bato-adv
bato-adv
علی غروی

جای خالی نگار در سینما

تاریخ انتشار: ۱۶:۱۲ - ۱۸ مهر ۱۳۹۶
علی غروی، به بهانه آخرین روز اکران فیلم نگار، ساخته رامبد جوان از نگاه یک بیننده عادی و البته کنجکاو در متن و محتوا و تکنیک، نوشتن و دقت نظر در پاره‌ای از نکات فیلم خالی از لطف نیست. 

تلاش احیای تنوع ژانری در سینمای ایران در این فضای ناامیدکننده محسوس و معین بود و شجاعت رامبد جوان و عوامل فیلم نگار در ساخت چنین اثری قابل تقدیر است.

برعکس سکانس اول عمده‌ی فیلم‌های سینمای ایران که درون یک خانه قدیمی یا یک آپارتمان یا هرکلیشه ی چارچوب دار بسته همراه با تنش‌های متعدد در رفت‌وآمد شخصیت‌های فیلم و دوربینی که عمدتاً روی دست است، با روابط خانواده یا زوج اصلی آشنا می‌شویم و ادامه، که به عنوان سینمای اجتماعی معرفی می‌شود و کارگردان‌ها برای توصیف کارهای خود آن را «ژانر» اجتماعی عنوان می کنند.

ولی نگار از همان شروع نوید یک جریان تازه را می‌دهد. فیلم با حضور پلیس بالای یک جسد در پارک جنگلی آغاز می‌شود. افسر پلیس بالباس شخصی و عملاً حضور فیزیکی این فرد تا پایان فیلم با روند اتفاقاتی که رخ می‌دهد در ابهام قرار می‌گیرد. فیلم بیننده را که خیر، مخاطب را به چالش خرد ناب و بازی با عقل دیالکتیک دعوت می‌کند. منطق، تحلیل و دیالکتیک استعلایی سه گانه‌ی فیلم نگار به نظر می‌رسد.

نوآوری فیلمساز در نحوه روایت داستان به سبک دیوید لینچ با دخیل کردن مخاطب در ماجرای فیلم، حل معماهای فیلم را به عهده مخاطب می‌گذارد.

تعليق و غافلگيري و چرخش‌هاي ناگهاني فيلم بیننده را وادرا به فکر می‌کند که شخصیت اول فیلم در دنياي پيرامونش به هيچ چيز جز غريزهاش نمي‌تواند اعتماد کند و نمي‌داند آن‌چه را به ياد مي‌آورد، داستاني ساخته ذهن متلاشي شده خودش است و يا داستاني‌که در واقع رخ داده است. پس بیننده نیز در فضاي مبهم و گيج آوري غرق مي‌شود که در آن هيچ مرزي ميان واقعيت و دروغ وجود ندارد.

مهم‌ترین گره‌های داستان نه با هوش یک کاراگاه یا پیگیری نگار که به شکلی متافیزیکی حل می‌شود. چک هفت میلیاردی پدر نگار که سرنخ تمام مشکلات است، بعد از یکی از کابوس‌های نگار توی دست او پیدا می‌شود. فیلم بر اساس توهم‌های واقعی و غیرشهودی آغاز می‌شود و به مرور گره‌های داستان از طریق همین توهم‌ها که شاید عدم ارتباط مخاطب را همراه داشته باشد، باز می‌شود.

روایت پیچ‌درپیچ دائم به جلو می‌رود و وقتی متوجه می‌شویم باز در یکی از رؤیا تصورات ذهنی نگار بوده‌ایم یک قدم به عقب می‌آید.

جلوه‌های ویژه‌ی فیلم در خدمت فرم و قصه است و مخاطب را خسته نمی‌کند. تبدیل روز به شب همراه با باز و بسته کردن در ماشین که سر نخ نقاط تاریک فیلم را به بیننده می‌شناساند. 

اما سکانس حضور نگار در مقابل مانی حقیقی در صحنه‌ای پوشیده از برف که شروع اتفاقات و حل معماهاست و تقابل دو شخصیت را در فضایی سفید و روشن نشان می‌دهد، دلچسب نیست و یا حداقل از مصادیق تعریف بیشتر می‌باشد که علت آن معین نیست. هرچند که هیجان زده کردن، شگفت‌زده کردن و غافلگیر کردن از کارکردهای طبیعی و وظایف ذانی فیلم سینمایی است که انصافاً حق مطلب ادا شده است اما آزار ذهنی مخاطب از کارکردهای معمول و مقبول سینما نیست.

موسیقی و طراحی صحنه و میزانسن به فراخور داستان و متناسب دیده می‌شود اما کشف یکباره تمام معماها برای نگار و تصمیم به انتقام طیفی از اشتباهات و اتفاقات متوالی را به همراه دارد که موجب عبور سریع از برخی اتفاقات می‌شود و شاید روند کند و تدریجی و معماگونه فیلم را باطل کند و اوج آن در سکانس نهایی فیلم و تیراندازی دختری سلاح به دست و آماتور بین سه بادیگارد است که پیروز می‌شود.

با توجه به اپیدمی ژانرهای این روزهای سینمای ایران، نگار توانسته است فضای مورد نظر خودش را بسازد اما توجه بیشتر به جزئیات خصوصا پلان‌هایی که محتوای حل معماها را داشت، می‌توانست نگار را به ماندگارترین اثر این گونه در تاریخ سینمای ایران بدل کند.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو