bato-adv
کد خبر: ۳۴۴۲۹۹

نگرانی از تصميم ترامپ

چه در سطح ايران و چه در سطح بين‌المللي ولي حلال همه مشكلات نبود. چنين رويكردي به برجام موجب مي‌شد كه خروج احتمالي ايالات متحده از آن، بسيار ناگوار و خطرناك تلقي شود، در حالي كه واقعيت برجام در اين اندازه اثرگذار نبود و نيست و هر تصميمي كه ترامپ بگيرد تا اين حدي كه براي برجام تبليغ شده است، اهميتي نخواهد داشت. نكته ديگري كه در برجام بايد مورد توجه قرار مي‌گرفت، راهبردي بودن اين توافق بود.
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۸ - ۲۳ دی ۱۳۹۶

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: اكنون كه اين يادداشت را مي‌خوانيد، طبعا ترامپ تصميم خود را درباره باقي ماندن در برجام يا كنار گذاشتن آن گرفته است و بنده نيز مثل بسياري از افراد ديگر نمي‌دانم چه تصميمي خواهد گرفت و همه پيش‌بيني‌ها برحسب احتمال است. ولي فارغ از اينكه چه تصميمي بگيرد، بايد گفت كه خط‌مشي دولت درباره برجام از ابتدا دو وجه داشت.

يكي پيشبرد برجام در مذاكرات و در عمل بود كه در اين مورد بسيار موفق عمل شد، ولي وجه ديگر ماجرا تبليغات نادرست و ايجاد انتظارات غيرواقعي از برجام و نيز بي‌توجهي به پيوست‌هاي نانوشته برجام بود. تاكنون در چندين يادداشت به اين دو مورد اشاره مستقيم كرده‌ام و اكنون مي‌كوشم كه دوباره به آن مسائل بپردازم و توضيح دهم كه گره ماجراي ما در كجاست؟ از سال ١٣٩٢ اين ذهنيت به وجود آمده بود كه مشكل اصلي ما در اقتصاد است و گرهِ كارِ اقتصاد نيز در باز شدن گره سياست خارجي است. اين نگاه از يك منظر درست بود.

پس از شكل‌گيري تحريم‌ها كه به علت نابخردي دولت گذشته رخ داد، واقعيت اين بود كه بدون عبور از تحريم‌ها، به ويژه بدون خروج از قطعنامه‌هاي شوراي امنيت امكان سروسامان دادن به اقتصاد غيرممكن مي‌نمود. مساله نفت در اين ميان مهم بود و نبايد فراموش كنيم كه در سال‌هاي منتهي به ١٣٩٢ وابستگي ما به نفت برخلاف شعارهاي رسمي در ٣٥ سال گذشته، افزايش پيدا كرده بود و نه كاهش.

ابتداي انقلاب تهديد مي‌كرديم كه اگر غرب فلان كار يا بهمان كار را كند، نفت را به روي آن خواهيم بست و خواهان تحريم نفتي غرب بوديم، ولي در اين مقطع كارمان به جايي رسيد كه تهديد كرديم اگر اجازه ندهند نفت بفروشيم و نفت ما از تنگه هرمز عبور نكند، تنگه را روي همه خواهيم بست! به علاوه ٨ سال دوره ويرانگر احمدي‌نژاد هيچ شغل مولدي به مجموعه مشاغل كشور اضافه نشده بود، در نتيجه جامعه از نفت مي‌خورد و نفت هم بايد فروش مي‌رفت و پول آن به دست مي‌آمد و چون از راه‌هاي عادي اين كار نمي‌شد، دست به دامن بابك زنجاني‌ها شدند. وابستگي به نفت كم بود. وابستگي به امثال زنجاني هم اضافه شد. بنابراين برداشتن تحريم‌ها شرط لازم بهبود امور بود ولي كافي نبود.

از اين نظر برداشتن تحريم‌ها يك گام و مقدمه لازم بود. ولي اين كار به تنهايي مشكل را حل نمي‌كرد. حتي اگر پول هم مي‌آمد، بايد در مسير درستي استفاده مي‌شد، پس اينجا اهميت حل مسائل نهاد سياست است كه نمود پيدا مي‌كند. حل مشكل سياست در ايران به مراتب سخت‌تر از رسيدن به توافق برجام بود.

سياست؛ از يك سو ميان جامعه و دولت دو پاره بود و از سوي ديگر درون ساختار قدرت نيز شكاف قابل توجهي ديده مي‌شد، بنابراين با وجود اين دو شكاف، ممكن نبود كه سياست در خدمت بهبود وضع كشور در‌آيد، ولي به دليل بي‌توجهي دولت به امر سياست يا ناتواني آن در پرداختن به باز كردن گره سياست در ايران، شيوه معكوس را در پيش گرفتند و برجام را وسيله نجات سياست خود قرار دادند، بدين معنا كه هر جا كم آورده مي‌شد از برجام خرج مي‌كردند و انتظارات زياد غيرواقعي از برجام ايجاد كردند. اين انتظارات بسيار بيش از ظرفيت واقعي برجام بود.

برجام تبديل به كليد حل هر قفلي شده بود، در حالي كه برجام شرط لازم و نه كافي براي عبور از مشكلات بود. برجام مهم بود چه در سطح ايران و چه در سطح بين‌المللي ولي حلال همه مشكلات نبود. چنين رويكردي به برجام موجب مي‌شد كه خروج احتمالي ايالات متحده از آن، بسيار ناگوار و خطرناك تلقي شود، در حالي كه واقعيت برجام در اين اندازه اثرگذار نبود و نيست و هر تصميمي كه ترامپ بگيرد تا اين حدي كه براي برجام تبليغ شده است، اهميتي نخواهد داشت. نكته ديگري كه در برجام بايد مورد توجه قرار مي‌گرفت، راهبردي بودن اين توافق بود.

در واقع برجام مستلزم رعايت اموري از طرفين بود. برجام يك تصميم راهبردي بود كه بايد اصول كلي آن در ساير وجوه سياست خارجي نيز مورد توجه قرار گيرد. معناي واقعي برجام چه بود؟ تعامل با نظام بين‌المللي براساس منافع طرفين، معناي واقعي برجام است. چرا پذيرفتيم كه امتيازاتي را به طرف مقابل بدهيم؟ به اين دليل روشن كه امتيازاتي را مي‌توانستيم بگيريم. جاده سياست خارجي، براي عبور خودروي ما به تنهايي نيست، همچنان كه براي عبور خودروي ديگر كشورها به تنهايي نيست.

اين جاده، باندهاي گوناگوني دارد كه همه مي‌توانند به تناسبي در آن عبور كنند. بنابراين كليد سياست‌هاي منطقه‌اي خود را بايد براساس اين اصل جديدي كه در برجام پذيرفته‌ايم شكل مي‌داديم. و بالاخره نكته ديگر كه آن هم چندين بار متذكر شده‌ام، فقدان اعتبار ضمانت اجراي حقوقي در برجام است. ضمانت اجراي برجام صرفا مبتني بر قدرت است. تا هنگامي كه قدرت داريم مي‌توانيم براساس قدرت خودمان ضامن اجراي درست آن شويم و اگر از اين قدرت كاسته شود، به همان ميزان ضمانت اجراي آن نيز از ميان خواهد رفت. فراموش نكنيم كه بزرگ‌ترين مولفه قدرت ايران براي ضمانت برجام، اتكا به مردم و افكار عمومي است. هر اقدامي كه آن را خدشه‌دار كند، به ضرر برجام و كشور است.

سياست‌هاي رسانه رسمي و جناح اصولگرا در ماه‌هاي گذشته به‌شدت به اين وجه از قدرت كشور لطمه زد و اعتراضات اخير نيز بخشي از نتايج اين سياست نابخردانه بود. با تمام اينها اگر توجه خود را به سياست داخلي معطوف كنيم و به الزامات نانوشته سياسي برجام در سياست منطقه‌اي پافشاري و رعايت كنيم و قدرت اصلي حكومت را كه حمايت مردم است، حفظ كنيم و گسترش دهيم، در اين صورت نبايد نگران تصميمات ترامپ بود، چه ادامه لغو تحريم‌ها را امضا كند و چه امضا‌نكند.

bato-adv
مجله خواندنی ها