حمیدرضا رسایی، نماینده سابق مجلس، برای مجموعه تاریخ شفاهی «خشتِ خام» گفتوگویی با حسین دهباشی انجام داده است.
گزیدهای از این گفتوگو در ادامه میآید.
*
سال ٧٦ در آفریقا بودم و چون در آنجا صندوق رأی نبود نتوانستم در انتخابات
ریاستجمهوری شرکت کنم؛ البته اگر میتوانستم رأی بدهم حتما بهرئیس دولت
اصلاحات نمیدادم و قطعا به آقای ناطق هم نمیدادم! هرکسی هم آن موقع از من
سؤال میکرد میگفتم آقای ریشهری.
*
در ماجرای ١٨ تیر در تهران نبودم اما در ٢٣ تیر آمدم و در تظاهرات شرکت
کردم؛ البته ما بیشتر رصد و دنبال میکردیم، حالا گاهی هم پیش بچههای
کیهان میرفتیم.
*رأی آقای هاشمی در
دولت دومشان، هم به صورت نسبی کاهش پیدا کرد هم میزان مشارکت کاهش پیدا
کرد. آقای هاشمی تلقیاش این شد که قهرکردن مردم با صندوق، به دلیل این
{است} که مردم از انقلاب خسته شدند! از شعارهای انقلابی خسته شدند! از
همونجا آقای هاشمی دچار دگردیسی شد.
*قهر
مردم با صندوقها یک واکنش سیاسی نبود! بلکه اتفاقا وقتی عملکرد آقای
هاشمی را دیدند، وقتی دیدند فاصله طبقاتی زیاد شده، مسئولانی روی کار
آمدهاند که جنسشان از جنس مردم نیست، وقتی مردم میبینند تبعیض است این
برای آنها قابل تحمل نیست.
*در انتخابات
٧٦ این بیماری آقای هاشمی به طیف اصولگرایان هم سرایت کرد! این طیف دیدند
وقتی انتخابات برگزار میشود مشارکت مردم بالا میرود. فضا طوری بود که
حاکمیت، نظرش آقای ناطق است و مردم بهنوعی نه گفتند به حاکمیت. بعد
اصولگراها گفتند اگر مشارکت بالا رود از صندوق چیزی درمیآید که ما
نمیخواهیم! پس باید تلاش بکنیم مشارکت پایین باشد، اگر مشارکت پایین باشد
ما برندهایم.
*در انتخابات مجلس ششم هم
کسانی رأی آوردند که حرفهایی میزدند که با جنس حرفهای اصلی انقلاب
متفاوت بود؛ روزبهروز هم در مجلس ششم بیشتر شد.
*بعد
از انتخابات مجلس ششم این حرفها تشدید شد؛ دیدند یک عده حرفهای
ضدانقلابی میزنند ولی رأی آوردند پس مردم از انقلاب خسته شدهاند، پس ما
اگر مشارکت را پایین بیاوریم برنده میشویم. انتخابات بعدی انتخابات دوم
شورای شهر بود؛ در آن انتخابات، مشارکت در تهران پایین آمد و اصولگرایان
انتخاب شدند.
*در انتخابات نهم
ریاستجمهوری چون فضا دودورهای شد، در دور اول آقای احمدینژاد با آقای
هاشمی، با اختلاف کمی آقای احمدینژاد نسبت به بقیه، از آقای کروبی
احمدینژاد ٥٠٠ هزار رأی بیشتر آورد. اگر آقای احمد توکلی انصراف نداده
بود آقای احمدینژاد دور دوم نمیرفت چون آقای توکلی یک رأی ثابتی داشت و
جنس حرفهای آقای توکلی و سابقه ذهنی که مردم از احمد توکلی داشتند با
حرفهای احمدینژاد خیلی شبیه بود؛ یعنی پنج میلیون رأی احمدینژاد تقسیم
میشد بين این دو نفر. آقای توکلی که کنار رفت احمدینژاد با ٥٠٠ هزار رأی
بیشتر نسبت به کروبی به مرحله دوم رفت. در مرحله دوم هم احمدینژاد از ترس
هاشمی رأی بیشتری آورد.
*رأیی که آقای احمدینژاد
در انتخابات دهم آورد، به عقیده من یک رأی واقعی و مبتنی بر دموکراسی بود؛
ولی خودِ همین آقای احمدینژاد هم از این انتخابات به بعد دچار همین بیماری
شد.
* من رفتم در نهاد ریاستجمهوری
پیش احمدینژاد. یادم هست آن ایام بحث هدیه تهرانی و مشایی بود و بحث کوروش
و داریوش و از این حرفها خیلی باب شده بود. مشایی گفته بود مردم اسرائیل
غیر از خودِ اسرائیل هستند و فلان! به آقای احمدینژاد گفتم چرا مشایی این
حرفها را میزند و شما به او تذکر نمیدهید و جلوی او را بگیرید.
احمدینژاد گفت فلانی ببین ما حزباللهیها چقدریم؟ چهار میلیون، پنج
میلیون، شش میلیون، کسانی که سفت پای نظام هستند و خونشان رو میدهند.
همه مردم نظام را دوست دارند؛ ولی کسانی که خون و جان بدهند و هزینه بدهند
برای نظام در تاریخ اینطوری بوده، گفت بابا با شش میلیون که نمیشود، ما
باید کاری کنیم آن ١٣ میلیون بیاید در سبد نظام! من گفتم اشتباه شما همین
است. آنها که بیرون سبد نظام نیستند. آن ١٣ میلیون یک طیفشان برداشتشان
از آقای موسوی به دلیل حمایت رسانههای خارجی بود که در حدود یکی، دو
میلیون هستند؛ ولی بقیه آنها از احمدینژاد خوششان نمیآمد.
*
موسوی میگفت من نخستوزیر جنگ هستم، نخستوزیر دفاع مقدس هستم، ولایت
فقیه جلوی دیکتاتوری را میگیرد، آنها دیدند از احمدینژاد خوششان نمیآید،
به این رأی دادند. آن هم داخل سبد نظام بود. به اضافه اینکه به ایشان گفتم
شما داری ١٣ میلیون رو میآوری در سبد نظام، اما ٢٥ میلیون را داری
بیرون میکنی.
* احمدینژاد که الان به
او توصیه شده است که نیاد، نگاه بیرونی حداقل طیفی از کسانی که ناظر هستند،
میگویند این توصیهشدن و اینکه میگویند نیا به خاطر مسکن مهر و
فعالیتهای مثبت آقای احمدینژاد نبوده، چون احمدینژاد در یک مقطع زمانی
مثلا نسبت به رهبری تبعیت نداشت و خانهنشینی کرد، توصیه شده که نیاید،
درحالیکه آنجاها هم الزام قانونی نداشته است. چند اشکال وجود دارد. اولا
اینکه الزام قانونی درباره وزرای خود رؤسای جمهور- چون جایگاه حساسی هستند-
هماهنگ میکنند، برای اینکه بهتر بتوانند کار کنند. اینطوری هم نیست که
رهبری امر و نهی کنند. حداقلش بنده در مجلس بودم در دو دولت حضور داشتم و
از جیک اینطور چیزها هم اطلاع داشتم. گزینههای مختلفی را مطرح میکردند و
تلاش میکردند ببینند مثلا نگاه رهبری نسبت به آنها چیست. شاید به جرئت
بتوانم بگویم مورد پیش نیامده که ایشان با یک حالت امر و نهی برخورد بکند
مثلا گفتهاند من صلاح نمیدانم دراینباره، اعلام عمومی هم نکردند.
*
شما میگویید پس طرح موضوع این بود که توصیه رهبری به آقای احمدینژاد به
این دلیل بوده. من میگویم نه من این نمیبینم. البته یک اشکال بزرگی هم
بوده که توقع از آقای احمدینژاد این بود که در آن مقطع زمانی همینقدر هم
مقاومت نکند. هرچند ایشان قائل به این بود که من برای این کار هم اجازه
گرفتم. بالاخره رفتم با رهبری صحبت کردم، گفتم اگه اینطوری باشد من دچار
مشکل میشوم، اجازه بدهید من فکر کنم. رهبری هم گفتند خب برو فکر کن بعد هم
میگوید من اگر در خانه نشستم، دارم کارم را دنبال میکنم و به موضوع فکر
میکنم.
*موضوع رسانهای شده و کار به رسانههای بیگانه
کشیده شده بود و در مجلس هم عدهای خیلی در آتش این موضوع میدمیدند و تلاش
میکردند که این موضوع رو خیلی علنی و برجسته بکنند؛ درحالیکه سیاست مقام
معظم رهبری این نبود. من یادم هست که فکر کنم روز سوم بود که ایشان در
ملاقات با مردم اشاره کردند به این موضوع که میگویند مثلا رئیسجمهور رفته
در خانه نشسته و رئیسجمهور رو متهم میکنند که رئیسجمهور ترک کار کرده
درحالیکه رئیسجمهور سر کار هستند، که بیشتر آقا داشت مدیریت میکرد؛ یعنی
این حرف رهبر انقلاب معنیاش این بود که آقای احمدینژاد پاشو برو سر کارت
دیگه چرا اونجا نشستی؟
*ما که رفتیم،
من بودم و آقای تهرانی و آقای دکتر کوچکزاده و دکتر زائری بود، آقای
حسینیان و آقای ابطحی، نماینده خمینیشهر و خانم آلیا بود، شاید ١٠ نفری
میشدیم. دو ساعت قبل از نماز مغرب و عشا صحبت کردیم و بعد نماز رو در حیات
خونه ایشان خواندیم و دو ساعت هم سرپا حدودا چهار ساعت گفتوگو شد. او
توضیح میداد رابطه خودش نسبت با مقام معظم رهبری و وضعیت موجود و بالاخره
حرف اصلی آقای احمدینژاد این بود که من برای این موضوع هم با هماهنگی آقا
این تصمیم رو گرفتم. من آنجا حضور پیدا نمیکنم ولی اصل کار را دارم دنبال
میکنم!
*به احمدینژاد گفتم در سال ٨٤
که رأی آوردی گفتی که ما الان اینجا هستیم که تیرها به جای اینکه به رهبری
بخورد به ما بخورد. گفتم شما الان در خانه نشستید تیرها به کی میخورد؟ اگر
برایت مهم است باید پا شوی و بروی سر کار.
* به
عقیده من کشمکشی که در سال ٨٨ اتفاق افتاد تقصیرکارش آقای احمدینژاد نبود
حالا یک چیزی هم میبندند که آقای احمدینژاد گفت اینها خس و خاشاک هستند
درحالیکه تلویزیون پخش کرد خود من هم آن روز در میدان ولیعصر بودم، آقای
احمدینژاد نگفت آنهایی که به من رأی ندادند خس و خاشاک هستند گفت همه
اونهایی که ٤٠ میلیون اومدند پای صندوق ما دولت همه اونها هستیم باید
برای همه آنها تلاش کنیم و زحمت بکشیم یک عدهای میریزند بانک آتش میزنند
فلان میکنند اینها خس و خاشاک هستند، دروغ هم نمیگفت.
*وقتی
آقای هاشمی میگوید، وقتی خود آقای روحانی قسم میخورد که ما اجازه
نمیدهیم احمدینژاد تکرار شود. وقتی فائزه هاشمی و آقای صادق خرازی
میگوید که ما خون میدهیم که دیگر احمدینژاد برنگردد این یعنی اینکه اگه
احمدینژاد بخواهد بیاد دوباره دعوا و بزنبزن هست.
*من
معتقدم آقای روحانی اولین دولت چهارساله است. خیلی هم دو، دوتا چهارتا
است. ببینید آقای روحانی چهار سال پیش ٥٠,٧ درصد رأی آورد. ٤٩.٣ درصد به
آقای روحانی رأی ندادند. آنها فقط به یک دلیل به آقای روحانی رأی ندادند
گفتند روحانی یا این حرفهایی که میزند نمیتواند عمل کند یا واقعی نیست
یا صلاحیت ندارد یا آقای روحانی اشکالاتش زیاد است یا بقیه از ایشان بهتر
هستند بالاخره مهمش این بود که گفتند آقای روحانی شرایط را از نظر ما
ندارد. اما ٧/٥٠ درصد به صد دلیل به آقای روحانی رأی دادند نه به یک دلیل.