دیگر توان سرپرستی نوه ۱۴ ساله ام را ندارم. از روزی که دخترم خودکشی کرد دختر ۸ ساله اش به منزل من آمد، اما اکنون نمیتوانم خواستههای او را برآورده کنم به همین دلیل یک هفته از خانه فرار کرد و در مخمصههای خطرناکی افتاد که...
به گزارش خراسان، زن ۵۷ سالهای که قصد داشت حضانت نوه ۱۴ ساله اش را از خود سلب کند و او را به یک مدرسه شبانه روزی بسپارد، درباره سرگذشت تاسف بار خود و فرزندانش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: ۲۴ ساله بودم که به طور سنتی ازدواج کردم. همسرم کارگری زحمتکش بود که خیلی برای امرار معاش خانواده اش تلاش میکرد، اما بعد از هشت سال زندگی مشترک سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد چرا که همسرم به طور ناگهانی دچار سکته قلبی شد و جان خودش را از دست داد.
وی ادامه داد: آن زمان «محبوبه» ۶ سال بیشتر نداشت و من مجبور بودم دخترم را زیر بال و پر خودم بگیرم. درحالی که روزگار سختی را میگذراندم و دو سال از مرگ همسرم سپری شده بود، «قدرت» به خواستگاری ام آمد. من هم برای رهایی از این وضعیت آشفته و نابسامان تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم، اما یک هفته بعد از جاری شدن خطبه عقد تازه فهمیدم همسرم اعتیاد شدیدی به موادمخدر دارد، ولی نمیتوانستم از او جدا شوم چرا که بعد از مرگ همسر اولم دوران سختی را تجربه کرده بودم، بنابراین به زندگی با او ادامه دادم.
او گفت: بالاخره هشت سال بعد و در حالی که صاحب دو دختر دیگر شده بودم، کارد به استخوانم رسید و دیگر نتوانستم به زندگی مشترک با یک مرد معتاد و بی مسئولیت ادامه بدهم، این بود که به ناچار از او هم جدا شدم و همه تلاشم را به کار گرفتم تا هر سه دخترم را بزرگ کنم. با کارگری در خانههای مردم و کارخانجات تولیدی در نهایت آنها را به خانه بخت فرستادم، ولی متاسفانه زندگی هرکدام از دخترانم به سرنوشتی تلخ گره خورد و در فراز و نشیبهای روزگار خاکسترنشین شدند.
وی افزود: در این میان محبوبه (دختر اولم) حدود شش سال قبل به دلیل مشکلات روحی و روانی دست به خودکشی زد و در حالی که «سمیرا» تنها دخترش ۸ سال بیشتر نداشت، جان سپرد و مرا عزادار کرد. در همین حال شوهر او که از اتباع خارجی بود، حضانت فرزندش را نپذیرفت و با زن دیگری ازدواج کرد. من هم که نمیتوانستم آوارگی نوه ۸ ساله ام را تحمل کنم، سرپرستی او را به عهده گرفتم و نزد خودم آوردم، اما اکنون که به ۱۴ سالگی رسیده است، خواستههایی مانند خرید دوچرخه یا گوشی هوشمند دارد که در توان من نیست.
وی گفت: اگرچه همواره تلاش کرده ام در حد توانم خواستههای ضروری او را برآورده کنم، اما او دختری نوجوان است و من نمیتوانم هر آن چه را دوست دارد برایش فراهم کنم به همین دلیل چند ماه قبل یک شب از خانه فرار کرد و ما برای یافتن او به هر جایی سرزدیم تا این که بالاخره او را هنگامی در پارک ملت یافتیم که مورد تعرض قرار گرفته بود.
این خانم ادامه داد: بعد از این ماجرا چنان بی حیا و جری شده است که دیگر نه تنها به نصیحتها و توصیه هایم گوش نمیدهد بلکه با توهینهای زننده به من بی احترامی میکند و بدون اجازه من به هرجایی که دوست دارد قدم میگذارد، به همین دلیل تصمیم گرفتم او را به یک مدرسه شبانه روزی بسپارم تا فقط آخر هفته به منزل بیاید چرا که آینده روشنی برای آن دختر نوجوان متصور نیستم. از سوی دیگر «سمیه» (دختر دومم) به سرنوشت من دچار شد و با یک فرزند از شوهر معتادش طلاق گرفت و سپس با مردی ازدواج کرد که از همسر اولش نیز دختر داشت. دخترم نیز به ناچار سرپرستی دختر شوهرش را پذیرفت و در کنار دختر خودش بزرگ کرد، اما وقتی از شوهر معتادش طلاق گرفت، دادگاه صلاحیت حضانت هر دو دختر را از شوهر او سلب کرد و به سمیه سپرد.
او ادامه داد: اکنون «سمانه» دختر سومم نیز در کشاکش طلاق است و از مدتی قبل در منزل من زندگی میکند، اما دلش به حال خواهر بزرگ ترش میسوزد که نمیتواند مخارج خود و دو دخترش را در شهرستان تامین کند. این درحالی است که من هم حدود ۲۰ سال قبل برای سومین بار ازدواج کردم تا سایه مردی بالای سرم باشد. اکنون نیز اگرچه همسرم در کنار ما زندگی نمیکند، اما تا حدودی مخارج زندگی ام را میپردازد. در این وضعیت به دختر دومم پیشنهاد کردم اگر قصد دارد به مشهد بیاید و در کنار من زندگی کند باید چارهای برای دختر شوهرش بیندیشد چرا که من فقط میتوانم هزینههای او و دختر خودش را تامین کنم. حالا به کلانتری آمده ام تا برای رهایی از این مشکلات یاری ام کنید.
با صدور دستوری از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) رسیدگی تخصصی و کارشناسی به ادعاهای این زن میان سال توسط مشاوران کارآزموده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.