bato-adv
کد خبر: ۳۴۵۰۰۱

امتداد بخشندگی ‌تا جهانی بزرگ‌تر

کسانی که برای خرج تجملات پول کافی دارند، در حالی که حتی بخش کوچکی از درآمد خودشان را به فقرا اختصاص نمی‌دهند، در قبال مرگهایی که می‌توانستند از آن جلوگیری کنند بایستی مسئولیت داشته باشند.
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۱ - ۲۸ دی ۱۳۹۶

پیتر سینگر*؛ هم‌اکنون بیش از یک میلیارد نفر انسان در کشور خودشان از حیث قدرت خرید در شرایطی مشابه آنچه در آمریکا می‌تواند با یک دلار خریده شود، زندگی می‌کنند. در سال 2000 میلادی، آمریکاییها به ازای هر نفر 4 دلار و تقریباً به ازای هر خانواده 20 دلار از تمام انواع کالاها، برای کمک‌های نوع دوستانه خارجی به طور شخصی پرداخت کردند.

هر آمریکایی به واسطه دولت آمریکا 10 دلار و به ازای هر خانواده 50 دلار برای کمکهای خارجی پرداخت کرده است. مجموع دو رقم فوق به ازای هر خانواده 70 دلار است. در مقایسه با این ارقام، پس از نابودی برج‌های تجارت جهانی در 11 سپتامبر، بنیاد آمریکایی «خط قرمز» (1) آنقدر پول دریافت کرد که دیگر به ارزیابی این که هر نیازمند مستحق چه میزان کمک است، نیازی نداشت.

بنیاد خط قرمز مرزی در محله منهتن ترسیم کرد و به کسانی که در جنوب این مرز زندگی می‌کردند کمکی معادل سه ماه اجاره بهای خانه را پیشنهاد داد (یا چنانچه صاحب خانه بودند سه ماه رهن و پرداخت خرجی). اگر دریافت‌کنندگان ادعا می‌کردند که توسط تخریب برجهای دوقلو دچار زیان شده‌اند، پولی در ازای خوراک و وسایل زندگی نیز به آنها پرداخت می‌شد.

بسیاری از ساکنینی که در جنوب مرز مفروض در منهتن مکان زندگی خود را از دست ندادند یا حتی جابه‌جا نشدند، پیشنهاد رهن یا کمک اجاره دریافت کردند. بنیاد خط قرمز کارت‌هایی را در لابی آپارتمان‌های گران قیمت که تحلیلگران مالی، وکلا و خوانندگان در آن زندگی می‌کردند، به این منظور قرار داد که ایشان را از جزئیات پیشنهادات خودآگاه سازد. به هر میزان که مردم اجاره بیشتری در گذشته پرداخت می‌کردند، کمک مالی بیشتری نیز دریافت می‌کردند. مردم عادی یا ثروتمند نیویورک که در جنوب مرز فرضی مذکور در 11 سپتامبر 2001 زندگی می‌کردند، می‌توانستند به ازای هر خانواده به طور میانگین 5300 دلار دریافت کنند.

در گردهمایی هزاره سازمان ملل متحد، سران کشورها خود را به تحقق مجموعه‌ای از اهداف متعهد ساختند که مهم‌ترینِ آنها کاهش افراد فقیر تا سال 2015 به نصف بود. تخمین بانک جهانی از هزینه تحقق این اهداف بالغ بر 40 الی 60 میلیارد دلار در سال شد. تا امروز این پول در دسترس نبوده است. با وجود اینکه اهداف گردهمایی هزاره بلند پروازانه خوانده شد، اما آن اهداف متعادل هستند. زیرا تمام آنچه برای کاهش پنجاه درصدی فقرا طی 15 سال لازم است آن است که درآمد نیمی از مردم افزایش یابد و به بالای خط فقر حرکت کنند.

با این حال از حیث نظری این اهداف می‌تواند به معنای رها ساختن نیمی دیگر از مردم جهان (500 میلیون نفر) در فقر وحشتناکی باشد که اکنون تجربه می‌کنند. همچنین به ازای تک‌تکِ روزهای آن 15 سال، هزاران کودک از مشکلات ناشی از فقر خواهند مرد. البته همه شهروندان کشورهای ثروتمند پس از برآورده شدن نیازهای اولیه‌شان درآمدی اضافی‌ای نخواهند داشت با این حال صدها میلیون شهروند ثروتمند وجود دارند که در کشورهای فقیر زندگی می‌کنند و می‌توانند درآمد اضافی خود را ببخشند.

بنابراین ما می‌توانیم از این ایده دفاع کنیم که افراد با درآمد زیاد پس از برآورده شدن نیازهای اولیه‌شان باید حداقل 0.4 درصد از درآمد خود را به بنیادهایی اعطا کنند که مشغول کمک به مردم فقیر جهان هستند. این میزان کمک احتمالاً برای تحقق اهداف گردهمایی هزاره کافی باشند.

یک عدد نمادین کارآمدتر از 0.4 درصد میتواند 1 درصد باشد، که اگر به سطوح کمک‌های دولتی اضافه شود (که در تمام کشورها به جز دانمارک زیر 1 درصد کل تولید ناخالص ملی است. این رقم در خصوص ایالات متحده فقط 0.1 درصد است)، به آنچه که سبب نابودی و نه صرفاً کاهش پنجاه درصدی فقر جهانی می‌شود، میتواند نزدیکتر باشد.

ما گرایش داریم که احسان و نیکوکاری را به لحاظ اخلاقی اختیاری بدانیم، یعنی اگرچه خوب است که احسان کنیم با این حال اگر احسان نکنیم، اخلاقاً اشتباهی مرتکب نشده‌ایم. مادامی که کسی مرتکب قتل، ضرب و جرح، سرقت، کلاهبرداری و امور مشابه نشده باشد، می‌تواند شهروندی فضیلت‌مند باشد، حتی اگر مسرفانه پول خرج کند و به خیریه‌ها هیچ کمکی نکند.

اما کسانی که برای خرج تجملات پول کافی دارند، در حالی که حتی بخش کوچکی از درآمد خودشان را به فقرا اختصاص نمی‌دهند، در قبال مرگ‌هایی که می‌توانستند از آن جلوگیری کنند بایستی مسئولیت داشته باشند. کسانی که حتی استاندارد حداقل یک درصد را رعایت نمی‌کنند، باید به عنوان عاملین خطای اخلاقی نگریسته شوند.

هر کسی که به الزامات اخلاقی خود فکر کند، به درستی تصمیم خواهد گرفت که باید پول بیشتر بپردازد زیرا فارغ از کاری که ما می‌کنیم، هیچگاه همگان استاندارد حداقل 1 درصد را پرداخت نخواهند کرد. من در گذشته از مجموع پرداخت بیشتری دفاع کرده‌ام. با این حال اگر در تغییر استانداردها به نحوی که واقعاً شانس موفقیت داشته باشد، بر چیزی تمرکز کنیم که انتظار داریم همگان انجام دهند، آنگاه باید گفت که اِعمال استاندارد یک درصد از کل درآمد سالانه به منظور غلبه بر فقر جهانی، حداقل کاری است که فرد برای نیل به یک زندگی اخلاقاً شایسته باید انجام دهد.

*پیتر سینگر (متولد ۱۹۴۶) یکی از فیلسوفان معاصر استرالیا و استاد دانشگاه پرینستون در ایالات متحده آمریکا است.

پی‌نوشت:

1 بنیاد آمریکایی خط قرمز در سال 1891 توسط پرستار آمریکایی کلاریسابارتون (1821-1912) با هدف خدمترسانی به افرادی که نیازمند کمکهای ضروری هستند، تأسیس شد.

منبع: Utilitarian Philosophers

ترجمه: وبسایت فرادید

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین