یادداشت دریافتی- دکتر بابک خطی*؛ هشتم مارس سال ١٨٥٧، وقتی زنان کارخانههای نساجی آمریکا در اعتراض به شرایط غیرانسانی محیط کار به خیابانها ریختند و با برخورد آهنین پلیس مواجه شدند شاید فکر نمیکردند که بنیانگذاران روزی در تاریخ برای زنان و حقوق آنان هستند. خواستههای آن روز این زنان شجاع و به ستوه آمده، ساعتهای کار معقول، دریافت دستمزد عادلانه و حق رای بود.
این اتفاق وبزرگداشت آن حدود ٥٠ سال بعد در سال ١٩٠٨ که هر دو به نوعی آمیخته به افسانه نیز شده است و بعضی از منابع واقعی بودن آن را نیز از اساس انکار کرده اند، به هر روی پایه گذار روز جهانی زن شده اند. روزی که سال به سال به صورت پررنگتر والبته دیگر غیرقابل انکار به عنوان نمادی برای تمرکز بیشتر بر حقوق و دستاوردهای زنان درآمده است. با وجود گذشت این همه سال و توسعه غیرقابل انکار فرهنگی و مدنی جوامع محتوای چالش با کمی تغییر در شکل همان مسالهی اولیه و پایهای است؛ حقوق برابر.
سوال اینجاست که چرا با وجود محقق شدن بسیاری از مطالبات زنان در تمام نقاط دنیا و بروز شایستگیهای مثال زدنی در همه زمینهها ازسوی آنان هنوز در بسیاری از کشورهای دنیا خصوصا کشورهای در حال توسعه مشکلاتی در به حقیقت پیوستن واقعی حقوق و آزادیهای برابر وجود دارد.
بررسی مشکلات:
چالش مردانه؛
١ -نبود عزم راسخ و واقعی در پیگیری و استیفای حقوق زنان.
الف:در سطح حکومت ها:یکی از مهمترین مشکلات نبود اراده واقعی برای مساله به رسمیت شناختن حقوق زنان در سطوح عالی کارگزاران حکومتی است. به نظر میرسد تلاش برای به بار نشستن خواستههای جنبش زنان بیش از اقدامات عملی در سخنرانیها نمود و در اکثریت موارد کارکرد تبلیغاتی دارد.
در دنیای واقعی از حضور کافی زنان شایسته در سطوح عالی مدیریتی دولتی و قضایی خبری نیست. در این مورد یک مساله مربوط به قوانین اساسی چنین کشورهایی میتواند باشد که در آن به زنان به طور درخور بها داده نشده است و حل آن نیازمند تعامل همه جانبه ارکان حاکمیتی نظام هاست تا قوانین را تا حد ممکن به روز به روز و نقیصههای احتمالی را برطرف نماید و زمینه برای اجرای اصل شایسته سالاری در تصدی مسولیتها به جای نگاه جنسیتی فراهم گردد.
مساله مهم دیگر وجود یک چرخه معیوب از حضور مردانی در مسولیت هاست که که در محیط ذهنی خود به حقوق برابر اعتقادی ندارند و طبعا اقدامی هم برای تغییر انجام نمیدهند و حتی در برابر کوچکترین تغییرات در جهت عملی نیز مقاومت نمایند و تا این چرخه شکسته نشود انتظار تغییر واقعی بیهوده است.
گذرگاه هایی که نیاز به حضور و رای زنان است فرصتی مقتضی برای طرح درخواستهای مشخص در مورد حقوق زنان به نظر میرسد تا به عملکرد صرفا تبلیغاتی و ابزاری از این مساله پایان داده شود و کارگزاران حکومتی به جای مفاهیم کلی به طرح وعدههای مشخص عملی و الزام آور متعهد شوند.
ب-در سطح افراد جامعه:
از سویی درصد قابل توجهی از مردان جامعه نیز نسبت به حقوق برابر زنان موضع دفاعی دارند و البته کلیشههای فرهنگی برخی جوامع نیز نیز بدان دامن میزند. هر چند آموزش و فرهنگ سازی خصوصا در مورد نسل جدید در تغییر نسبی این رویکرد سنتی و عقب مانده موثر و وجود آن برای نیل به اهداف بلند مدت ضروری است، اما نیاز به وجود و وضع قوانین حمایتی حقوق زنان توسط نهادهای حاکمیتی را نباید از یاد برد.
چالش زنانه
١ -بازی در در زمین نابرابری حقوق:
گروهی از زنان جامعه نیز شوربختانه برای مردان صرفا به دلیل جنسیت، توانایی و شایستگی بیشتری قائل هستند. نقش تخریبی این رویکرد در تحقق برابری حقوق غیرقابل انکار است. این زنان در خانه گردن نهادن به همه خواستههای مردان را تکلیف و وظیفه میدانند و به فرزندان ذکور خود بیش از دخترانشان اهمیت میدهند و در محیط کار نیز موقعیتهای زیردست را ترجیح داده، فرادستی را حق مسلم جنس مردانه میدانند.
٢ -حقوق در برابر مسوولیت
قسمتی از جامعه زنان در مورد مساله حقوق زنان برداشتهای سلیقهای و انتخابی دارند. حقوق و مسوولیت پذیری دو روی یک سکه و مکمل هم هستند. مساله حقوق زنان و توسعه آن نیز از این قاعده مستنثنی نیست. اما گروهی زنان تنها به قسمت خواستهها توجه دارند، در مورد مشارکت در کارهای خانه، حق طلاق، استقلال عمل و... خواهان حقوق برابر هستند، اما مسولیت پذیری و تقویت توانایی را نادیده میگیرند. معتقدند مهریه که رسم است و نمیشود از آن صرفنظر کرد، تامین مالی و کار بیرون خانه هم عملی مردانه است و مشارکت در تامین مخارج خانه وظیفه زنان نیست و اگر هم درآمدی از کار زن بدست میآید، مسالهای شخصی و نه برای تسهیم در کل زندگی است. این یک بام دو هوا با اصل برابری انسانی تناقض دارد و این رویکرد در راستای محقق کردن حقوق زنان نیست و در خوش بینانهترین حالت تاویل خودخواهانه و سلیقهای ناآگاهانه از حقوق زنان است.
حقوق زنان و مسائل فرهنگی رابطهای تنگاتنگ داشته در همه سطوح دیده میشوند و در اکثر موارد نقش سببی برای چالشهای مردانه یا زنانه را بازی میکنند. عمده این نهادینههای کلیشهای نادرست را-که درمورد برخی از آنها قبلا هم توضیحاتی داده شده -مرور میکنیم:
الف:کلیشه عدم اعتماد به زنان کارآزموده:
یکی از دردناکترین نهادینه شدههای فرهنگی این است که قسمت هایی از جامعه -از زن و مرد-به استادان دانشگاه، صنعتگران، کشاورزان، مهندسان، پزشکان و... زن به دلیل جنسیت شان اعتماد نمیکند و بدون توجه یا حتی بررسی توانایی با انگ جنسیتی تمام قابلیتهای آنان را انکار و رد مینماید. این مساله در دنیایی که قرار است معیار اعتماد و ارزش گزاری، تنها شایستگی افراد باشد یک اتفاق عجیب است. در جامعه خود ما هنوز برای کارگزاران سیاسی الفاظ غلیظ مردانهای چون"دولتمرد" و "رجل"سیاسی وجود دارد، که تنها گاهی و بامنت به زنان مرحمت میشود.
ب:کلیشه زن شبه مدرن پول توجیبی بگیر
این مساله فرهنگی مختص قسمتی از جامعه زنان ماست که پیشتر نیز صحبت شد و به مرد به عنوان منبع موظف تامین مالی نگاه ابزاری دارد و حقوق زنان را در حد آزادی در ریخت و پاش و خرج کردن و عدم پذیرفتن حداقل مسوولیت تغییر ماهیت میدهد، زنانی که عمیقا سنتی و وابسته هستند، اما با روکشی از مدرنیسم سردستی و چاشنی بی مسوولیتی، میراثی به نام حقوق زنان را میجویند که علی الاصول هیچ قرابت اصولی با آن ندارد.
ج:کلیشه زنان بی آرایش زشت:
ممکن است گروهی از زنان جامعه که فعالان حقوق زنان نیز میتوانند جزیی از آن باشند نوع خاصی از پوشش و پیرایش ساده و بدون آرایش را برای خود انتخاب نمایند، این مساله به عنوان یک انتخاب و یکی از موارد بروز ظرافت زنانه قابل احترام و برای فعالان حقوق زنان نیز شایسته تکریم است.
از یک طرف اینکه قسمتی از جامعه اعم از زن و مرد، زنانی چنین را فاقد لطافت زنانه، خشن یا زشت خطاب نماید نهایت بی انصافی است. از سوی دیگر استفاده ابزاری و صرف تظاهر به آن جهت متصف شدن به عنوان" فعال زنان "بی علاقه به این نوع ظاهر و بدون هرشکل فعالیت در این عرصه بیشتر وهن جنبش برابری خواهی زنان است تا فعالیت اجتماعی.
فمینیسم به معنی رد یا عدم وجود ظرافت در زنان نیست و بسیاری از زنان و طبعا قسمتی فعالین این جنبش این نوع ظاهر را به دلیل علاقه و به عنوان یکی از موارد بروز زنانگی برمی گزینند. از دید آنان این عمل یک انتخاب ذاتی و لطیف است و اگر این انتخاب برای قسمتی از جامعه غیرمتعارف باشد هرگز به معنی شلختگی نیست.
کلیشه مردان با اعتماد به نفس کاذب به خاطر کروموزوم y:
مشکل دیگر فرهنگی مردانی است که به سبب نهادینههای قدیمی و بخاطر جنسیت مذکر، توهم قابلیت هایی بیش از تواناییهای واقعی خود نسبت به زنان دارند. این افراد مرد بودن را فی نفسه یک ارزش و صفتی مایه افتخار میدانند. این انگاره چنانکه قبلا هم ذکر شد توسط قسمتی از جامعه زنان نیز تقویت میشود.
چه میتوان کرد:
تمام اینها کم و بیش تصویر ما در آینهای است که روبرویمان قرار دارد و از قضا خیلی هم دلفریب و جذاب نیست.
برای برون رفت ضمن توجه به همه مسایل فوق الذکر و سعی در تلاش واقعی در سطح حکومتی و جامعه برای برطرف کردن آنها توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد.
اول:وجهه همت تمام ارکان جامعه برای فرهنگ سازی باید روی نسل جدید باشد.
کودکانی که سازندگان آینده و واجد کمترین پیش فرضهای نادرست تفکری و نهادینههای فرهنگی جنسیتی هستند.
لحظههای اکنون و در پیش رو سازندهی لوحهای سپید ذهنهای آنان است و همین مساله نقش مهم آموزش والدین و آموزگاران، در شکل دادن به شخصیت و آموزش انتخاب درست به آنان را میرساند، تا برابری جنسی و اولویت شایستگی بر تمام صفات دیگر ظاهری در جانشان ریشه دواند و جزیی از اخلاق ثانوی این نسل آینده ساز گردد.
دوم:
برای پیشرفت در این راه اعم از فرهنگ سازی و وضع قوانین متناسب تمام جامعه اعم از زنان و مردان، خصوصا روشنفکران و زنان میبایست قدر و قدرت خود و آرایشان را بدانند و از سیاستمداران و کارگزارانی در سطوح تصمیم ساز و اجرایی حمایت نمایند که فرای تبلیغات به انجام برنامههای عملی و واقعی در این عرصه خود را متعهد مینمایند.
سوم:
حقوق زنان، جنبش زنان، فمینیسم و ... مانند تمام مفاهیم دیگر ماهیتی پویا و سیال دارد. ماهیتی که نیازمند روزآمدکردن مداوم است. کارآمدی افرادی که بدون اطلاع از پیشرفتها و پژوهشهای نو و صرفا با دانستههای قدیمی و ثابت و تنها رانت سابقه قبلی پیگیر برابری حقوق زنان هستند مورد تردیدهای جدی است و از طرفی رگه هایی از خشونت نمادین نیز در آن دیده میشود.
نیاز به روز آمدی و استقبال از ایدههای جدید، نیروهای پویای علمی و تازه نفس در کنار استفاده از تجربیات ارزنده و تاکید بر تداوم نقش مشورتی آنان از حداقل هایی ست که جامعه برای تسریع احقاق حقوق زنان انتظار دارد؛ و نکته آخر اینکه مساله حقوق زنان و گرامیداشت دستاوردهای پرارزش آنان و توسعه روز افزون این مسیر دشوار و طولانی با تفکر و عملگرایی توام امکان پذیر و محتاج امید، تغییر و همت است.
تغییری که در اولین گام میبایست در نگرش و رویکرد هر کدام از ما افراد جامعه اتفاق بیفتد؛ کاری قطعا سخت که همتی بلند میطلبد.
*طبیب کودکان