bato-adv
bato-adv

ماجرای تخریب خانه «غلامحسین بنان»

صدای حزن‌آلود کارگر افغانی بالای داربست‌های ساختمان نیمه‌کاره توی فضا زخمه می‌زند؛ داربست‌هایی که درست روی آوارهای خانه قدیمی بنا شده؛ خانه‌ای که درخت‌هایش از دیوارهایش بلند‌تر بود و روی خودش خم شده بود؛ خانه‌ای که پیچ‌های امین‌الدوله بغلش کرده بودند. زنگ در ورودی زیر انبوه برگ‌های انگور گم شده بود و صدایش درنمی‌آمد.

تاریخ انتشار: ۰۴:۲۷ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۲
صدای حزن‌آلود کارگر افغانی بالای داربست‌های ساختمان نیمه‌کاره توی فضا زخمه می‌زند؛ داربست‌هایی که درست روی آوارهای خانه قدیمی بنا شده؛ خانه‌ای که درخت‌هایش از دیوارهایش بلند‌تر بود و روی خودش خم شده بود؛ خانه‌ای که پیچ‌های امین‌الدوله بغلش کرده بودند. زنگ در ورودی زیر انبوه برگ‌های انگور گم شده بود و صدایش درنمی‌آمد.

یک‌سال پیش که سربالایی جمال‌آباد را پرسان‌پرسان بالا آمدیم، مسوولان از وجودش تصور گنگ و نامفهومی داشتند اما اهالی محل حضورش را فراموش نکرده بودند و با دست، خانه قدیمی را نشان می‌دانند که در انبوه برگ‌ها و درخت‌های کهنسال و درهم گم بود. شیروانی‌های خانه در تعمیرات مداوم جان گرفته بودند. دیوارهایش مثل بیشتر خانه‌های قدیمی نم‌کشیده نبود و اگر فرصت داده بودند، می‌توانست سال‌های سال روی پا بایستد و نگهبان خاطرات استاد آواز ایران باشند. می‌خندد، کارگر افغانی«خانه گم کرده‌اید!؟»


سر تکان می‌دهم یعنی «ها» مثل «های» در آینه، خانه گمشده؛ خانه قدیمی استاد غلامحسین بنان. همین چند وقت پیش می‌شد روی دیوارهای اثیری‌اش دست کشید و گوش‌به‌گوش خانه داد و آوازهای با شکوه بی‌زوال استاد را حس کرد. اینجا جمال‌آباد نیاوران است؛ همان محله‌ای که سربالایی نفسگیرش نفس‌های استاد بنان را به شماره می‌انداخت. اینجا کوچه میناست؛ همان کوچه‌ای که می‌شد به نام استاد بنان نامیدش. پس کو خانه پلاک 12. گنجشک‌ها هم انگار خانه‌ای گم کرده باشند، توی کوچه گیج، ولگردی می‌کنند. آخر از درخت‌های کهنسال خانه هم خبری نیست.


معاملات ملکی روبه‌روی کوچه مینا ایستاده و عابر پریشان احوال را درمی‌یابد و سر تکان می‌دهد: «بی‌خود به خودتان دردسر ندهید. خانه استاد بنان همین ساختمان پنج‌طبقه است. یک‌سال پیش صاحبخانه آن را فروخت و خانه را تخریب کردند. دیر آمدید. دیگر خانه‌ای به نام خانه استاد بنان توی محله جمال‌آباد کوچه مینا وجود ندارد.»


تمام. مرگ یک خانه. محو تاریخ آواز زیر نخاله‌های یک ساختمان. به لحظه احتضار هم نرسیده‌ایم. خانه استاد آواز ایران را با تمام خاطراتش ریخته‌اند پایین و ساختمانی سنگی ساخته‌اند گوش به گوش ساختمان پنج‌طبقه که بگذاری دیگر نوای شیدای استاد بنان را از رگ و پی دیوارهای سنگی نمی‌شنوی و حالا کارگر افغانی بالای آن دارد با صدایی که از ته ‌گنگی و گیجی می‌آید، آوازخوانی می‌کند.


آقای جوزی همان معاملات ملکی است که خانه جمال‌آباد نیاوران را برای استاد بنان خریده بود.


آژانس املاکش هنوز هم هست؛ تنها چند قدم بالاتر روبه‌روی خانه خراب‌شده استاد بنان. آقای جوزی مسوول برگزاری مراسم ختم بنان هم بوده و همه اتفاقات آن روزها را به خوبی به‌یاد می‌آورد: «خانه استاد را زیر یک‌میلیون‌تومان، نهصدو‌خرده‌ای برایش خریدم. البته همه این ساختمان دوطبقه متعلق به استاد بنان نبود. طبقه دوم که متراژش حدود 200متر بود، طبقه اول مال دیگری بود.» بیش از 12سال پیش همسر بنان خانه را فروخت. با این سربالایی تند رفت‌و‌آمد برایش سخت شده بود. چندی‌پیش‌ دستی سرورویش کشیده بودند اما هنوز هم جزو ساختمان‌های قدیمی خیابان و کوچه‌ای بود که استاد بنان روزگارش را در آن سپری می‌کرد.

 برای دیدن حیاط روی انگشت‌ها ایستادیم حیاط خانه پر از درخت‌های پیر چنار و اقاقی‌هایی بود که انگار عروسی گرفته‌ بودند. سنگفرش زیر درختچه‌ها و بوته‌ها پیدا نبود. ساختمان دوطبقه که بنان از سال54 در طبقه دوم آن زندگی می‌کرد، ایوانی رو به بلندی‌های دماوند داشت که از آن منظره باغ‌های نیاوران آن سال‌ها را می‌شد دید؛ باغ‌هایی که حالا آپارتمان شده‌اند؛ باغ‌های سنگی تهرانی‌ها. شیب تند خیابان، خانه را در وضعیتی قرار می‌داد که از روی ایوان طبقه‌دوم می‌شد دماوند را بغل کرد. نفس داد به نفس خنکش و این برای مرد آواز ایران لابد موهبتی بوده، گرچه او سال‌هایی در این خانه زندگی می‌کرد که بیماری دیگر توان خواندن و نفس‌چاق‌کردن را از او دریغ کرده بود.


وقتی هنوز خانه ویرانه نبود، اهالی خیابان نشانی را روی هوا می‌زدند و با انگشت، دست  روی خانه‌ای می‌گذاشتند که استاد بنان در آن نفس کشیده بود، خانه استاد بنان در ذهن مردم خیابانش گم نبود. اما صاحبانش صدای استاد را که لای درخت‌های کهنسال می‌پیچید، حرمت نکرده و از خانه آوار ساخته‌اند. تلاش بی‌دریغ پری بنان برای مراقبت از خانه همسر پرآوازه‌اش بی‌نتیجه ماند. سال‌ها بود که در خانه قدیمی زندگی نمی‌کرد و عطای خانه دل‌انگیز جمال‌آباد را به سختی راه دورش بخشیده و رفته در قلب تهران زندگی کند. تا آنکه دور از چشم خبرنگارها بی‌سروصدا خانه تخریب شد. حالا کجا می‌شود سر زد و علت مرگ خانه استاد بی‌بدیل را پرسید.

کارشناس امور اجتماعی شهرداری منطقه‌یک تهران ماجرا را که می‌شنود با تعجب می‌گوید: «واقعا؟! راستش ما اصلا خبر نداشتیم. منظورم این است که نه‌تنها از ماجرای تخریب خانه بنان خبر نداشتیم، بلکه اصلا نمی‌دانستیم که خانه استاد در منطقه ما قرار دارد.
این حرف را الان تازه از شما می‌شنویم. درست است که شهرداری برخی از خانه‌ها مثل خانه استاد انتظامی و دکتر حسابی را در این منطقه تبدیل به موزه کرده اما شهرداری معمولا پیشقدم نمی‌شود و باید فرزندان یا بازماندگان خودشان پیشنهاد موزه‌شدن خانه‌ها را ارایه کنند و اینجا هم خواسته آنها بررسی می‌شود. ما از خانواده استاد بنان هرگز چنین درخواستی را نداشته‌ایم. اگر پیگیر می‌شدند، شاید می‌شد کاری کرد. اما ما حتی خبر نداشتیم که خانه استاد بنان در این خیابان بود.»

هومن صدر پسرخوانده استاد بنان هم دلایل خودش را برای فروش خانه دارد: «موزه‌کردن یک خانه کار چندان ساده‌ای نیست. خانه‌های مشاهیر دیگر هم‌چنین وضعیتی دارند و داشتند. خانه‌هایی که میراث‌فرهنگی و شهرداری برای این کار خریده‌اند، انگشت‌شمار و استثناست. البته در مورد مشاهیر موسیقی وضعیت ویژه‌تری وجود دارد و موزه‌کردن خانه آنها چندان مورد‌نظر مسوولان نیست و خانه صبا هم یک استثناست. مطمئن باشید هر اقدامی هم می‌کردیم، نمی‌توانستیم آنها را راضی کنیم که خانه را آن هم از مالکی که دیگر ما نبودیم بخرند و آن را موزه کنند. وقتی به مالکان بگویی خانه را برای موزه می‌خواهند قیمت‌های نجومی می‌دهند و کار جلو نمی‌رود. البته ظاهرا کودکی‌های استاد بنان در محله زرگنده یا قلهک بود. من در مورد این خانه از مادرم سوال کردم حتی مادرم هم از این خانه بی‌خبر است. فکر می‌کنم خود استاد هم دقیقا محل این خانه را نمی‌دانستند. همه‌چیز آن خیابان عوض شده و قبلا آنجا کوچه‌باغ بوده و پیداکردن خانه‌ای به این قدمت کار ساده‌ای نیست.»

موسوی کارشناس میراث‌فرهنگی استان تهران اما می‌گوید ما در جریان بودیم. می‌دانستیم خانه استاد بنان همچنان در محله جمال‌آباد وجود دارد و سرپاست. بررسی‌هایی هم در موردش انجام گرفته بود اما به دلایل بسیاری این خانه و بحث موزه‌شدن و خریداری‌اش از طرف میراث هرگز مطرح نشد. معمولا در مورد استادان موسیقی کمتر می‌شود این مسایل را مطرح کرد.

سیدمحمد بهشتی، مشاور سازمان میراث‌فرهنگی اما چندان با این نظرات موافق نیست: «علت اینکه خانه استاد بزرگی مثل استاد بنان در بی‌توجهی تخریب شده، این نیست که میراث فرهنگی نسبت به مشاهیر حوزه موسیقی حساسیت دارد. تاکید می‌کنم نگاه میراث به همه مشاهیر بدون قضاوت و ارزش‌گذاری و پیشداوری است. همچنان‌که بسیاری از ابنیه تاریخی ثبت‌شده که منش صاحب آنها مطابق با رویکرد میراث نیست اما از آنها محافظت می‌شوند.»

علت اصلی آن است تخمین زده شده که حدود یک‌میلیون ابنیه و آثار بازمانده از بزرگان و مشاهیر در کشور وجود دارد که واجد ارزش‌های تاریخی یا معنوی‌ هستند. قاعدتا سازمان اینها را باید بررسی و مستند‌سازی کند که هم‌اکنون این کار به شکل گسترده‌ای در حال انجام است. زمان زیادی می‌برد تا پرونده این آثار ثبت تاریخی شود. البته ممکن است تا نوبت به بسیاری از این آثار برسد برخی از آنها مثل خانه استاد بنان احیانا صدماتی ببینند. نباید همه این مسوولیت‌ها را بر عهده میراث گذاشت. نهادهای دیگری مثل وزارت ارشاد و شهرداری و مرکز موسیقی هم باید نسبت به این مساله حساس و فعال باشند.

خوشبختانه همین نگرانی و ناراحت‌شدن از تخریب این خانه‌ها ارزشمند است. این ناراحتی خبر خوشی است. گرچه بناهای بسیاری را از دست داده‌ایم اما آثار زیادی همچنان باقی است. می‌توان جلو تخریب آنها را گرفت. البته برخی از بازماندگان حساسیت و پیگیری و تلاش لازم برای حفظ این آثار را ندارند.

از طرف دیگر باید تلاش‌های نهادها در این زمینه مورد تایید و اقبال عمومی و رسانه‌ای قرار بگیرد تا این نهادها بدانند تلاششان در این زمینه علی‌السویه نیست و سرمایه‌های اجتماعی نسبت به این آثار بی‌تفاوت نیستند. از نظر من در مقایسه با دهه‌های گذشته این حساسیت به‌وجود آمده. البته باید فعال‌تر و کاراتر عمل شود و همگان خودشان را مسوول بدانند.»

چندی پیش که خبر آوارشدن خانه بنان در صفحه اول روزنامه‌ها جا خوش کرد مسوولان و آنها که قرار بود نگهبان خانه مشاهیر ایران باشند بازی کی بود کی بود من نبودم را راه انداختند. هرکس دیگری را متهم به بی‌توجهی کرد و آه و ناله مختصری کردند و همه چیز پایان یافت. جالب‌تر آنکه خانه استاد آنقدر برای همه تصویر ناروشنی داشت که اغلب رسانه‌ها پیگیر وضعیت خانه نشدند و تنها به درج خبر چند خطی اکتفا کردند. حتی عکس‌هایی که از خانه استاد مخابره شد تصویر خانه دیگری بود.

خانه پنج‌طبقه‌ای که به جای خانه استاد بنان ساخته شده به نازک‌کاری رسیده. چند وقت دیگر هیچ عابری خاطره سبز خانه‌ای که سر کوچه مینا جا خوش کرده بود را به یاد نخواهد آورد. حالا دیگر شهر تهران از حضور استاد بنان خالی است. خانه بچگی‌هایش گم و خانه بزرگسالی‌اش فروخته شده.

چنار تنومندی که روزگاری استاد بنان زیر سایه‌اش نفس‌گیری می‌کرده و سایه‌هاش روی سر خانه قدیمی چتری بوده به خاطر ملات و سیمانی که احتمالا پای همین دیوار و درخت چال کرده‌اند به یک تنه لخت‌و‌عور تبدیل شده و سرمای این زمستان را تاب نخواهد آورد. این تنه بی‌باروبر و بی‌شاخ و برگ تنها یادگار وامانده از خانه‌ای است که روزگاری مردی با عینک بزرگ سیاه زیر آن تمرین می‌کرده: «با ما بودی، بی‌ما رفتی. چون بوی گل به کجا رفتی؟ تنها ماندم، تنها رفتی /چون کاروان رود...»

هیچ خیابانی و هیچ کوچه‌ای که به خانه قدیمی او در جمال‌آباد منتهی می‌شود به نام او نوشته نشده، هیچ مرکز موسیقی، هیچ فروشگاه عرضه‌کننده دستگاه‌های موسیقی، هیچ کتابفروشی، هیچ، هیچ چیز نام بنان را بر پیشانی ندارد. با یک بغل از هیچ‌ها از شیب تند جمال‌آباد با تاکسی سرازیر می‌شویم. راننده تاکسی گوش به ضبط صوت دارد و سر تکان می‌دهد. «مرغ‌سحر ناله سرکن...»
bato-adv
bato-adv
bato-adv