پدر معنوی استقلال شاید زیر خاک باشد، اما هنوز برای عاشقانش زنده است.
به گزارش خبر آنلاین، ششم بهمن ۱۳۲۴ به اندازه چهارده آبان ۱۳۹۵ در ذهن استقلالیها نمانده است. روزی که منصور پورحیدری در تهران به دنیا آمد و بعدها تبدیل شد به مردی که نام استقلال پیش از هر چیزی با او شناخته شد. شاید پورحیدری درون زمین چندان به چشم نیامد. او نه مثل ناصر حجازی دروازهبانی که شهرتش به بیرون از زمین رسیده باشد و نه مانند علی جباری بازیکنی کامل بود که گل هایش در دربیها منبع اصلی کریخوانی و خاطرهسازی استقلالیها باشد. او یک بازیکن معمولی بود، همان چیزی که نیاز داشت باشد.
پورحیدری به عنوان یک مدافع، وظایفش را به خوبی انجام میداد. شاید در تیم ملی جایگاه ثابتی نداشت، اما در استقلال، مرد مطمئن ترکیبی بود که جز برای پیروزی به میدان نمیرفت. اما تاثیرگذاری او بیشتر از آن که درون زمین باشد، از روی نیمکت جریان میگرفت. جایی که پورحیدری فهمیده بود برای خدمت کردن به تیم مورد علاقهاش، باید روی آن تمرکز کند. او ماهها به عنوان دستیار و کمک مربی روی نیمکت «تاج» نشست، اما در نهایت در «استقلال» به عنوان سرمربی معرفی شد.
در روزهایی که استقلال در آستانه فروپاشیدن بود، منصور پورحیدری با تلاش و پشتکار بی مثالش تیمی را سر پا نگه داشت که بخش مهمی از تاریخ فوتبال ایران بود. او به عنوان تنها مرد تاریخ فوتبال ایران که هم به عنوان مربی و هم در قامت بازیکن قهرمان آسیا شده است، آن قدر به باشگاه رویاهای کودکیاش عشق ورزید که در ۳۹۰ مسابقه نشستن روی نیمکت استقلال همه جامها را درو کند. هر سالی که او استقلال را در جام باشگاههای آسیا هدایت میکرد، آبی پوشان با خیال راحت به جمع چهار تیم برتر صعود میکردند و یک قهرمانی در کنار یک نایب قهرمانی به نام خود در تاریخ فوتبال آسیا ثبت کردند.
خیلیها تلاش کردند تا هویت واقعی استقلال را از آن بربایند. بعضی تلاش کردند استقلال را مثل خیلی از تیمهای فوتبال ایران به سمت ویرانی سوق دهند و حتی برخی با سنگ اندازیهای بی پایان استقلال را ضعیف کردند. اما اگر بخش قرمز تهران، علی پروین را داشت، در آسمان آبی پایتخت نام منصور پورحیدری شنیده میشد. یک عمر نشستن پای باشگاهی که بخشی از خانواده منصورخان بود، سرشار از روزهای سخت بود. روزهایی که پورحیدری را ضعیف کردند، اما تاثیری روی استقلال نگذاشتند تا مرد بزرگ تاریخ استقلال با همان نگاههای فروتنانه از روی نیمکت هم خداحافظی کند. یک سال با سرطان ریه مبارزه کرد و وقتی حتی عصایش هم دیگر تحمل غم خمیدگی او را نداشت، برای همیشه از دنیا کوچ کرد.
وضعیت فعلی استقلال به تنهایی بیانگر غیبت پدر است. مردی که عاشقانه برای استقلال پدری کرد و شاید همان بهتر که این روزها نیست تا عاقبت تیمی را ببیند که چگونه با مدیریتی عجیب دوباره به سمت حاشیه حرکت میکند. شاید این روزها استقلال دوباره به منصورخانی نیاز دارد که تیم را احیا کند. منصورخانی که بعید به نظر میرسد تاریخ آبیها مردی حتی شبیه به او را دوباره نظاره کند. تولدت مبارک پدر استقلال...