مانند سال ۷۷، خبر روز جهان و خاورمیانه، ظهور طالبان در افغانستان است. ۲۳ سال پیش، ایران تا مرز درگیری نظامی با طالبان جلو رفت و همان سال بود که خبرنگار و دیپلماتهای ما در مزارشریف به دست طالبان کشته شدند و از همان سال بود که نام «احمدشاه مسعود» بار دیگر در افغانستان شنیده شد.
شرق در ادامه نوشت: مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی در خاطرات خود به اتفاقات سخت آن روزها پرداخته که مرور آن و مقایسه آن با اتفاقات این روزهای افغانستان خالی از لطف نیست.
آیتالله در خاطره سوم مرداد، اینگونه از طالبان مینویسد: «طالبان در افغانستان، استفاده از تلویزیون را ممنوع کردهاند و مأموران براى جمعآورى تلویزیونها، به خانههاى مردم مىروند و نیز از مأموران امداد خارجى خواستهاند که به یک منطقه خاص که مشخص شده، منتقل شوند و آنها مخالفتکردهاند و از افغانستان بیرون رفتهاند. مقامات غربى و بینالمللى، به خاطر این دو موضوع، طالبان را تحت فشار گذاشتهاند». او چند روز بعد از اوضاع بحرانی شمال عراق مینویسد که به ضرر جبهه متحد اسلامى است و شوراى امنیت سازمان ملل نیز اخطار آتشبس داده است.
حملات و اشغالگریهای طالبان چنان گسترده شد که مقامات ایران نیز خود را برای مقابله با آنها آماده میکردند، اما هاشمی دیدگاه دیگری داشت. او در ۲۱ مرداد آن سال نوشت: «آقاى على لاریجانى، [رئیس سازمان صداوسیما]آمد و درمورد افغانستان مشورت کرد. گفت رهبرى اجازه دخالت نظامى را دادهاند، به شرط اینکه مناطقى که تصرف مىشود، فورا در اختیار خود افغانهاى مورد قبول گذاشته شود و عقبنشینى شود. براى تحقق این شرط، مشکل دارند؛ چون آنجا و شمال، چنین مرجعى وجود ندارد. با اقدام نظامى در این شرایط، مخالفت کردم».
هفدهم مرداد، نیروهای طالبان در مزارشریف به کنسولگری ایران حمله کرده و ۹ دیپلمات و خبرنگار ایرانی را به قتل میرسانند، اما طالبان مسئولیت آن را بر عهده نمیگیرد، مرحوم هاشمی در ۲۳ مرداد نوشت: «در گزارشها، محکومیت اقدام طالبان در ربودن کادر سیاسى ایران در مزارشریف، توسط شوراى امنیت سازمان ملل قابل توجه است؛ گرچه طالبان منکرند و پاکستانىها هم مىگویند اینها به بامیان رفتهاند. به هرحال این مسئله مىتواند نقطه انفجارى باشد؛ ایران نمىتواند از این مسئله به آسانى بگذرد».
از سرنوشت این افراد تا مدتی خبری نبود تا اینکه پیکر آنان در یک گور دستهجمعی در پشت کنسولگری پیدا شد و در نهایت در ۲۲ شهریور به تهران منتقل شدند. محمود صارمی خبرنگار و مسئول دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف یکی از افرادی بود که در این حمله تروریستی به شهادت رسید.
آیتالله در خاطرات آن روز از مواضع جدید مسئولان ایران نیز سخن میگوید: «بمباران مکرر بامیان و منطقه شیعهنشین افغانستان توسط طالبان، حکایت از یک درگیرى جدید دارد که ایران در آن بدون اقدام نخواهد ماند.
آقاى [علاءالدین]بروجردى، [نماینده ویژه ایران در امور افغانستان]به منزل آمد و گزارش وضع افغانستان و جلسه با سران جبهه متحد، براى تعیین نحوه ادامه کار و اجازه رهبرى براى آمادگى نظامى و نیز اقدام به تصرف هرات، در صورت وجود جریانى از خود افغانها، براى تحویلگرفتن و حفظ میراث را داد و از انتقاداتى که در رسانهها از ایشان مىشود، گله داشت و گفت [آقای سیدکمال خرازی]، وزیر امور خارجه، نامهاى به رهبرى نوشته و با دخالت نظامى مخالفت کرده و نظر وزارت امور خارجه، این است که کمکم با طالبان بسازیم. گفت، سردار ناصر، فرمانده قرارگاه انصار، جزء اُسرا در افغانستان است و لابد شناخته خواهد شد؛ گرچه پاسپورت او نام دیگرى است».
فردای آن روز مینویسد که شوراى عالى امنیت ملی درباره افغانستان سردرگم است و طرحى ندارد و او نیز راهنمایىهایی براساس تجربه جنگ کرده است.
از جمله نظامیهایی که در دوران حمله طالبان به افغانستان در آنجا حضور داشته سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروى قدس سپاه است. ۲۵ مرداد، او به دیدار آیتالله میرود و از وضع و اوضاع افغانستان گزارش میدهد: «سردار سلیمانی، تا روز قبل از سقوط مزارشریف، در آنجا بوده و با دید خوب نظامى که دارد، بهترین تحلیل را از وضع افغانستان ارائه داد. از روى کالک و نقشه، محورهاى پیشرفت طالبان و عقبنشینى جبهه متحد را توضیح داد و گفت، جبهه متحد به خاطر اختلافات دفاع نکرده؛ فقط آقاى [عبدالرشید]دوستم، دو هفتهاى دفاع کرده است.
در مزارشریف، اصلا دفاع مؤثرى نشده، با اینکه نیروهاى زیادى از [محمد]محقق و [کریم]خلیلى، [رهبران جهادی افغانستان]بودهاند. [برهانالدین]ربانى را عامل ضعف جبهه مىداند و [احمد]شاه مسعود، [وزیر دفاع دولت مجاهدین]را مرد عمل».
مرحوم هاشمی در ادامه مینویسد: «طرحى براى اعاده وضع سابق ارائه شده، به این صورت که نیروهاى ایران، هرات را تصرف کنند و با توجه طالبان به هرات، [احمدشاه]مسعود، کابل را تصرف کند و با الحاق نیروهاى مسعود به خلیلى و اتصال جبهه هرات به کابل، هرات را هم تحویل بگیرند و نیروهاى ما برگردند. رهبرى اصل طرح را پذیرفتهاند؛ مشروط به زمان محدود ۴۸ ساعت و اطمینان از امکان تحویل به خود افغانها. من اشکالات کار را تذکر دادم. قرار شد، براى مذاکره با [احمدشاه]مسعود، سفرى به فیضآباد برود».
۲۷ مرداد محسن رضایی نیز طرحی برای آیتالله هاشمی میبرد: «آقاى محسن رضایى [دبیر مجمع تشخیص مصلحت]آمد. طرحى درخصوص دخالت نظامى در افغانستان ارائه داد که نپسندیدم و گفتم به رهبرى بدهد، من مسئولیتى در این جهت ندارم. اظهارات آقاى سردار [قاسم]سلیمانى، [فرمانده نیروی قدس سپاه]را که از احمدشاه مسعود نقل کرده بود، برایش گفتم؛ مسعود گفته، ژنرال اسلم بیگ، فرمانده نیروى زمینى سابق ارتش پاکستان، به او گفته که براى کنترل کشورهاى آسیاى میانه و آوردن آنها در خط اسلام، فقط پاکستان مىتواند از طریق افغانستان اقدام کند.
ایران، چون شیعه است، در منطقه سُنىنشین بُردى ندارد و کشورهاى عربى هم راهى و انگیزهاى ندارند، ترکیه هم به فکر اسلام نیست و حمید گل، [رئیس آیاسآی -سازمان اطلاعات پاکستان-]هم از افغانها خواسته است که فرشى براى او ببافند، با نقشهای که نور اسلام را از پاکستان و از طریق افغانستان به آسیاى میانه مىبرند. اگر این نقلقولها درست باشد، نشان مىدهد که نظامیان پاکستان در فکر دستاندازى به شمال جیحون هستند و مولوى [ملامحمد]عمر، رهبر طالبان هم اخیرا صحبت از خراسان بزرگ، شامل سمرقند و بخارا و تاشکند و مشهد داشته است».
یک روز بعد علی لاریجانی از اینکه در شوراى عالى امنیت ملی، درمورد افغانستان به تصمیمى نرسیدهاند، به آیتالله شکایت میبرد. اما خبر جدیدی از یکی از دیپلماتهای ایرانی در افغانستان میرسد: «آقاى [سیدعلیاصغر]حجازى، از مشهد اطلاع داد که یک نفر از ۱۱ دیپلمات ایرانى در مزارشریف که موفق به فرار شده، گفته است که بقیه افراد، توسط طالبان شهید شدهاند. ساعتى بعد آقاى [علاءالدین]بروجردى، تلفنى اطلاع داد که وزارت اطلاعات، این خبر را قبول ندارد و مىگوید زنده هستند».
۳۰ مرداد آیتالله در خاطرات خود مینویسد که آمریکا به پایگاههاى اُسامه بنلادن در افغانستان حمله کرده و از دولت پاکستان، به خاطر دادن اطلاعات دقیق درمورد پایگاههاى بنلادن، تشکر کرده است، اما ملامحمد عمر رهبر طالبان، گفته موشکها به نقاط مورد هدف اصابت نکرده و بنلادن سالم است و اعلان کرده از او حمایت مىکند و او را تحویل نمىدهد. یک روز بعد در خاطرات خود اینگونه مینویسد: «شوراى مجمع [تشخیص مصلحت نظام]جلسه داشت.
قبل از جلسه، درباره طالبان و حمله آمریکا به افغانستان و سودان صحبت شد. مهندس [میرحسین]موسوى، [عضو مجمع]گفت این قراین نشان مىدهد که طالبان وابسته به آمریکا هستند و من گفتم، ممکن است آمریکا با این عمل، خواسته آنها را تطهیر کند. آقاى خاتمى، [رئیسجمهور]، از نداشتن اطلاعات درمورد افغانستان و علت حمله آمریکا گفت که نوعى تعرض به وزارت اطلاعات هم بود».
مرحوم هاشمی همچنین در اول شهریور مینویسد: «مسئله همکارى پاکستان با آمریکا در زدن پایگاه [اُسامه]بنلادن، [رهبر القاعده]در افغانستان، کمکم تبدیل به مشکلى براى دولت پاکستان میشود و اعتراضات زیادى برانگیخته و باعث بىآبرویى است».
فردای آن روز او به دیدار مقام معظم رهبری میرود و درباره مسئله افغانستان با هم صحبت میکنند: «ایشان با ورود و اقدام نظامى ایران در افغانستان، موافق نیستند و دو شرطى که کردهاند، تقریبا تعلیق به محال است؛ گرفتن هدف و تحویل آن به گروهى از افغانها که قدرت حفظ آن را داشته باشند و مراجعت نیروها، ظرف ۴۸ ساعت، چون قابل اجرا نیست، نیروها از اقدام نظامى منصرف شدهاند، ولى دستور یافتهاند که حدود شش لشکر از سپاه و ارتش را براى جلوگیرى از شرارت طالبان و آمادگى براى اقدام احتمالى، در مرز مستقر کنند و نیز دستور یافتهاند که طرح گرفتن گروگانهاى مهم از طالبان، به منظور نجات اُسراى ایرانى را آماده کنند».
اوضاع، اما در افغانستان هر روز بدتر میشود؛ مرحوم هاشمی در چهارم شهریور مینویسد: «عصر نامههایى از سران شیعیان افغانستان رسید. با اعلان محاصره کابل توسط طالبان، خواستار اقدام فورى ایران، سیاسى یا نظامى، براى نجات شیعه شده بودند. به رهبرى و رئیسجمهور نامه نوشتهاند. از دکتر روحانى، [دبیر شورای عالی امنیت ملی]، درمورد اقدام احتمالى پرسیدم؛ گفت، فکر اقدام سیاسى هستند و با آمدن یک نفر از محافظان که از مزارشریف آمده، تقریبا روشن است که دیپلماتها شهید شدهاند».
موضوع شهادت دیپلماتهای ایرانی همچنان جزء اخبار داغ در کشور است. آیتالله در دهم شهریور مینویسد: «سرهنگ [اللهمدد]شاهسوند که در کنسولگرى ما در مزارشریف بوده و با زحمت خود را به ایران رسانده، مىگوید طالبان همه را به زیرزمین بردند و با شلیک گلوله شهید کردند.
او خودش را به زمین انداخته و به مُردن زده و به پایش تیر خورده، بعدا بیرون آمده. یک نفر دیگر هم زنده و مجروح بوده که تلاش او براى نجاتش بىاثر مانده. خودش از کنسولگرى بیرون آمده و راننده شیعه افغان کنسولگرى، او را به منزلش برده و سپس همراه خانواده او، با لباس افغان به ایران آمدهاند و احتمالا فرد دوم هم زنده باشد».
همان روز روحانی به هاشمی میگوید در مقر نظامىمان در خراسان، دستگاه شنود گذاشته بودند که در افغانستان میشنیدهاند و اسرار نظامى را کشف کرده بودند. بعد از کشف آن، سریعا جایگزین شده است. درباره نحوه عکسالعمل ما در مقابل پیشنهاد مُلا [محمد]عمر، [رهبر طالبان]، درخصوص دخالت سازمان ملل، براى روشنشدن سرنوشت دیپلماتهاى ایران و عکسالعمل احتمالى هم مذاکره کردیم.
او همچین نوشته: «آقاى [علاءالدین]بروجردى، [نماینده ویژه در امور افغانستان]آمد. از وضع انفعالى وزارت امور خارجه و شوراى عالى امنیت ملى درمورد افغانستان و عدم آمادگى ستاد کل [نیروهای مسلح]در اقدام مناسب، انتقاد داشت و گفت، دستور صریح [آقای سیدکمال خرازی]، وزیر امور خارجه بود که دیپلماتها در مزارشریف بمانند و اکنون رسانهها از او انتقاد مىکنند که چرا ماندهاند و او نمىخواهد وزارت امور خارجه را زیر سؤال ببرد».
علاءالدین بروجردی، یک بار نیز در یک برنامه تلویزیونی گفت که او تلاش زیادی برای نجات جان محمود صارمی و سایر دیپلماتهای کشتهشده در افغانستان کرده بود، اما خدیجه روزبهانی، همسر محمود صارمی گفته بود که بروجردی به آقای صارمی دستور داد که باید به افغانستان برگردد و بعدها خودش با هواپیمایی که محمود با آن به مزارشریف رفته بود، به ایران بازگشت.
هاشمی در خاطره ۱۲ شهریور مینویسد که طالبان بهعنوان حُسن نیت، پنج نفر از اُسراى ایرانى را آزاد کرده که دو نفر از بازداشتیهاى سال قبل و سه نفر راننده اسیرشده در حوادث اخیر هستند. روز ۱۵ شهریور سفیر ایران در افغانستان و همچنین خانواده دیپلماتها به دیدار آیتالله میروند: «آقاى غلامرضا حدادى، گزارش وضع آنجا را داد و پیشنهادهایی براى جلوگیرى از شرارت طالبان و آمادگى روسیه و تاجیکستان و اُزبکستان در این خصوص داشت و گفت، تقریبا اطمینان دارند که دیپلماتهاى ما در مزارشریف، شهید شدهاند. خانوادههاى دیپلماتهایمان در مزارشریف آمدند.
درمورد سرنوشت آنها اظهار ناراحتى شدید نمودند. برادر آقاى [محمود]صارمی، خبرنگار [خبرگزاری ایرنا در افغانستان]، به نمایندگى از آنها متنى را خواند و سؤالات زیادى مطرح کرد و اشکالات کار وزارت امور خارجه، سفیر و شوراى عالى امنیت ملى را گفت. من هم صحبت کردم و آنها را دلدارى دادم، ولى خیلى براى آنها متأثر شدم. اشارهاى به احتمال شهادت آنها نکردم و خبر سلامت و حیات آنها را ندادم».
دو روز بعد سردار سلیمانی دوباره به دیدار هاشمیرفسنجانی میرود: «آقاى قاسم سلیمانى، [فرمانده نیروی قدس سپاه]آمد. گزارش سفر به روسیه و نوع کمکهایى را که روسیه درباره افغانستان خواهد کرد، ارائه داد و گزارش مقاومت خوب احمدشاه مسعود و حزب وحدت را داد و خواستار فعالشدن ایران در کمک و احیانا کارهاى نظامى شد».
فردای آن روز برهانالدین ربانی به ایران میآید. آیتالله درباره دیدار با او مینویسد: «آقاى [برهانالدین]ربانى، رئیسجمهور افغانستان آمد. از سفر به آفریقاى جنوبى و ترکیه و مذاکراتش با وزراى خارجه عربستان سعودی، پاکستان، نخستوزیر هند و رئیسجمهور ترکیه گفت از دست پاکستان خیلى ناراحت است و نیز از عربستان، به خاطر حمایت از طالبان و از ایران تشکر کرد و خواست که براى مسلحشدن افغانهاى داوطلب موجود در ایران و رفتن براى گرفتن هرات کمک کنم؛ هنوز امیدوار است که وضع گذشته را بازیابد.
آقاى [علاءالدین]بروجردى، [نماینده ویژه ایران در امور افغانستان]و آقاى [غلامرضا]حدادى، [سفیر ایران در افغانستان]، از روى نقشه، درباره موقعیت نیروهاى جبهه متحد طالبان و راههاى کمک و امکاناتى که از روسیه گرفتهاند، توضیح دادند». هاشمی در آن روز نوشت که سفیر ایران در پاکستان نیز به دیدارش آمده و تذکر داده که جنگ ایران با طالبان به مصلحت نیست.
بالاخره خبر شهادت دیپلماتها در ۱۹ شهریور علنی میشود. هاشمی مینویسد: «طالبان رسما اعلان کرد که جنازه ۹ دیپلمات ایران را در مزارشریف به دست آوردهاند و در ایران، شهادت آنها رسما اعلان شد».
دو روز بعد مرحوم آیتالله مینویسد که طالبان به سوى بامیان پیش رفته و خطر فاجعه عظیمى درمورد مردم شیعه هزارهجات وجود دارد که مشکلساز است، چراکه طالبان، شیعه را کافر و مهدورالدم مىداند. او همچنین در ۲۴ شهریور مینویسد که گزارشها، حاکى از پیشرفت طالبان در هزارهجات است و وزارت اطلاعات مىگوید مقاومتى در مقابلشان نیست و کشتار وسیعى صورت گرفته است.
آنطورکه آیتالله در ۲۸ شهریور نوشته، مقاومت احمدشاه مسعود نیز در افغانستان مورد توجه مقامات ایرانی است: «آقاى [بیژن نامدار]زنگنه، [وزیر نفت]آمد. پیشنهاد داشت که پیشنهاد احمدشاه مسعود [وزیر دفاع دولت مجاهدین افغانستان]را بپذیریم که گفته حاضر است جمعى رزمنده بیاورد و از راه ایران به هرات حمله کند. درمورد رفتار با اهل سنت و روحانیون سُنّى پیشنهادى داشت. در جلسه شوراى مجمع تشخیص مصلحت با پیشنهاد جمعى از اعضا قرار شد که تأییدى بر اظهارات رهبرى، اعلان کنیم».
یک روز بعد، هاشمی درباره کمک ایران به احمدشاه مسعود اینگونه مینویسد: «گیرافتادن قطار حامل اسلحه ایرانی برای [احمدشاه]مسعود [وزیر دفاع دولت مجاهدین افغانستان]در قرقیزستان، مورد توجه رسانهها است و دولت قرقیزستان را هم در مخمصه قرار داده است».
از اینجای کار به بعد مشخص است که این احمد شاه مسعود است که در افغانستان با نیروهای خود در مقابل طالبان ایستادگی میکند. مرحوم هاشمی در ۲۷ آبان به این موضوع اشاره کرده و مینویسد: «در افغانستان، جنگ بین طالبان و [احمد شاه]مسعود ادامه دارد...». دیدار سردار سلیمانی در ۲۱ دی نیز این موضوع را تأیید میکند: «آقای سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس آمد. گزارشی از وضعیت افغانستان داد. معتقد است که وضع احمدشاه مسعود [وزیر دفاع مجاهدین افغانستان]محکم است و طالبان ضعیفتر شدهاند».
یک ماه بعد سردار گزارش جدیدی به آیتالله میدهد: «آقای سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس آمد. از برنامههای مجاهدان افغان برای پسگرفتن مناطق شمال گزارش داد و از وزارت خارجه گلایه کرد که ناهماهنگ است و با طالبان مذاکره میکند که باعث دلسردی مجاهدان میشود».
حالا کمکم نام اسامه بنلادن نیز در خبرها دیده میشود؛ مرحوم هاشمی در ۲۴ بهمن نوشت: «خبر ناپدیدشدن اسامه بنلادن رهبر گروه القاعده، در افغانستان پخش شده که عجیب است. طالبان از سوی آمریکا و عربستان سعودی، برای تحویل او در فشار است. گاهی گفته میشود به عراق یا به چچن رفته یا به ایران آمده و بعضی میگویند در همان افغانستان است». همزمان طالبان و جبهه متحد اسلامی افغانستان در مذاکره هستند.
آیتالله در این خصوص نوشت: «در گزارشها حصول توافق بین طالبان و جبهه متحد اسلامی شمال [افغانستان]پس از یک نشست چهارروزه در عشقآباد [پایتخت ترکمنستان]مورد توجه است که نوعی شرکت در دولت و مجلس و قوه قضائیه را پذیرفتهاند. سازمان ملل هم شروع به مراجعت به افغانستان کردهاند». اما یک ماه بعد دوباره همه چیز مانند گذشته میشود؛ هاشمی در ۲۵ اسفند نوشت: «در گزارشها، ظهور تردید در توفیق صلح در افغانستان پیش آمده است، طالبان عقبنشینی کردهاند و گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان و سیداحمد گیلانی رهبر حزب محاذ ملی هم اظهار بدبینی کردهاند».
ماجراهای جنگ در همان سال ۷۷ به پایان نرسید، شهریور ۸۰، دو روز مانده به حمله القاعده به برجهای دو قلو در نیویورک، احمد شاه مسعود که به «شیر دره پنجشیر» معروف شده بود در جنگ شوروی در افغانستان و جنگ با گروه طالبان نقش مهمی داشت، ترور شد و به شهادت رسید، ۲۰ سال بعد فرزند او «احمد مسعود» یکتنه از همان پنجشیر با طالبان میجنگد و نام پدر را زنده نگه داشته است.
اما بعد نفهمی جرج بوش در قراردادن ایران در لیست کشورهای تروریستی تلاش برای بهبود رابطه را به باد می دهد
اووف به این همه تسامح یادت بخیر محمود صارمی