من او را صیغه کردم تا از او و خانوادهاش حمایت کنم. ماهرخ نمیخواست کسی دراینباره چیزی بداند چون بچههایش ناراحت میشدند ضمن اینکه همسر عقدی من خواهرشوهر سابق او بود و این موضوع باعث میشد همهچیز بههم بریزد. ما با هم توافق کرده بودیم کسی چیزی از موضوع نفهمد. چند سال از این ماجرا گذشته بود، من به ماهرخ پول میدادم و سعی میکردم زندگی راحتی داشته باشد تا اینکه مدتی قبل از حادثه فهمیدم او با افرادی غریبه ارتباط دارد. به او تذکر دادم حرفم را جدی نگرفت. او دیگر مثل سابق با من برخورد نمیکرد.