانند از سبک زندگی این مردان محافظت کنند".
ما اکنون در مرحله قانونی شدن فاشیسم در امریکا قرار داریم. اکنون ۴۵ ایالت ۲۳۰ لایحه را در نظر گرفته اند که اعتراض را جرم انگاری میکند و از تهدید فرضی ناشی از "شورش خشونت آمیز" چپها و سیاه پوستان برای توجیه تصویب این لوایح استفاده میکنند. تصویب این لوایح انتخاباتی اکثریت مجالس ایالتی جمهوری خواه را قادر میسازد انتخابات ایالت خود را ملغی کنند. این لوایح میتوانند پاسخی به اعتراضات قابل پیش بینی علیه به سرقت بردن آرای انتخاباتی باشند.
بر اساس ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی، سقط جنین در هر مقطعی از بارداری قتل قلمداد شده بود. مطابق این ایده بود که نازیها در شش سال نخست حکومت شان از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ میلادی سرکوب شدیدی را علیه جنبش کنترل زاد و ولد سازماندهی کردند. تحت رهبری گشتاپو کارزار تنبیهی علیه پزشکانی که سقط جنین را برای زنان انجام میدادند آغاز شد. حمله اخیر به حق سقط جنین و حمله آتی به کنترل موالید تحت رهبری دادگاه عالی تحت کنترل راست گرایان در امریکا با این فرضیه سازگار است که ما در ایالات متحده با احتمال واقعی آیندهای فاشیستی مواجه هستیم.
دونالد ترامپ اکنون رهبر جنبش فاشیستیای است که پیش از او وجود داشته و پس از او نیز باقی خواهد ماند. همان گونه که "تونی موریسون" هشدار داد ایدئولوژیهایی با ریشههای عمیق در تاریخ امریکا فاشیسم را تغذیه میکنند. این اشتباه بزرگی است که فکر کنیم این جنبش نمیتواند در نهایت برنده شود.