به نظر میرسد که دیمون تارگرین (مت اسمیت) بالاخره نقش خود را در جنگ داخلی خاندان تارگرین پذیرفته است. در اپیزود «ملکهای که هرگز نبود»، در پایان فصل دوم خاندان اژدها، او بصیرتی نسبت به اتفاقاتی که برای خاندان تارگرین رخ خواهد داد پیدا میکند و همه چیز بسیار عجیب به نظر میرسد – از زمانی که او برای اولین بار وارد جنگل خدایان در هرنهال میشود. در تاریکی شب، او برای لحظهای کوتاه موجودی عجیبی را در کنار درخت نیایش میبیند، موجودی شاخدار که هنگام راه رفتن صدای برخورد سم اسب با زمین ایجاد میکند و مانند اسب نفس میکشد، انگار که مستقیماً از یکی از فیلمهای گیرمو دل تورو بیرون کشیده شده است. این موجود عجیب و غریب در واقع بخشی از نظمی است که مستقیماً با اسرارآمیزترین جنبههای وستروس گره خورده است و ممکن است این موجودات هنوز نقش در رقص اژدهایان داشته باشند.
به گزارش روزیاتو، تاریخچه وستروس به هزاران سال قبل از بازی تاج و تخت و خاندان اژدها باز میگردد. ساکنان اصلی این قاره فرزندان جنگل هستند، گروهی از موجودات غیرانسانی که منشأ آنها مشخص نیست. آنها در جنگلها زندگی میکردند، جایی که درختان نیایش را به عنوان خدا میپرستیدند و روزهای خود را در آرامش سپری میکردند. آنها همچنین ارتباط عمیقی با عناصر طبیعی از جمله حیوانات داشتند و گفته میشود که دارای قدرتهای ماوراء الطبیعی بر موجودات زنده هستند. بینش سبز، که شامل داشتن رویاهای پیشآگاهانه است، یکی از این قدرتها بود و همچنین توانایی صحبت با مردگان.
فرزندان جنگل برای مدت طولانی در وستروس در آرامش زندگی کردند تا اینکه اولین مردان از راه رسیدند. اولین مردان یکی از اصلیترین گروههای انسانی است که به وستروس آمده و آداب و رسوم و سنتهای آنها هنوز در برخی مناطق به ویژه شمال حاکم است. اگرچه برخی گمانه زنی میکنند که اولین انسانها از جایی که اکنون به عنوان دریای دوثراکی در اسوس شناخته میشود، آمده باشند، اما این موضوع تایید نشده است. با این حال، پس از ورود آنها به وستروس، طولی نکشید که درگیری علیه فرزندان جنگل آغاز شد. آنها با سلاحهای برنزی و به تن داشتن زرههای برنزی، از طریق بازوی دورن، خشکی که وستروس و اسوس را به هم متصل میکرد، عبور کردند. این درگیری هزاران سال به طول انجامید، تا جایی که فرزندان جنگل بالاخره بازوی دورن را نابود کردند تا وستروس را برای همیشه منزوی و بدون اتصال با اسوس سازند. با این حال، در نهایت، آنها پیمانی برای پایان دادن به جنگ و شروع همزیستی بستند، و مردان سبز شاهد آن بودند.
هزاران سال بعد، گروه دیگری از انسانها به این قاره حمله کردند، اندال ها. فرزندان جنگل و اولین مردان برای مبارزه با اندالها متحد شدند، اما در نهایت مجبور شدند به شمال عقب نشینی کنند تا اینکه فرزندان جنگل در نهایت به طور کامل ناپدید شدند. در بازی تاج و تخت، آنها در تعدادی اندک از نو ظاهر میشوند تا برن استارک (ایزاک همپستد رایت) را نزد کلاغ سه چشم (مکس فون سیدو) ببرند، اگرچه این اتفاق هنوز در کتابها رخ نداده است. این سریال همچنین نشان میدهد که فرزندان جنگل بودند که وایت واکرها را به عنوان راهی برای مبارزه با اندالها خلق کردند، اما در نهایت این اقدام نتیجه معکوس داشت، زیرا آنها بر علیه خالقان خود شوریده و سعی کردند در یک زمستان بی پایان در دوران قهرمانان، کنترل جهان را در دست بگیرند.
هنگامی که فرزندان جنگل با اولین مردان جنگیدند، این جنگ هزاران سال به طول انجامید. اولین مردان فهمیدند که فرزندان جنگل از درختان نیایش که در آن زمان در وستروس فراوان یافت میشد، برای جاسوسی از آنها استفاده میکنند، بنابراین به شکلی قابل درک شروع به بریدن این درختان کردند. با این حال، این درختان در نهایت در برقراری صلح بین طرفین نقشی بسیار مهم ایفا کردند. در نهایت، فرزندان جنگل و اولین مردان در جزیره چهرهها جمع شدند تا صلح کنند. برای جشن گرفتن این صلح، فرزندان جنگل چهرههایی را بر روی درختان نیایش حک میکردند تا خدایان بتوانند بر این پیمان شهادت دهند. فرزندان جنگل به جنگلها عقب نشینی کرده و بیشتر زمین را به اولین انسانها واگذار کردند، در حالی که آنها تعهد دادند که هرگز درختان را قطع نکنند.
فرزندان جنگل برای محافظت از درختان نیایش در جزیره چهره ها، نظم مردان سبز را ایجاد کردند. هرگز گفته نمیشود که آیا این مردان انسانهای واقعی هستند یا نوع دیگری از موجودات، اما افسانه آنها در نهایت آنقدر گسترش یافت تا اینکه در چشم مردم حال و هوایی فراطبیعی به دست آوردند. برای مثال، در رمانهای ترانهای از یخ و آتش، برن از راهبه پیر، یکی از مستخدمان خاندان استارک در وینترفل، میشنود که مردان سبز هنوز در جزیره چهرهها ساکن هستند و شاخ، پوست سبز تیره داشته و گوزن سوار میشوند. همچنین گفته شده است که در طول حمله اندال ها، برخی از فرزندان جنگل به این جزیره پناه بردند و تحت حفاظت مردان سبز قرار گرفتند. تئوریهای دیگر ادعا میکنند که نوعی ارتباط بین جزیره چهرهها و سرزمینهای آن سوی دیوار وجود دارد، به همین دلیل است که هرنهال چنین فضای شبح وار و دگرجهانی دارد.
در کتابهای مارتین، زمانی که جوجن (توماس برودی-سنگستر) و میرا رید (الی کندریک) داستان شوالیه درخت خندان را برای برن تعریف میکنند، که در آن یکی از مردمان منزوی ساکن دریاچه به جزیره چهرهها رفته و با مردان سبز دیدار میکند قبل از اینکه برای شرکت در تورنمنتی بزرگ به هرنهال برود. این داستان در واقع حقیقی بوده و اتفاق افتاده است، و آن مرد در واقع هاولند رید (لئو وودراف)، پدر جوجن و میرا است که او نیز متحد و دوست ند استارک (رابرت آرامایو) بوده و حتی در نبرد در برج شادی در کنار او جنگیده است. با این حال، نزدیک به یک قرن قبل از آن، مردان سبز هنوز ممکن است نقش مهمی در رقص اژدهایان ایفا کنند.
به عنوان خاندانهایی شمالی، خاندانهای رید و استارک هنوز خدایان قدیمی جنگل را میپرستند و معتقدند که فرزندان جنگل بهطور کامل از بین نرفته اند، فقط به دلیل افزایش دخالتها و فعالیتهای انسانی پس از تهاجم اندال ها، گستره جادوی آنها به شدت کاهش یافته است؛ بنابراین هاولند رید به صورت اتفاقی با مردان سبز و جزیره چهرهها روبرو نشد، بلکه عامدانه به دنبال آنها بود و پیدایشان کرد. جادوی آنها هنوز در گوشههایی از شمال و آن سوی دیوار باقی مانده است. با این حال، جنوب نِک، گادز آی و جزیره چهرهها تنها مکانهایی هستند که میتوان قدرت جادوی فرزندان جنگل را با شدت بیشتری احساس کرد. با این حال، نزدیک به یک قرن قبل از آن، مردان سبز ممکن است هنوز نقشی کلیدی در رقص اژدهایان داشته باشند، زیرا به نظر میرسد که مردم هرنهال و سرزمینهای رودخانه نیز ارتباط قوی با روشهای باستانی کودکان جنگل دارند.
موجودی که دیمون تارگرین در جنگل خدایان در هرنهال میبیند، با توصیف راهبه پیر از مردان سبز مطابقت دارد، اگرچه ما به سختی میتوانیم رنگ پوست این موجود را ببینیم. وقتی آلیس ریورز (گیل رنکین) دیمون را به این موجود و درخت نیایش نزدیک میکند، مرد سبز پشت درخت نیایش ناپدید میشود. با این حال، آنها ممکن است هنوز هم در ادامه داستان خاندان اژدها ظاهر شوند، زیرا ایموند (ایوان میچل) در حال برنامه ریزی برای بازپس گیری هرنهال برای سبزجامگان در فصل ۳ است و به نظر میرسد که او و دیمون در همان نقطه به هم برسند.
با این وجود، اشاره متفاوتی به نقش مردان سبز در کتاب آتش و خون وجود دارد. در اپیزود «ملکهای که هرگز نبود»، رینیرا (اما دارسی) از آدام اهل هال (کلینتون لیبرتی) میخواهد که او را در سفرش سوار بر اژدها برای دیدن دیمن در هرنهال همراهی کند. در کتاب مارتین، مدتی بعد، آدام خود را در موقعیتی میبیند که باید ارزش خود را به رینیرا ثابت کند، و گفته میشود که او به جزیره چهرهها پرواز میکند تا از مردان سبز مشاوره بگیرد. آدام بعد از آن موفق میشود به نزد رینیرا بازگردد، اگرچه این بازگشت بدون نقطه ضعف نیست-، اما این طرح برای فصل ۳ در نظر گرفته شده است. امیدواریم خاندان اژدها این قسمت از کتاب را حفظ کند، زیرا وستروس همیشه زمانی در بهترین حالت خود قرار دارد که عجیب و مرموز باشد.