bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۰۳۱۹۷

ابراهيم يونسي، مترجمي كه در زندان مترجم شد

تاریخ انتشار: ۱۱:۴۰ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۰


ابراهيم يونسي از پيشكسوتان ادبيات ترجمه و داستان‌نويسي ايران است كه اين ‌روزها بر اثر كهولت سن در بستر بيماري است.

ايسنا، نگاهي گذرا دارد به زندگي و سير فعاليت‌هاي فرهنگي و ادبي يونسي كه تقريبا به تعداد سال‌هاي رفته‌ي عمرش كتاب نوشته و ترجمه كرده، يعني حدود هشتادتايي.

نوجوان هفده‌ساله وقتي از بانه‌ي كردستان در سال 1322 به دبيرستان نظام در تهران آمد، هنوز نمي‌دانست كه روزي هدفش مي‌شود معرفي مردم و فرهنگش: «صحبت كه مي‌شد، چه معلم، چه شاگرد فكر مي‌كردند اگر شب را پيش كُرد جماعت سر كني، سرت را مي‌برند و فردا زنده نيستي!... اختلاف مذهب هم بود و طرفين به هم «بد» معرفي شده بودند. وقتي كسي منتقل مي‌شد به كردستان، عزا مي‌گرفت و تلاش مي‌كرد تا با پارتي‌بازي و رشوه‌اي آن‌جا نيايد. اما بعد كه مي‌آمدند، مي‌ديدند غير از اين است كه شنيده‌اند و بايد چيزي مي‌دادي تا بروند!»

ابراهيم يونسي در دبيرستان نظام ديپلم مي‌گيرد. مدتي بعد كه افسر سوار مي‌شود، بعد از انتقال به لشكر چهار رضاييه، همان‌جا ازدواج مي‌كند و بچه‌دار مي‌شود. سپيدي زمستان اما جز سياهي، رنگي به آن‌ها نشان نمي‌دهد. يونسي در حادثه‌اي تير مي‌خورد... «رضاييه زياد برف مي‌باريد... پايم را بريدند...» پدرش بقيه‌ي خانواده را مي‌برد به كردستان و مريم، دختر چهل‌روزه‌اش، مننژيت مي‌گيرد؛ ديگر نه مي‌شنود، نه حرف مي‌زند ...

از طرف ارتش براي ساختن پاي مصنوعي راهي آلمان و فرانسه مي‌شود. به تهران كه برمي‌گردد، در ذخاير ارتش كه اداره‌اي مربوط به تسليحات و در خيابان سپه بوده، شروع به كار مي‌كند. آن روزها نه مي‌نوشته، نه ترجمه مي‌كرده است تا سال 1332 كه وارد سازماني سياسي وابسته به حزب فراگير آن زمان مي‌شود. گروه گروه دستگير و محاكمه مي‌شوند. يونسي جزو گروه دوم در انتظار اجراي حكم اعدام بوده كه از دست دادن پا در حين خدمت، او را از مرگ مي‌رهاند و حبس ابد با اعمال شاقه برايش رقم مي‌خورد.
 
از زندان لشكر زرهي ـ جايي نزديك محل سكونت امروزش در عباس‌آباد ـ به زندان قصر منتقل مي‌شود و يك سال انفرادي... «از بخت‌ياري اوست شايد» كه هم‌بندان هشت سال همراهش، همه تحصيل‌كرده هستند و عده‌اي از فرنگ برگشته و آشنا به زبان. او هم كه كمي فرانسه مي‌دانسته، با استفاده از يك فرهنگ فرانسه به انگليسي، اشكالات لغت‌هاي انگليسي‌اش را مرتفع مي‌كند. فرهنگ حييم هم ديگر كمكش بوده است.

وقتي اتاق‌ها بازتر مي‌شود، در گپ‌وگفت‌هاي زندان بحث به تعريف داستان و رمان كشيده مي‌شود. با اروپا و شوروي نامه‌نگاري مي‌كند كه اگر اطلاعاتي درباره‌ي داستان‌نويسي هست، برايش بفرستند. به حساب مدرسه‌ي بين‌المللي «تحصيل از طريق مكاتبه» در انگلستان پول واريز مي‌كند، برايش كتاب مي‌فرستند و او پيگير مي‌خواند و تمرين‌ها را انجام مي‌دهد. 

«هنر داستان‌نويسي» در زندان نوشته مي‌شود. اين كتاب را مي‌خواند و دامنه‌ي مطالعه را بسط مي‌دهد. بعد از تنظيم مطالب، آن‌ها را به سياوش كسرايي كه به ملاقاتش مي‌آمده، مي‌سپارد و او هم به ناشري براي چاپ.
 
«آرزوهاي بزرگ» چارلز ديكنز را هم آن‌جا ترجمه مي‌كند و كتاب به عنوان بهترين ترجمه‌ي سال در انجمن اسلامي دانشگاه تهران معرفي مي‌شود. «خياط جادوشده»ي سولومن را بينوويچ ـ نويسنده‌ي معاصر تولستوي - نيز ديگر ترجمه‌ي اوست؛ كتابي از نويسنده‌اي كه مي‌گويد، اگر مرا در آمريكا دفن كرديد، كنار قبر ثروتمندها چال نكنيد تا اگر زمين‌لرزه‌اي شد و در هم رفتيم، نه به آن‌ها توهين شده باشد، نه به من! «خانه‌ي قانون‌زده»ي ديكنز و «اسپارتاكوس» هوارد فاست ديگر كارهاي او در اين ايام است و «شرلي» از شارلوت برونته كه چون كتابي ضدكارگري بوده، يونسي از ترس خيانت به مردم و اين‌كه مبادا وسوسه شود و آن را بفروشد، مي‌سوزاندش.

بعد از زندان، سه سال بي‌كار مي‌ماند تا با محمد قاضي در كامپ‌ساكس همكار مي‌شود. قاضي هم‌ولايتي او بوده و از سال‌هاي دبيرستان نظام آشنايش. يونسي با قاضي كه ليسانسيه‌ي حقوق و كارمند بازنشسته‌ي دارايي بود، يك سالي در اين شركت دانماركي همكار مي‌شود و پنج ـ شش سالي هر شب با او در رفت‌وآمد است، هر دو با خانواده‌هاي‌شان در منزل يا در كافه و رستوراني. مهندس عزت‌الله راستكار - برادر فهيمه راستكار ـ در سازمان برنامه بانفوذ بوده و خوش‌نام. كار در مركز آمار ايران، وابسته به سازمان برنامه را او براي يونسي پيدا مي‌كند. به عنوان محقق، بعد مترجم، سپس رييس مركز به كار مشغول مي‌شود.

او كه دغدغه‌اش هماره معرفي مردمش و ايجاد تفاهم بين تيره‌هاي مختلف ايراني بوده، گفتن از كردها و كردستان را فراراه خود قرار مي‌دهد كه حاصلش مي‌شود: مسأله‌ي كرد و روابط ايران و تركيه، جامعه‌شناسي مردم كرد، كردها، جنبش ملي كرد، كردها، ترك‌ها، عرب‌ها و ... .

«مردم ايران واقعا همديگر را نمي‌شناسند. نه تهراني آذربايجاني را، نه آذربايجاني كرد را، نه كرد خراساني را. همه تصور مبهمي از هم دارند و من همانند هر كس ديگري كه با زادگاه خود بيش‌تر مأنوس است، به نوشتن از كردستان پرداختم.» علاوه بر ترجمه‌هايش، در داستان‌هايش چون «گورستان غريبان»، «خوش ‌آمدي»، «كج كلاه و كولي»، «‌مادرم دو بار گريست»، «دادا شيرين»، «رؤيا به رؤيا»، «دعا براي آرمن» و ... نيز همواره به طرح شخصيت‌ها و آداب و رسوم كردي توجه داشته؛ هرچند نخواسته مخاطب را درباره‌ي جغرافيا گيج كند.

ابراهيم يونسي دوست دارد هر چه براي مردم مفيد است، انجام دهد؛ نه كاري از سر تفنن. او حتا خواسته تا تصور واهي را كه مردم ايران از ديگران دارند، اصلاح كند. ترجمه‌ي «اگر بيل استريت زبان داشت» درباره‌ي زندان‌هاي آمريكا، در همين راستاست و يا «تجارت اسلحه»

او هرچند سه ـ چهار داستان براي «كتاب هفته» و «مجله‌ي سينما» ترجمه كرده، اما در ادامه متمركز به كار كتاب پرداخته و با سياوش كسرايي، نجف دريابندري، كريم كشاورز و ديگران همراهي داشته است.

يونسي در زمينه‌ي شعر، كلاسيك‌ها را مي‌پسندد و از معاصران و نوپردازان، شعر مهدي اخوان ثالث، محمدرضا شفيعي كدكني و البته سياوش كسرايي را. زبان شعر خراساني برايش پرجاذبه است و شعري كه تا حدي قافيه در آن رعايت شده باشد.

هرچند آثار ارزشمندي از راسل، شكسپير، اليوت، گوركي، داستايوفسكي و چخوف ترجمه كرده و كتاب‌هاي مرجعي چون «سيري در ادبيات غرب»، «سيري در نقد ادبيات روس»، «ادبيات آفريقا» و «تاريخ ادبيات يونان»؛ اما مجموعه‌ي چهارجلدي «تاريخ اجتماعي هنر» را كار سخت و پرزحمت خود مي‌داند. چند جلد كتاب‌هاي توماس هاردي با نام «سيروان آزاد» از او منتشر شده؛ تركيب نام دختر و پسرش. استاندار كردستان بوده و معذوريت‌هايي داشته براي چاپ كتاب با نام خود؛ از اين‌رو نام فرزندانش بر كتاب‌هايش نقش مي‌بندد.

ابراهيم يونسي متولد خردادماه سال 1305 در بانه‌ي كردستان است و از جمله تأليف‌ها و ترجمه‌هايش اين عنوان‌ها هستند:

حوزه‌ي زبانشناسي و ادبيات: جنبه‌هاي رمان اي. ام. فورستر، سيري در نقد ادب روس و دفتر يادداشت‌هاي روزانه يك نويسنده فئودور داستايوسكي.

داستان و رمان: گورستان غريبان، دلداده‌ها، فردا، مادرم دو بار گريست، كج‌كلاه و كولي، داداشيرين، شكفتن باغ، خوش آمدي، دعا براي آرمن.

ترجمه ادبيات: دن كيشوت، سه تفنگدار، پشه‌ي بيني‌دراز، سگ شمال، آرزو‌هاي بزرگ، اسپارتاكوس، خياط جادوشده، سه رفيق، طوفان، آشيان عقاب، يك جفت چشم آبي و اگر بيل استريت زبان داشت.

تاريخ و سياست: صهيونيسم، تجارت اسلحه، آمريكاي ديگر، جنبش ملي كرد، روابط ايران و تركيه و مسأله‌ي كرد.

«زمستان بي‌بهار» هم كتابي است كه در سال 1382 به قلم او منتشر شد. اين كتاب شامل خاطرات يونسي از كودكي تا آزادي از زندان است.
 
در «يكي از ما» نيز امير حاجي صادقي در قالب گفت‌وگو به بيان زندگي و ديدگاه‌هاي يونسي پرداخته است.

ناشناس
Sweden
۲۰:۲۷ - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰
آن حزب فراگیر که ابراهیم یونسی جزو سازمان افسران آن بود و در مقاطع بعدی نیز به آن و سنتش تعلق خاطر داشت، حزب توده ایران بود.
با تشکر از سانسور شما در دوران پرتاب شدن کمونیسم به زباله دان تاریخ!
ناشناس
-
۱۸:۰۰ - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰
ممنون از این بیوگرافی ارزشمند. یاد یاران وی نیز نیکو بود هم از اینرو که این اسامی را سانسور نکرده بودید. بخصوص زنده یاد سیاوش کسرائی.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۰/۱۱/۱۰
زندگی این مترجم بسیاری از رمان های بزرگی که خوانده ایم، خود یک رمان بزرگ است.
انتشار یافته: ۳
bato-adv
bato-adv
bato-adv