ابوالحسن ابتهاج، ۶ اسفند ۱۳۷۷ در سن ۹۹ سالگی در لندن درگذشت. او از دیماه ۱۳۲۰ به مدت هفت سال مدیرعامل بانک ملی و نیز پایهگذار و مدیرعامل سازمان برنامه طی سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ بود. ابتهاج در سال ۱۳۲۹ پس از برکناری از ریاست بانک ملی بهعنوان سفیر ایران در فرانسه منصوب شد؛ هر چند تمایلی به این پست نداشت و بهدلیل اختلاف نظر با مقامات وزارت خارجه پس از دو سال در دوران دولت مصدق از سفارت عزل شد. با توجه به شهرت بینالمللی که تا آن موقع کسب کرده بود، به او پیشنهاد شد که به صندوق بینالمللی پول برود.
به گزارش دنیای اقتصاد، در سال۱۳۳۱ ابتدا بهعنوان مشاور رئیس صندوق و سپس بهعنوان مدیر بخش خاورمیانه این نهاد بینالمللی مشغول بهکار شد. در این دوره بود که با شخصیتهای مهم مالی دنیا رابطه برقرار کرد که این روابط در دوران تصدی سازمان برنامه به کارش آمد.
ابتهاج در سال۱۳۳۳ با اتمام قراردادش به ایران برگشت و به ریاست سازمان برنامه منصوب شد. حضور او در سازمان برنامه مصادف با سال پایانی برنامه عمرانی اول بود. او سپس به کمک کارشناسان برنامه عمرانی دوم را تدوین کرد و اجرای آن را تا سال۱۳۳۷ بر عهده داشت.
او خود گفته است: «در اثر مطالعاتی که در اولین روزهای شروع به کارم در سازمان برنامه کرده بودم به این نتیجه رسیدم که باید برای حسن جریان کارها دو دستگاه مختلف داشته باشم؛ یک دفتر اقتصادی و یک دفتر فنی. تامین اعتبار برای تشکیل دفتر فنی اشکالی نداشت؛ اما برای ایجاد دفتر اقتصادی با مشکل مواجه بودم باید اعضای کمیسیون [برنامه مجلس] را قانع کنم که کارهای اقتصادی اقتصاددان لازم دارد. من اطمینان دارم که اگر موضوع استخدام اقتصاددان را با کمیسیون مطرح میکردم آنها میگفتند که اقتصاددان برای چه میخواهید، ما در وزارت دارایی تعداد زیادی اشخاص مجرب داریم. اشخاصی که سی سال در وزارت مالیه بودهاند و هر چه دلتان از اقتصاد میخواهد به شما خواهند گفت.
به این جهت دنبال این فکر رفتم که اعتبار ایجاد دفتر اقتصادی را از محل دیگری فراهم کنم.» پس از چندی او توانست با بنیاد فورد برای تامین مالی مشاوران اقتصادی به توافق برسد و اعضای علمی دفتر اقتصادی با نظر پروفسور میسون از دانشگاه هاروارد انتخاب و در سازمان برنامه مشغول بهکار شدند.
این عده که به گروه مشاوران هاروارد مشهور شدند به همراه اقتصاددانان ایرانی که ابتهاج آنها را گرد آورده بود به تدوین برنامه عمرانی سوم پرداختند.
او در گفتگو با برنامه تاریخ شفاهی هاروارد از دلایل استعفا و نیز مواجههاش با شاه سخن گفته که بخشی از اظهاراتش به این شرح است: «نباید بگویم که متاسفانه هیچوقت مبارزه با فساد و رشوهگیری در کشور ما اهمیت زیادی پیدا نکرد. مثلا وقتی محمود بدر را بهعنوان نایبالتولیه آستان قدس رضوی به مشهد فرستادند به شاه گفتم اعلیحضرت میدانید این شخص که به خراسان فرستادهاید نادرست است.
شاه جواب داد میدانم، ولی محمود جم مرا مستاصل کرد. گفتم جم چه حقی دارد چنین کسی را به اعلیحضرت تحمیل کند؟ شما با این کار علنا به مردم ایران اعلام فرمودهاید که آدم درست و نادرست برایتان تفاوتی ندارد. سالها بعد، وقتی در سازمان برنامه بودم یک روز به شاه گفتم فلان وزیرتان شخص درستکاری نیست. شاه پس از لحظهای تفکر گفت این شخص در پایان جلسات هیات دولت گزارش مذاکرات را با تلفن به سفارت انگلیس و آمریکا میدهد. من بیاختیار با صدای بلند گفتم من این آدم را دزد میدانستم؛ اما حالا که میفرمایید جاسوسی هم میکند چرا او را نگه داشتهاید؟
شاه، طبق عادتی که داشت خیرهخیره به من نگاه کرد و جوابی نداد.» «.. آنگاه با شدت از نظر مستشاران نظامی آمریکا در ایران انتقاد کردم و گفتم هر سال هنگامی که بودجه ارتش ایران برای سال بعد منتشر میشود و من با افزیش هزینه مخالفت میکنم و نظر خود را به شاه ابراز میدارم شاه جواب میدهد مقامات نظامی آمریکا در ایران حتی این افزایش را هم کافی نمیدانند. با عصبانیت گفتم محض رضای خدا ترتیبی بدهید که اینگونه تناقضگویی بین مقامات مختلف آمریکا روی ندهد.
اظهارات من بهحدی با شدت و حرارت بیان میشد که خداداد فرمانفرمائیان بلافاصله به همسرم آذر تلفن کرد و گفت کار فلانی تمام است. شاید حق با او بود؛ زیرا به فاصله چند روز انتقال اختیارات مدیرعامل سازمان برنامه به نخستوزیر صورت گرفت.»
«در یکی از جلسات ماهانه که با نمایندگان مجلسین داشتم علم [اسدالله علم] درباره تاسیس کارخانه کود شیمیایی در شیراز پرسید. من تا آن روز از آن بیاطلاع بودم. گفتم انعقاد چنین قراردادی، خیانت است؛ یعنی میخواهند کارخانه را در محلی تاسیس کنند که نه آب دارد و نه راهآهن و نه بندر و نه بازار. توسط علاء [حسین علاء] یاداشتی برای شاه فرستادم که این قرارداد، یک پول هم ارزش ندارد. درگیری من درباره طرح کود شیمیایی شیراز، به رفتن من از سازمان برنامه منتهی شد.»