من جاي خودم را در فضاي كاري احساس نميكنم. چون بعد از ساخته شدن فيلم «قصهها» تا امروز، يكي از پركارترين دورههاي كاري من بوده است كه خيلي كار كردم؛ «كارستان» پروژه بزرگي بود، فيلمهاي «آي آدمها»، «يك ساعت از يك عمر»، «همه درختان من» و بعد «توران خانم» را ساختم.
نگاهش كمي خسته است، اما چشمهايش مدام اطراف را ميكاود و حواسش به همهچيز هست؛ هم به دخترهاي جواني كه روي نيمكتهاي سنگي حياط نشستهاند و ميخندند نگاه ميكند و هم نگهبان ساختمان را كه مدام به دخترها تذكر ميدهد كه از پلهها بالا نروند زير نظر دارد. بعد از هر سوالي مكث ميكند و بعد آرام و شمرده و دقيق، جوابها را ميدهد. همه آنچه دورادور از رخشان بنياعتماد سراغ داشتم حالا از نزديك ميبينم؛ همان چهره هميشه آرام و مسلط توي عكسها يا همان نگاه دقيق و ريزبين يك فيلمساز اجتماعي توي قصهها و مستندهايش. صادقانه و شفاف روايت ميكند. همان روايت اصلي فيلمساز از خودش. انگار همه اين ٤٠ سال خود را به تصوير كشيده و صميمانه، دغدغههايش را با ما به اشتراك گذاشته... رخشان بنياعتماد در حوالي ساعت شش بعدازظهر روز گرم خردادي، درست وقتي كه مشتاقان مستند تازهاش «توران خانم» در سالن در ميدان فلسطين نشستهاند و به حرفهاي مدعوين جلسه گوش ميكنند، همراه ما از پلههاي ساختمان قديمي پايين ميآيد تا از فيلمسازياش بگويد و از روزگاري كه خودش را سرگرم مستند كرده و از اولين تجربه اكران اينترنتي در سينماي مستند حرف بزند.
گفتوگو را با همين تجربههاي تازه شروع ميكنيم و بعد به موضوعات ديگر ميرسيم. زندگي فيلمسازي كه به قول خودش «گيس در سينما سفيد كرده» و از پس همه اين سالها همچنان مشتاق و پرانرژي به دنبال تاثيرگذاري است.
تقريبا ٢٤ ساعت از آغاز اكران اينترنتي «توران خانم» ميگذرد، بازخوردها چطور بوده؟
خيلي خوب؛ از يك طرف كساني كه با توران خانم و انديشههاي ايشان از نزديك آشنا بودند مثل شاگردان و معلمان مدرسه فرهاد، همكاران و ياران خانم ميرهادي از سالهاي دور اهالي شوراي كتاب كودك و فرهنگنامه، فيلم برايشان ديدني بود. از طرف ديگر معلمها و مربيها و اساتيدي كه نام توران ميرهادي را شنيده بودند و كمتر با تفكرات ايشان آشنا بودند، باز خوردهاي خيلي خوب داشتند. ابعاد شخصيتي توران ميرهادي بسيار وسيع است و همين باعث شد كساني كه ايشان را نميشناختند، با زمينهسازي كه قبل از اعلام اكران اينترنتي، انجام شد نسبت به شناخت بيشتر در مورد ايشان مشتاق شوند. حجم استقبالي كه در اين ٢٤ ساعت اكران اينترنتي فيلم در داخل كشور و خارج از كشور شد به اين فكر كرديم كه شايد اكران را تمديد كنيم؛ آنقدر كه افراد زيادي پيشنهاد دادند كه در منزل خودشان يا مكانهاي عمومي مثل مراكز فرهنگي، كتابخانه و كتابفروشيها، مدارس و كافهها، فيلم را اكران كنند. نتيجه خيلي رضايت بخش است. در اين ٢٤ ساعت شتاب استقبال مخاطب با پيشبيني ما هماهنگ و شايد بيشتر از حد انتظار بود و آمارمخاطبان خوشبختانه به شكل صعودي افزايش پيدا كرده. براي چند ساعت و به دليل حجم بالاي ترافيك اينترنتي بواسطه بازيهاي فوتبال جام جهاني، دچار مشكل شديم و ديشب همه گروه باتنش اين موقعيت غير قابل انتظارو تلاش براي رفع مشكل بيدار بوديم. اما خوشبختانه مشكل مرتفع و امروز هم مخاطبان بيشتر و بيشتر شدند.
نگراني و دلواپسي براي چه بود؟ حل نشدن مشكل و متوقف شدن اكران؟
مابا شرايط غافلگيركنندهاي روبرو شديم. با برنامهريزي دقيق و حساب شدهاي كه از مدتها پيش با سايت هاشور براي نمايش داخل و خارج از كشور انجام شده بود، انتظارچنين وضعيتي را نداشتيم، ضمن آنكه گروه زيادي از نقاط مختلف در همان زمان به راحتي فيلم را ميديدند. به هر حال مشكل ظرف چند ساعت حل شد و خوشبختانه اكران به روال طبيعي ادامه پيداكرد.
اكران اينترنتي تجربه تازهاي در سينماي ايران است. لابد اين اولين بودن هم به استرس و اضطراب و سختي اين كار اضافه كرد؟
طبيعتا هر تجربه تازهاي مشكلات و موانع خودرا دارد. ما سال پيش درگير اكران ٦ فيلم فازاول پروژه كارستان بوديم كه تجربهاي به شكلي ديگر بود. «كارستان» پروژه طولاني مدتي بود كه از طراحي، توليد و پخش با اين هدف كه سينماي مستند بتواند با حذف شيوه سود در توليد تنها به پخش و جذب مخاطب بالقوه سينما فكر كند، شكل گرفت. ايده طراحي توليد و پخش از مجتبي ميرطهماسب بود و گروه ما انرژي زيادي در مرحله اكران در گروه هنر و تجربه و بعد از آن تهيه بسته كامل ديويديهاي مجموعه كارستان به كار گرفت. اكران اينترنتي «توران خانم» هم ايده مجتبي ميرطهماسب بود با اين نيت كه اكران اينترنتي همه بهانهها را براي ديده نشدن فيلم از مخاطب بگيرد. چون اينترنت همهجا در دسترس هست و مخاطب نه تنها در سرتاسر ايران كه در سرتاسر جهان ميتواند همزمان، بليت را تهيه كند و فيلم را ببيند. خب اين ايده تجربه نشده و دشواري بود. براي همين همزمان محدود ٤٨ ساعت را درنظر گرفتيم و الان با شتابي كه بينندههاي فيلم ميگيرد، تمديد مدت اكران به نظر لازم ميرسد.
آماري از بينندههاي فيلم داريد؟
بيشتراز عدد آماري مخاطبان، چگونگي سير استقبال بينندگان مهم است كه ميزان مراجعه به سايت آيا نزول ميكند يا صعود كه خوشحالكننده اين است كه اين مسير رو به صعود است.
چرا نميخواهيد از «تعداد» خبر داشته باشيد؟
براي اينكه كيفيت، مهمتر از كميت است. مهم اين است كه اين حركت چطور ادامه پيدا ميكند؛ همين كه تعدادمخاطبان بالا ميرود و بيشتر ميشود اميدواركننده است. اعداد و ارقام بالاخره در انتهاي كار مشخص ميشوند، اما اين روند صعودي و بازخورد مخاطب مهم است. كليه عوايد فروش بليت اين فيلم از سوي ما به شوراي كتاب كودك و فرهنگنامه كودكان و نوجوانان تعلق گرفته است و استقبال از اين فيلم به معناي حضور مخاطبين فرهنگي و فرهيخته است كه اراده جمعي را در مشاركت براي اين حركت به كار گرفتهاند.
ظاهرا ديدگاه شما متفاوت با روال معمولي اكران در سينما است. معمولا اعداد و ارقام اعلام ميشود تا ميزان مخاطب و توجه تماشاگر را نمايش دهند. اما شما هم به دانستن تعداد تماشاگران اعتقادي نداريد و هم تلاش كرديد تا تمام بهانهها را براي فيلم نديدن، از تماشاگر بگيريد.
طبيعتا تعداد مخاطبان فيلم مشخصكننده بازده اقتصادي فيلم است. ولي اين معادله در سينماي مستند با سينماي داستاني به دليل متفاوت بودن حجم گردش مالي متفاوت است. اكران فيلم مستند، موانع و مشكلات بسياري دارد. مخاطب سينماي مستند وجود دارد اما مستند ساز با دست خالي بايد تلاشي چند ده برابر بهكار گيرد تا ارتباط بين اثر و مخاطب را فراهم كند. در زمينه تبليغات، بنيه مالي سينماي مستند اجازه حتي استفاده از يك بيلبورد را نميدهد، ميماند فضاي مجازي و تلاش براي پيداكردن راههايي نرفته براي ارتباط با مخاطب. اكران اينترنتي، راهي براي برقراري اين ارتباط بود كه در همه شهرستانها و حتي خارج از ايران، ديدن فيلم درمحدوده زماني مشخص امكان پذير باشد.
آيا ممكن است كه اين تجربه را در سينماي داستاني هم دنبال كنيد؟
به اين مورد فكر نكردهام.
راهحل خوبي است و ميتواند جاي خالي شما را در سينماي داستاني ايران پر كند؛ سالهاي زيادي است كه در سينماي داستاني ايران جاي شما خالي است، خودتان اين جاي خالي را احساس نميكنيد؟
من جاي خودم را در فضاي كاري احساس نميكنم. چون بعد از ساخته شدن فيلم «قصهها» تا امروز، يكي از پركارترين دورههاي كاري من بوده است كه خيلي كار كردم؛ «كارستان» پروژه بزرگي بود، فيلمهاي «آي آدمها»، «يك ساعت از يك عمر»، «همه درختان من» و بعد «توران خانم» را ساختم. در نتيجه اين مدت بسيار هم پركار بودهام. برايم نفس خودِ كار مهم است. اينطور نيست كه ارادهاي براي نساختن فيلم داستاني داشته باشم، اما حال و هوايم در سينماي مستند خيلي بهتر است. البته تجربه تلخ بعد از فيلم «قصهها» و مشكلات آنهم بيتاثير نبود.
چه تجربه تلخي؟
متوجه شدم فضاي سينماي داستاني كاملا تغيير كرده و برايم كاملاغريبه است. انگار نه انگار كه چهل سال است گيس من در اين سينما سفيد شده. انگار نه انگار كه از اولين روزهاي شكلگيري سينماي نوين ايران، تجربههاي مختلف در سينما داشتهام و به فيلمسازي رسيدهام. تغيير فضاي سينما، براي من و سينماي داستاني فاصله ايجاد كرد. من يا نسل من، سينما را اينطور شناختيم كه مفهومسالاري در آن معنايي نداشت. اما ناگهان ديديم كه سالارهاي مختلفي در سينما تعريف شده طبيعتا در اين مقطع سنياي كه من هستم فرصت زيادي ندارم و بايد هر چه بيشتركار كنم. عطش من براي كارهاي نكرده آنقدر زياد است كه وقت و زماني براي تحمل اين فضاها يا جنگيدن با آن را ندارم.
آيا فيلم داستاني در فهرست كارهاي انجام ندادهتان نيست؟
اولويت را موضوعاتي كه هنوز روي آن كار نكردهام تعيين ميكند. در حال حاضر فيلمنامه «توران خانم» را در دست دارم و خيلي هم اين فيلمنامه را دوست دارم. اما ترجيح ميدهم اگر خواستم كار سينمايي انجام دهم، در شرايط آسوده باشم. نميخواهم مدام در حال دويدن و جنگيدن از پيدا كردن سرمايه تا مجوز اكران براي سينماي داستاني باشم. اگر قرار است انرژي براي حل مشكلات بگذارم، دوست دارم آن انرژي را درسينماي مستند خرج كنم.
چرا آنقدر سينماي مستند در اين سالها براي شما پررنگتر شده؟
سينماي مستند فضايي مستقلتر و شفافتر دارد. ممكن است مخاطبش كمتر باشد، اما لزوم و تاثيرگذاري آن به مراتب بيشتر است.
اين حرف از سرخوردگي نسبت به فضاي سينماي داستاني ناشي ميشود يا از خستگي؟!
هيچكدام. نه خستهام و نه سرخورده. مساله من مساله زمان است. حالا ديگر قدر زمان را بيشتر از قبل ميدانم. ميخواهم بيشترين استفاده را از عمر باقيماندهام داشته باشم. واقعيت اين است كه از تمركز در سينماي مستند رضايت بيشتري از حاصل كار خودم دارم و اگر شرايط قابل قبولي در سينماي داستاني برايم فراهم شود فيلم داستاني هم ميسازم.
زمان ساخت فيلم «قصهها» شرايط خيلي با امروز فرق ميكرد؟
فكر ميكنم شرايط هميشه همين بوده. «قصهها» را در دوران معجزه هزاره سوم! ساختم كه شرايط از امروز هم سختتر بود. اما بعد از آن، نه تنها شرايط حرفهاي فيلمسازي كه حتي اخلاق حرفهاي در سينما هم به سمتي حركت كرد كه براي من عجيب و غريب و دور بود. فضاي بيروني سينما بر فضاي داخلي سينما هم تاثير گذاشت و همهچيز تغيير كرد. حتي اين تاثير آنقدر روي مديران مياني سينما زياد بود كه حتي بعد از تغييرات هم، تصميمگيرنده مديران مياني سينما با همان تفكر بازمانده از همان دوران بودند. به طور كل دلم ميخواهد زماني به طرف ساخت فيلم داستاني بروم كه به همان اندازه كه ميتوانم در ساخت فيلم مستند استقلال داشته باشم، مستقل و آزاد باشم. شد كار ميكنم، نشد هم در سينماي مستند بيشتر كار ميكنم.
اگر بخواهيم اين روزها از رخشان بنياعتماد و دغدغههايش تعريف درستي داشته باشيم، اين روايت چيست؟
سخت است كه آدم از خودش تعريفي قابل درك براي ديگران بدهد. شايد فقط اين را بتوانم بگويم كه من از همان ابتدا خيلي سخت كار كردم و كار براي من مقوله و دغدغهاي بسيار جدي است. هميشه فكر ميكنم كه اگر سينماگر نبودم و در هر شغل ديگري فعاليت ميكردم، به همين اندازه براي من جدي و مهم بود و برايش تلاش ميكردم. بگذاريد اينطور تعريف كنم، در اين چهار، پنج سال كه از زمان ساخت «قصهها» ميگذرد...
البته ٧ سال؟
زمان چقدر زود ميگذرد، آدم متوجه نميشود... شايد در اين ٧ سال اگر دو فيلم ديگر ميساختم، مانند اين ٧ سال هزاران بار در معرض اين سوال قرار نميگرفتم كه «خانم بنياعتماد ديگر كار نميكنيد؟» اين ماجرا از نگاه ديگران اين است كه كار نميكنم. اما در زندگي واقعي من، رخشان بنياعتماد در اين ٧ سال بهشدت مشغول و سرگرم كار بوده و فقط سروصدايي نداشته. براي من اهميت اين كارها خيلي مهم بود و بايد حتما آن را انجام ميدادم. بايد شخصيتهايي را كه در اين چندسال هم در «كارستان» و هم در فيلمهاي بعدي به سراغشان رفتم، ميديدم و درباره آنها كار ميكردم. اهميت اين كارها براي من، اين نبود كه چقدر در كارنامهام نقطه عطف حساب ميشوند يا سروصدا ايجاد ميكند. من هميشه به دنبال رضايت خودم از كارم بودم تا ابعاد موفقيتآميزش. طبيعتا ابعاد مخاطب و ديده شدن بيشتر و مورد توجه بيشتر قرار گرفتن براي همه جذاب است ولي براي من اصل اول نبوده و نيست.
پس آن اصل اول چيست؟
وقتي كار فرهنگي انجام ميدهيد، نه آمار تحتتاثير قرار گرفتن مخاطبها را به دست ميآوريد و نه ميتوانيد ميزان تاثيرگذاري عددي پيدا كنيد. در كار فرهنگي شما روي گروهي از مخاطب اثر ميگذاريد. اگر سينماي داستاني باشد اين گروه مخاطب بزرگتر است، اما تاثيري سطحيتر دارد. تاثير سينماي مستند عميقتر است. حالا درست است كه سينماي مستند گروه مخاطب كمتري دارد، اما به دنبال تاثيرگذاري عميقتر هستم و اين تاثير عميق را در سينماي مستند بيشتر ميبينم.
اين تاثيرگذاري كه از آن حرف ميزنيد، چيست؟ ميخواهيد چه چيز را معرفي كنيد؟
در ١٠ سال اخير و حتي قبلتر از آن دغدغه من معرفي آدمهايي بود كه در زندگي خود كارهاي مهم و بزرگي براي اين سرزمين انجام دادند. اين دغدغه آنقدر پررنگ بود كه به مجموعه «كارستان» رسيد؛ فكر ميكردم كه مردم و بهخصوص جوانترها، الگوي مشخص ندارند و اين خيلي بد است. الگو را نميشود براي مردم ساخت و به آنها تحميل كرد. اما هر جامعهاي به الگوهاي فرهنگي و اجتماعي خودش نياز دارد. من به دنبال اين الگوها گشتم. به دنبال آدمهايي كه كارهاي بزرگ اقتصادي يا فرهنگي ميكنند و بعد به آن فكر كردم كه اين جوانها كجا بايد اين الگوها را ببينند. بعد تصميم گرفتم تاثيرگذاري من و مستندهايم، معرفي اين الگوها به جامعه باشد.
خيليها تبليغ ميكنند كه اين الگوها در جامعه وجود ندارد؟
اين تفكر اشتباهي است. كجاي دنيا ميتوانيد آدمهايي را پيدا كنيد كه با انگيزههاي فردي كارهايي به اين بزرگي ميكنند؛ فعالان انجياوهاي مختلف، آدمهايي كه نمونههايي از آنها را در «كارستان» معرفي كرديم، شخصيتهاي فرهنگي و... هركدام از اين آدمها ميتوانند تاثير بزرگي روي مخاطبها و زندگيشان بگذارند. من در مواجهه مخاطب با مستند زندگي سعيده قدس، هايده شيرزادي و شيرين پارسي ديدم كه مخاطب چطور مانند رسيدن يك كوير تشنه به آب، زندگي اين آدمها را ديد و از آن تاثير گرفت. اينها آدمهايي هستند كه شايد با معيارهاي كليشهاي الگو نباشند و همخواني نداشته باشند، اما جامعه به ديدن آنها نياز دارد. تلاش اين آدمها واقعي است. اين واقعيت به جامعه منتقل ميشود و جامعه آن را باور ميكند. جواني كه الان درگير فقر است و مدام به دنبال اينكه چه راهي براي پولدار شدن سريعتر است، وقتي با كسي مثل شيرين پارسي روبهرو ميشود كه ميتواند مزرعه برنجش را بفروشد و تا دو نسل بعد از او راحت زندگي كنند اما كار ميكند (چون نَفْس كار و زندگي برايش مهم است)، ديگر به راههاي سريعتر پولدار شدن فكر نميكند و اهميت زندگي و كار را درك ميكند.
به «چرايي» اين اتفاقها هم فكر ميكنيد؟
جريان فرهنگي مانند هرمي است كه از بالا به پايين يا از پايين به بالا، بايد با هم هماهنگ و مكمل هم باشند. مديريت فرهنگي بايد نيازهاي واقعي و واقعيتهاي جامعه امروزي را درك كند، با آن همراه شود و براي آن برنامهريزي كند. اما متاسفانه مديريت فرهنگي قادر به اين كار نيست. از طرف ديگر جامعه هم با انواع و اقسام فشارهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي روبهرو است و نميتواند به راحتي مسير خود را پيدا كند. اين اغتشاش باعث ميشود جامعه را در شرايطي ببينيم كه مدام به دنبال منافع خودش است و راههاي سريعتر رسيدن به اهدافش را دنبال ميكند. اگر درست نگاه كنيم، در دل اين اغتشاشها آدمهاي فعال و پرانرژي كه دغدغههاي اجتماعي بزرگ دارند، مهم ميشوند. آدمهايي كه در هيچكجاي دنيا نمونهشان را پيدا نميكنيم. اين ميزان تلاش نهادهاي مدني و مردمي براي تغيير و اصلاح، نمونهاي در جهان ندارد. اگر با گروههاي فعال مدني و اجتماعي كه به ايران ميآيند صحبت كنيد، ميبينيد كه چقدر از فعاليت اين نهادها حيرتزده ميشوند.
و شما ميخواهيد پل ارتباطي ميان مردم و اين آدمهاي تاثيرگذار باشيد؟
ديدن اينها براي من بسيار مهم است. ميخواهم اين بخش ديده نشده را معرفي كنم. چون من نه سياستگذار هستم و نه معتقد به روشهاي تحميلي يا موعظه و پند و اندرز براي انجام يك كار فرهنگي. من فيلمسازي هستم كه ميتواند با آنچه به تصوير ميكشد، اين فرهنگسازي را انجام دهد و به ديده شدن اين قشر مهم و تاثيرگذار كمك كند. در اين مسير حتي اگر اين تاثيرگذاري روي جامعهاي كوچك باشد باز براي من كافي و مهم است.
يعني به دنبال اصلاح آهسته و پيوسته فرهنگ هستيد؟
پيوستگي براي من خيلي مهم است. فيلمسازي فقط يك شغل و حرفه نيست. يك جهانبيني است كه با تمام اركان ذهني فيلمساز در ارتباط است؛ وقتي ايدهاي به ذهن ميرسد تا زماني كه به تصوير كشيده نشود، فيلمساز را رها نميكند. پيوستگي مهم است؛ تا آنچه دريافت فيلمساز از جهان پيرامونش است به نمايش دربيايد و پيام منتقل شود.
چقدر نسبت به نتيجه اين تلاشها اميدوار هستيد؟
اميدواري واژه بزرگي است. من آدم واقعبيني هستم و خوشباوري و خوشبيني ندارم. اما همين اندازه كه ميبينم آدمهاي زيادي هستند كه براي بهتر شدن تلاش ميكنند برايم كافي است. منهم تا آنجايي كه بتوانم تلاش ميكنم. جملهاي در فيلم بنيانگذار محك است كه ميگويد: «اگر هركدام از ما بتوانيم يك شمع روشن كنيم، جهان را نوراني ميكنيم». فكر ميكنم وظيفه هركدام از ما در اين جهان و براي زندگي، روشن كردن آن شمع است. براي من سينما آن شمع است. آن را در دست گرفتم و نه توهم خورشيد در دست داشتن دارم و نه خاموشي مطلق. شما هم به عنوان يك روزنامهنگار شمعي براي روشن شدن اين جهان در دست داريد و... همه ما اين شمعها را در دست گرفتيم. وظيفه انساني ما روشن نگهداشتن اين شمعهاست. ما فقط بايد ياد بگيريم و تلاش كنيم كه اين شمعها را در دست خود روشن نگاه داريم.
درباره پروژه «كارستان» و فيلمنامه داستاني «توران خانم»
«كارستان»، تنها يك پروژه براي ساخت مستند نبود. اين پروژه پژوهشي وسيع داشت كه توسط بنياد كارآفريني زنان انجام شد. تصميم داريم كه «كارستان» را متوقف نكنيم و به فكر انتشار مجموعه عكسهاي آن هستيم و نوشتن فيلمنامه براساس پژوهشهاي اين پروژه. فيلمنامهها در حال نوشته شدن است و يكي از آنها، همين «تورانخانم» داستاني است كه به اتفاق فرهاد توحيدي مشغول نوشتن آن هستيم.
درباره مستند «توران خانم» و اكران اينترنتي
رخشان بنياعتماد و مجتبي ميرتهماسب از پاييز سال ٩١ تا پاييز سال ٩٥ همراه توران ميرهادي شدند تا مستندي بسازند از زندگي زني انديشمند و معلمي بزرگ كه نقش مهمي در تربيت كودكان ايراني داشت. حاصل اين چهارسال همراهي، مستند «توران خانم» است. مستندي ديدني درباره اين شخصيت بزرگ كه همزمان با سالگرد درگذشت ميرهادي، به شيوه اينترنتي اكران شد. اين اكران از ٢٧ خردادماه آغاز شد و قرار بود علاقهمندان فقط ٤٨ ساعت فرصت براي خريد بليت اين مستند و تماشاي آن داشته باشند. اما كمي مانده به پايان فرصت اكران، يك روز پس از انجام مصاحبهاي كه ميخوانيد، بنياعتماد و ميرتهماسب در نامهاي اعلام كردند كه ٤٨ ساعت ديگر به زمان اكران اين فيلم اضافه كردند و توضيح دادند: «چون به يقين اين ميزان استقبال از ديدن فيلم و تقاضا براي تمديد را در خيال هم نميديديم. چون تجربه اكران همزمان در تمام دنيا و بازخوردِ آن بينظير است. چون سرمايه ما، تماشاگران فيلمهاي ما هستند».