خیابان را جارو می زد که چشمش به کیف آویزان... مانده بر درخت نارنج افتاد کیفی پر از پول و... طلا کیفی که تنها با یک لحظه وسوسه می توانست...
به کیف آویزان مانده بر درخت نارنج افتاد کیفی پر... از پول و طلا کیفی که تنها با یک لحظه... دید بلافاصله با مسئولش تماس گرفت سعی کرد کیف را... آن کیف جا داده و به سفر آمده بود اما...