فرارو-"باید نسبت به این امر آگاه باشیم و دیگران را نیز آگاه کنیم که بدن هرکس ذیقیمتترین چیزی است که در اختیار دارد؛ ذهن و فکر هم درون همین پیکره شکل میگیرد و به تعبیری تنانه است؛ تفکیک ذهن و بدن کار بسیار دشواری است و از زمان دکارت تا حالا محل جرّوبحث. باید متجاوزان را مورد تحلیل قرار بدهیم نه اینکه بلادرنگ از صحنهی روزگار محوشان سازیم. دپارتمانهای علوم اجتماعی ما باید تحقیقات دامنگستری را درخصوص بزههای جنسی آغاز کنند و از پرداختن به موضوعاتی که بیدلیل تابو شدهاند نهراسند. فهرست بایدها بسیار است."
تجاوز به کودک خردسال در خمینی شهر، جنجال تجاوز در مدرسهای در غرب تهران، تجاوز به زنان ایرانشهری و نمونههای دیگر پی در پی این پرسش را پیش روی ما میگذارد که امر جنسی در جامعه ایران چه راهی را رفته و این ناهنجاریها چه چیزی را در باب آن بر ملا میکند.
بحث پیرامون تجاوز در ایرانشهر هنوز داغ است و افکار عمومی در تک و تای کشف چرایی این رخداد است. واقعهی ایرانشهر هرچه که باشد نمونهای از تجاوزات جنسی در سالهای اخیر در جامعه ایران است. آرمان شهرکی، پژوهشگر در گفتوگویی مفصل با فرارو به ریشهها و علل تجاوز، چیستی آن و تبعات احتمالیاش میپردازد:
آیا چنین آسیبهایی مثل آسیب تجاوز، میتواند به مسئله توسعهنیافتگی مرتبط باشد؟
بستگی دارد؛ نخست اینکه مسایلی که آقایان (مرادم برخی رهبران مذهبی اهل تسنن است) مطرح کردهاند مثل عدم امکانات تفریحی و گذران اوقات فراغت، جبر جغرافیایی و دوری از مرکز، بدیِ آبوهوا، و مسایلی از این دست، به مسئلهی تجاوز جنسی بهعنوان یک بزه، ربط پیدا نمیکند.
اگر هم ربط داشته باشد بسیار دور و غیرمستقیم است. اینها تجلّیّات عقبماندگی یا توسعهنیافتگی هستند کلیّت چیزی که در کشور به "مناطق محروم " موسوم است. اما به نظر من در فرمایشات ایشان یک حلقهی مفقودهای هست و آن فرهنگ پدرسالاری یا مردسالاری patriarchy است که اتفاقا از این حیث منطقهی بلوچستان ایران شرایط چندان مطلوبی ندارد مثل بسیاری دیگر از نقاط کشور. از لحاظ معیار مردسالاری ما در کلِّ کشور با وضعیّت ناجوری روبرو هستیم.
دوم، بههرحال وقتی صحبت از توسعه و توانمندی میکنیم این یعنی یک رابطه و بدهبستان میان ساختارهای موجود و فاعلیّت افراد که در هردو زمینه در استان سیستان و بلوچستان ضعفهای جدّی وجود دارد بهخصوص وقتی پای زنان وسط است. ساختار مردسالار موجود از سویی و نبود فاعلیّت agency از سوی افراد برای بهچالش طلبیدن سنن قدیمی از دیگرسو یک تلهی محرومیّت فرهنگی و فکری ایجاد میکند.
ولی علیالقاعده، تجاوز و خشونت جنسی زائده و زاییدهی عصر مدرن، فضای مجازی و صنعتی است. آمار قاچاق زنان و کودکان بهمنظور بردگی جنسی که در "اینترنت تاریک" سازماندهی میشود در جهان سرسامآور است.
معمولا بزههای جنسی در حاشیهی کلانشهرها و یا در قلب یک کلانشهر نمود فراوان دارد و درست به دلیل همین کثرت و فراوانی کمتر رسانهای شده و از آن تحت عنوان جرم یا بزه سخن گفته نمیشود انگار که عارضهی متعارفِ پیشرفت و تمدن باشد؛ لذا به گمان من آن استدلال و پیشبینیِ زیگموند فروید در تمدن و ناخشنودیهاش the civilization and its dissatisfaction انگار که در جهان مدرن امروز عکس شده؛ یعنی تمدن هیچگاه نتوانسته جلوی تمایلات و غرایز یا به قول ویلفردو پارهتو جامعهشناس ایتالیایی، جلوی "شبهغرایزِ" انسان را گرفته یا از شدّتاش بکاهد.
نوعی خستگی از مدرنیّت وجود دارد که بعضا خودش را در رفتارهای بزهگونه و نامتعارف جنسی نشان میدهد. مرادم این است که آنطور که شما مطرح کردید تنها اینطور نیست که توسعهنیافتگی سببساز بروز جرم باشد؛ اتفاقا نفس مدرنیته گاها مجرم اصلی است.
شاید باورش برای شما سخت باشد، اما گاهی شما در مناطق پرت و دورافتاده نمودهایی از رفتارهای جنسی ناهمخوان یا ناسازگار با معیارهای مسلّطِ دگرجنس خواهانه heterosexual میبینید؛ انگار که هرچقدر از متروپل دور میشوید بهلحاظ سختافزاری گرچه با یک اُفت چشمگیر روبرو میشوید که جبری تلقی شده و مبارزه با آن مستلزم صرف هزینه و سرمایهگذاریِ عظیم دولتی است؛ ولی بهلحاظ گرایشی یا نرمافزاری یا فرهنگی قرابت بیشتری با متروپل وجود دارد؛ یعنی هم در مرکز و هم در حاشیه، کماکان یکسری رفتارهای جنسی داریم که متعارف پنداشته شده و یکسری رفتارهای دیگرِ جنسی که بزه محسوب میشوند.
واقعه ایرانشهر تا چه اندازه با حوادث مشابه اخیر مثلا تجاوز دانش آموزان در تهران قابل قیاس است؟
ببنید پرداختن به مسائل جنسی حتی درون خانواده کماکان در ایران یک تابو محسوب میشود و مجالی برای طرح در عرصه عمومی ندارد و درست به همین دلیل است که با انواع و اقسام بزههای جنسی روبرو هستیم.
درخصوص واقعه تجاوز به دانشآموزان در تهران، چون پای زنان در میان نبود و قانون صراحت بیشتری داشت؛ مسئله با شفافیّت بیشتری مطرح و پیگیری شد.
درخصوص ایرانشهر، واقعا ما نمیدانیم چه اتفاقی افتاده؛ روایتهایی که در داخل استان میان افراد دهنبهدهن میچرخد واقعن متفاوت است؛ ولی جالب است که به شما بگویم که دراینجا یک دوقطبی کاملا گویا میان نظرات تاجایی که من پیگیر شدم هست: عدّهای پای همان حدیث مکررِ «کرم از خود درخت است» را وسط کشیدهاند و میگویند قضیه قضیّه تلکه کردن «پسرِ مایهدار» از سوی دخترِ بدطینت (غربیهای به این نوع خاص از زنان که در فیلمهای نوآر یک تیپیک سینمایی است فِمفاتال میگویند) و اینجورچیزهاست؛ و عدّهای دیگر فمینیستی به مسئله نگاه کرده و از تجاوز و قربانیانِ زن کمابیش آن حرف میزنند.
تا ببینیم در آینده آیا ابعاد ماجرا آشکار خواهد شد یا نه. این دوقطبی خیلی برای ما درس دارد. بهنظرم یکجور گرایش سیاسی و ایدئولوژیک است که پوپولیستها یک دههای میشود که استارت آن را در کلِّ دنیا زدهاند. یا با ما یا علیه ما، یا فمینیست یا ضدِّ فمینیست. یا تجاوز (البته غالبا به زنان) یا زنذلیل و از اینجور دوگانههای منسوخ و تعصّبآمیز.
عدهای برای زنان تنها از حیث ایفای نقش مادرانگی و تولیدمثلی و پختوپزی حرمت قائلند و عدّهای دیگر تا یک زن را پشت فرمان اتوبوس، یا پای دستگاه سنگتراشی یا فلزتراشی یا در ارتش نبینند عطش فمینیستیشان سیراب نمیشود.
به ماجراهای کمپین یا فراخوانِ میتو Me too نگاه کنید! برای من خیلی تفکربرانگیز یود که تعدادی –البته معدود- از ستارگان پیشکسوت سینما در اینسویِ آتلانتیک یعنی در اروپا، از در مخالفت با همتایان زن آمریکایی خویش برآمده و پای پدیدههایی همچون "لاسزدن" و امثالهم را به میان کشیده و خلاصه کلام آنکه تقصیرها را همه گردن خود زنان انداختند زنانیکه در تمنای گرفتن نقشهای مهم و پولساز هالیوودی خود-خواسته و رذیلانه، با استفاده از "سلاح زنانه"، هاروی واینستینِ مظلوم را "تلکه" کردهاند.
بنده البته، واقعه ایرانشهر را همراه با آشوب جنسی کل کشور، یکجا در نظر میگیرم. مرادم از آشوب جنسی وضعیّت برزخواری است که میان رفتارهای متعارف و نهادینهشدهی جنسی از سویی و آن فرهنگ خاصّی که لزوما هم غربی نیست، اما علیالقاعده از غرب و از طریق دنیای ماهواره و دیجیتال بهسمت ما میآید؛ وجود دارد.
وضعیّتی که یکی از کنشگران اصلی آن دنیای مجازی و آزادیای است که فرد در مقام مقایسه با عرصهی عمومی و رسمی تجربه میکند. در یک عرصهی بهلحاظ ماهوی و هنجاری تاریک از رفتارها و مناسبات جنسی و در شرایطی که حتّی خود مفهوم امر جنسی به قول فیلسوف و جامعهشناسِ لهستانی، زیگموند بامن، در جهان مدرن دارای نوعی سیّالیّت شده؛ بروز و تجلّی امرِ تاریخی و سنتی متعارف امر جنسی بسیار سخت میشود و همچنین عرصه برای ارتکاب به انواع و اقسام بزههای جنسی نیز فراهم است چه بهشکل فردی و یا گروهی و سازمانیافته. چه پای قربانی مرد وسط باشد و چه زن فرقی نمیکند.
البته اگر بزه یا جرم بهصورت گروهی یا دستهجمعی رخ دهد پای مفاهیم دیگری نیز در تحلیل باز میشود؛ که در جامعهشناسیِ انحرافات فرضا از سوی جامعهشناس آمریکایی رابرت. کِی. مِرتون عنوان شده؛ آنجا که شما نه ابزارها و نه غایات حاکم بر جامعه را درخصوص یک رفتار خاصّ نمیپذیرید راه بر بروز رفتار مجرمانه آرامآرام هموار میشود.
این را هم بگویم که بهلحاظ آنچه که از سوی برخی نحلههای فکری "شکست تاریخی زنان" نامیده شده؛ بهطور کل زنان خیلی بیشتر قربانی تجاوز اند و معنای انعکاسی این واژه –تجاوز- اصولا زنان را به ذهن خیلیها متبادر میسازد؛ از دیوار یک زن چه چیزی برای یک متجاوز کوتاهتر؟ میخواهد یک زن محروم یا معمول و عادّی باشد یا یک سوپراستار هالیوودی؟
آیا گسل مذهبی در بروز چنین آسیبهایی نقش دارد؟
بههیچ وجه! گسل مذهب سالهاست که در استانی مثل سیستان و بلوچستان، خاموش یا نیمه فعال است؛ بدین معنا که طی سالها گونهای تقسیم کار عرفی میان اهل تسنن و تشیّع برقرار بوده؛ به خوب یا بدش کاری ندارم لیکن اهل تسنن بیشتر کسبه بوده و در بازار فعّال هستند و شیعیان، بیشتر در قسمتهای اداری، سیاسی، و نظامی.
این مردم سالهاست که بر اساس اصول حُسن همجواری در کنار هم، زیستی مسالمتآمیز دارند. البته همواره در مناطق توسعهنیافته؛ زمینه برای رشد گروههای افراطی و تروریستی نیز مهیّاست، ولی الان مشکلات دیگری وجود دارد. مسائل محیط زیستی آنقدر بغرنج شده که اصولا فرصت و زمینهای برای فعالشدنِ گسل مذهبی نیست؛ و در گذشته نیز چنین چیزی در استان وجود نداشته.
پس از آنکه در جریان تجمعی که در اعتراض به مساله تجاوز به زنان در ایرانشهر مقابل فرمانداری این شهرستان شکل گرفته بود؛ رئیس کل دادگستری سیستان و بلوچستان از دستگیری یک نفر به جرم تحریک جوانان خبر داد؛ یکی از معترضان در گفتگو با ایرنا تهدید کرد: «اگر تا پنج روز آینده عوامل دستگیر و اعدام نشوند خودمان "سلاح" در دست گرفته و با آنان برخورد خواهیم کرد.» آیا این امر نشاندهنده وجود تمایل و زمینه برای انتقامگیریهای شخصی نیست؟
بعید میدانم. البته اگر پروسههای دادرسی و قضایی طولانی باشد و یا پروندهها در هالهای از ابهام قرار بگیرد و یا اعتماد مردم به رسیدگی به پروندههای اینچنینی کم باشد؛ احتمال اندکی وجود دارد که مکانیسمها و مناسباتِ اجتماعیِ تقریبا منسوخِ طایفهگی وارد عمل شوند و سعی شود تا با دورزدنِ قانون، انتقامگیریهای فردی صورت گیرد، ولی با توجه به پیشرفتهای فکری و فرهنگیای که اخیرا در حوزهی فرهنگی و جغرافیاییِ بلوچستان در جنوب استان شاهد بودهایم؛ بهفرض، شراکت بینظیر زنان در انتخابات شهر و روستا، احتمال بروز چنین رخدادی خیلی کم است.
ما امروزه در جهان مافیاییِ گنگسترها زندگی نمیکنیم. همان فضای مجازی که عرض کردم عرصهها و سویههایی تاریک دارد؛ بهلحاظ اطلاعرسانی مزایای بسیاری هم دارد که نمیگذارد خورشید حقیقت برای همیشه پشت ابرهای ندانستن باقی بماند حتی برای یک قربانیِ زن حتی برای بزهی همچون تجاوز و حتی در شهری دور و توسعهنیافته. بهترین شیوه شیوهی قانونی است با تمام انتقاداتی که بدان وارد است. عصر مایکل کورلئونهها دیگر سپری شده.
اصولا چرا زنان از طرح شکایت درخصوص بزه تجاوز، واهمه دارند؟
شما زنی یا حتّی مردی که بهاش تجاوز شده و نترسد دستکم در فرهنگ ما ایرانیها به بنده نشان بدهید! اشاره ام در اینجا به مکانیسم "شرم و آبرو" است که عندالاقتضا میتواند وارد عمل شود.
احتمال این که یک زن در مورد بزهِ تجاوز شکایت کند و در رسانهها صحبت کند حتی در پیشرفتهترین ممالک دنیا بسیار کم است. تازه همین اواخر بود که شاهد کمپینهایی در اینخصوص بودهایم که آرمانشان اعتمادبهنفس دادن به زنان برای پیگیریِ ظلمهایی است که از سوی مردان قدرتمند بدانها روا شده؛ ولی چنین ساختارها و سازوکارهایی که هدفشان توانمندسازی زنان است هنوز در ابتدای راهند.
حال تصور کنید در یک شهر دورافتاده مثل ایرانشهر چقدر توان و تسامح فکری و فرهنگی برای طرح علنیِ چنین مسایلی است؟ نه عرف و خُردهفرهنگها حمایت میکنند و نه والدین و خانوادهها. حتی در خصوص تجاوز و آزار جنسی دانشآموزان در تهران نیز پارهای خانوادهها از طرح شکایت اکراه داشتند.
اما زمانه در حال عوض شدن است باید کمکم راجع به چنین مسائلی با صدای بلند صحبت کرد. میدانید شبیهِ مساله خودکشی است؛ راجع به انواع و اقسام خودکشی هم باید زینپس با صدای بلند حرف زد.
خاطرم هست زمانی که سعید حنایی قاتل زنجیرهای که روسپیان را هدف قرار میداد دستگیر شد؛ عدّهای از مردان به طرفداری از او تظاهرات نیز کردند. البته همانطور که گفتم از آن سالها زمان تقریبا طولانیای سپری شده و در عصر ارتباطات هستیم که بالتبع روی سبک زندگی و نگرشها بسیار تاثیر گذاشته است. درهرحال هنوز آن ترس از فرهنگ و عادات و کلیشههای سنتی وجود دارد واحتمالا پارهای خانوادهها خودشان اجازه شکایت ندهند.
آیا ممکن است زنانِ قربانیِ تجاوز و خشونت جنسی، طرد شوند؟
پیش بینی مسائل فرهنگی دشوار است. نمیتوانیم با یقین بگوییم خانوادهی قربانی با او چطور رفتار میکند: سرکوب، طرد یا تشویق برای طرح شکایت. اما بعید میدانم در حال حاضر برخورد بدی با قربانیان بشود. گواینکه بلوچستانِ ایران تحت تاثیر حوزهی تمدّنیِ هندوپاکستان، یکی از مردسالارانهترین فضاهای فکری و فرهنگی در ایران را دارد، ولی همانطور که قبلا هم عرض کردم شرایط تا حدود زیادی عوض شده؛ بسیاری از جوانان این منطقه در دانشگاههای استان در حال تحصیل هستند اوضاع بهلحاظ میزان تحصیلات و حضور در عرصهی عمومی سوای تبعات اجتماعی و فرهنگی تخریب محیط زیست استان، روبه بهبود است.
بعید میدانم در چنین وضعیّتی حتی اگر کسی یا کسانی بخواهند یک قربانیِ زنِ بزهِ تجاوز را طرد یا سرکوب کنند توان چنین کاری را داشته باشند.
نرخ مشارکت انتخاباتی در سیستان و بلوچستان ازجملهی بالاترینها در کشور است؛ هرجور هم که بخواهید این مسئله را دور بزنید و کتمان کنید نمیشود؛ یعنی یکجور خودآگاهی سیاسی در این استان داریم.
من خوشبین و امیدوار هستم؛ زنان بلوچستان در پدیدههایی مثل انتخابات شهر و روستا نشان دادند که آگاهیشان رو به رشد است و اصولن فضای فرهنگیِ استان در بسیاری زمینهها تغییر کرده. امیدوارم که این معضل و مسئله اخیر هم هرچهزودتر رسیدگی شده و از قربانیان از هر جنسیّتی که هستند؛ اعاده حیثیّت شود.
در طول تاریخ تجاوز همواره یکی از آسیبهای مهم جوامع بوده. اما به نظر میرسد در سالهای اخیر در ایران شکل تازهای به خود گرفته است. خبر تجاوز به تعدادی از زنان در ایرانشهر، تجاوز گروهی به دانش آموزان در مدرسهای در غرب تهران و تجاوز سه مرد به یک دختر خردسال افغانستانی در خمینی شهر تنها در یک ماه اتفاق افتاد. تجاوزهای گروهی، تجاوز همراه با آدم ربایی، تجاوز سازماندهی شده، تجاوز و قتل فجیع کودکان خردسال، تجاوز گروهی به اتباع خارجی و... واقعا چه اتفاقی افتاده که این روزها با چنین اخباری مواجه میشویم. در خصوص، ریشههای اجتماعی و فرهنگی بروز و ظهور این نوع وحشتناک از بزهِ تجاوز، چه توضیحی دارید؟
اجازه بدهید قدری در تاریخ به عقب برگردیم. به قرن هجدهم و سپیدهدمان آنچه که از آن تحت عنوان روشنگری و مدرنیته یاد میکنند. محوریّت مدرنیته آنچنانکه مارشال برمن در کتاب تجربه مدرنیته میگوید نوعی «تجربه دیگرگونه از زمان و مکان» است؛ از این حیث میتوان نیای چنین تغییری در ذهنیّت را عصر نوزایش یا رنسانس دانست یعنی برههای که پیشرفت علوم تجربی تا حدّ زیادی مذهب و الهیّات را دستخوش دگرگونی و تزلزل کرده بود.
در نتیجه مدرنیته را نمی توان رخدادی یکباره و دفعی تلقی نمود؛ مدرنیته پدیدهای با درازنای چندین قرن است. وقتی در دهه ۱۹۶۰، دانشجویان و جوانان در فرانسه به قول برمن تجربه دیگرگونهای از زمان و مکان و روابط جنسی را از سرگذراندند؛ انباشت تاریخیِ ذهنی و روانی مدرنیته را در سبک زندگی خویش جامهی عمل پوشاندند؛ لذا پس از آن، فرهنگ و روابط جنسی و سبک زندگی را به پشتوانه تاریخی که از مدرنیته به ارث برده بودند؛ دستخوش تغییری اساسی کردند. به این ترتیب وقتی انقلاب جنسی هم آغاز شد (صرفنظر ار خوب یا بد بودنش) پشتوانه و سابقه داشت.
غرب در دهه ۶۰ میلادی با یک انقلاب جنسی مواجه شد. اما از آنجاییکه در آنجا یک پروسه تاریخی طی شده بود، این پدیده به آشوب جنسی ختم نشد. به تعبیری وجه تنانه یا جسمانی مدرنیته بهصورتی فراگیر و همهجانبه پذیرفته شده و مشروعیّت یافته هرچند هماکنون حتّی در خود غرب نیز با ظهور گرایشهای نئومحافظهکار نئولیبرال و راستِ جدید، گرایشهای سیاسی و فکری ضد فمینیسم نیز رواج یافته که سعی در خاموشنمودنِ وجه تنانه و به حاشیه راندن زنان از عرصهی عمومی دارند.
باری! در کشور ما در قرن ۲۱ یکباره از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی (که به نوعی یک انقلاب صنعتی نوین است) چنین پدیدهای وارد کشور شد. اما چون پشتوانه فرهنگیِ درکارنبوده و فرهنگ فولکلور و سنتی و مذهبی هم بر روابطی صحّه گذاشته که ۱۸۰ درجه با مطالبات اجتماعی مدرن منافات داشتهاند؛ همان اتفاقی که در غرب اسمش را گذاشتیم انقلاب اینجا میشود "آشوب جنسی". یعنی یک آنارشیسم جنسی که روابط را دچار اختلال کرده است.
در این شرایط جدید، نه خانوادهی ما آنقدر آغوش گرمی به وجود آورده؛ بهنحوی که میزان طلاق عملی و عاطفی بسیار بالارفته؛ نه تجرد ما تجربهی ذیقیمتی بوجود میآورد و نه آموزش جنسی ما حساب شده است.
همزمان، بدن چونان یک کنشگر اصلی در مدرنیته به یکباره خیزی عظیم برداشته و بالتبع با مخالفتهای فکری و عملی اساسی هم مواجه شده است. یکی از این نزاعها با بدن خود را در بزه جنسیِ تجاوز نشان میدهد. نوعی سرکوب و انقیاد بدن و به تعبیری وجه تنانه مدرنیتهای که در عصر پسامدرن و مجازی سویههای رادیکال مثبت و منفیِ زیادی به خود گرفته.
زنای با محارم، تجاوز به کودکان خُردسال، استفاده از تجاوز بهعنوان سلاح در جنگ، بهغنیمت بردن زنان اسیر و به بردگی کشاندنِ آنها، و.. همه و همه گواهی است بر نوعی آشوب جنسی، معرکهای که جدالی است میان انسانهایی بدنمند و بدن-آگاه و دشمنان بدن که سعی در طرد آن به نفع نیّات سیاسیِ و فکریِ خویش دارند.
در طول تاریخ تجاوز بهویژه گونهی سازماندهیشده و نظامیافتهاش، همواره یک مسالهی رایج برای سرکوب زنان بوده؛ فرض بگیرید در جنگهای شبه جزیره بالکان در دهه ۹۰ که طی آن حدود ۲۰ هزار زن مسلمان مورد تجاوزِ صربها قرار گرفتند؛ به شرایط امروز زنان در سوریه و یمن، یا در میانمار نگاه کنید.
اصولا بدن بهطور کلّی و بدن زن بهویژه میتواند به میدانی برای نبرد بدل شود و به قول برایان ترنرِ جامعهشناس، بدن به بدنی مطیع docile body بدل شود که وقتی مورد تجاوز قرار میگیرد خود و مالک خویش را بهطور کلّی از زیست فردی و جمعی محروم سازد.
به هر حال در تاریخ کشور ما هم مساله تجاوز وجود داشته است. شما چه تفاوتی برای تجاوزات اخیر -به قول شما برخاسته از دوران مدرن- قائل هستید؟ وجه مشخصّهشان چیست؟
با شما موافق نیستم. گرچه در دوران قاجار هم به صورت پراکنده قاتلهای سریالی بودهاند. اما در کلیت فرهنگ سنتی ما چنین چیزی که با سرکوب زنان همراه بوده باشد وجود نداشته.
مثلا تجاوز به این شکلی که امروزه شاهد آن هستیم؛ اوج یک رابطه جنسی مبتذل است. ابتذال محصول دوران مدرن است. محصول انقلاب جنسی، تکنولوژیها و اینگونه پدیدهها است.
گرچه مردها هم در خطر تجاوز هستند؛ اما تجاوز، غالبا "مسالهای مردانه" است؛ یعنی از سوی مردان بر زنان اِعمال میشود و طبیعتا در جوامع یا گروهها یا سازمانهای مردسالارانه بیشتر احتمال بروز و ظهور دارد.
میزان تجاوز به زنان از سوی همقطارانِ مردشان در ارتش آمریکا بسیار بالاست. اگر در قرون وسطی که میزان یا دُز خشونت در زندگی روزمرّه بسیار بالاتر بود نگاهی بیاندازیم میبینیم که تجاوز بهعنوان سلاح سرکوبی در دستان سربازانِ مرد و تنها در میدان و معرکهی جنگ رواج داشت، ولی در عصر ارتباطات و دوران پسا-مدرن از نهاد جنگ به سایر نهادها از جمله خانواده – درخصوص مسئله زنای با محارم- نیز رواج یافته است.
آیا میتوان گفت با ورود مدرنیته طی یک دهه اخیر، پدیدهای مثل تجاوز در ایران نرمالیزه شده است؟
همواره در معرض این خطر هستیم یعنی خطر نرمالیزهشدنِ تجاوز و تبدیلشدنِ آن به فرهنگ. نباید بگذاریم چنین اتفاقی بیافتد. باید از خشونت و بزه جنسی در همه اشکال آن جرمانگاری کرد. جوکهای جنسی را باید کنار بگذاریم؛ کلیشههایی مثل اینکه "حتمن خودش میخواسته"؛ یا مساوی دانستن زنبودن با انفعال، و مردانگی به کنش جنسی و چیزهایی ازیندست.
دوگانههایی dichotomies که تبعات بسیار بدی بهدنبال دارند. مردان ما نباید در جلوت حامی زن، خویشتندار و بااخلاق باشند؛ و در خلوتهای مردانه حتی شده به شوخی، به میزان کنشهای جنسیِ خویش افتخار کرده و از زنان با برچسبها و کنایههای جنسیِ یاد کنند و در آنها چیزی نبینند جز یک اُبژهی جنسی.
تجاوز به زنان صرفا ناشی از لذتطلبی نیست بلکه کارکردهای بسیار گونهگونی دارد که یکی از آنها همانطور که پیشتر گفتم تشفّیِ حسّ یا انگارهی ذهنیِ سروری و برتری مردان است.
گاهی با یکساناِنگاشتنِ زنان با ناپاکی و در نبودِ ساختارهایی رسمی که عملکرد خود را در خصوص آسیبها بهدرستی انجام دهند؛ تجاوز، تداعیگرِ گونهای "پاکسازی" در ذهن متجاوز است. خفاش شب، بیجه، سعید حنایی همه با چنین هدفی دست به جنایت میزدند؛ مثل کاراکتر سینماییِ کوین اسپیسی، جان دو، در فیلم هفت اثر دیوید فینچر.
نمیخواهم از مسئله «تجاوز به زنان از سوی مردان» یک فیتیش یا بهعبارتی امری ایدئولوژیک، متصلبّ و سخت بسازم ، چون همانطور که قبلا گفتم تجاوز مرد به مرد، زن به زن، و زن به مرد نیز داریم. همچنین تجاوز میتواند کلامی باشد و نه صرفا جسمی.
ولی درهرحال، در مورد بزه خاص تجاوز که گاهی به صورت گروهی و سازماندهی و مافیایی عمل میکند؛ بسیاری اوقات دیواری کوتاهتر از زنها پیدا نمیشود. به نوعی شاید انتقام مردان از زنان باشد. زنانی که مظلوماند و مطالباتی دارند. مطمئنا چنین پدیدهای در ایران پیشامدرنیسم وجود نداشته چرا که زنان غالبا در گوشهی خانهها منزوی و گرفتار بودهاند.
اکنون، تکنولوژی هم راسا وارد عمل شده و یکی از کنشگران اصلی است. خاطرم هست در اوایل دههی هشتاد، اینترنت و تلفنهای همراه، وسیلهای شده بود برای کشاندن و عرضهی حریم خصوصی و محرمیّت افراد به عرصهی عمومی و نمایش غیر رسمی آن، یا فرض بگیرید شکلدهی به روابط جنسیِ نامتعارف و تابو.
متاسفانه ما غالبا در ایران بهدلیل تنگناهای بیشمار فکری و سیاستگذاری، سویههای منفیِ مدرنیته را خیلی سریع و خوب جذب میکنیم. مثلا در حوزه زنان و بزه تجاوز، به فردی مثل روش. وی Roosh. V. یا همان داریوش ولی زاده نگاه کنید. او تجاوز به زنان را حق انحصاری مردان میداند و تورهای تبلیغاتیاش پر بوده از نفرتپراکنی نسبت به زنان، که در نهایت خوراک و خمیرمایهی فکری میشود برای بهبردگی کشاندنِ زنان توسط گروههایی مثل داعش. مرادم این است که مواجههی ما با دوران و مناسبات اجتماعی مدرن کماکان پر از گیر و گرفتاری است.
تنها با آغاز دهه ۹۰ بود که با رواج کسبوکارهای اینترنتی، ایرانیان دریافتند که میشود از اینترنت پول هم درآورد؛ پیش از آن صرفنظر از کاربرد اینترنت در فضاهای دانشگاهی، نزد عامّه مردم بیشتر اینترنت همراه شده بود با کارها و فعّالیتهای "غیرمجاز". درهرحال نقاط تاریک و پنهان اینترنت بستری برای تجاوز و اعمال جنسیِ مجرمانه فراهم خواهد آورد. فیلمهای پورن و مصرف مواد الکلی هر دو در ایران تابو هستند، اما فضای پنهان مجازی بستری برای عرضه آنها فراهم آورده.
شما به نقش تکنولوژی و مدرنیته اشاره کردید. با فرض پذیرش اینکه مدرنیته چنین اثری داشته آیا میشود از آن اجتناب کرد؟
مدرنیته سویههای مثبتی هم دارد، آنچه گفتم سویههای منفی مدرنتیه فنزده است. مشکل اینجاست که ما تکنولوژی را به کار گرفتهایم، اما نمیخواهیم تبعاتش را بپذیریم یا دستِکم نسبت بدان هوشیار باشیم. میخواهیم ضمن اینکه اینترنت و ماهواره داریم تقاضای ورود به بازار کار برای زنان ایجاد نشود. در حالیکه این فرایندی است که نمیشود جلوی آن را گرفت. فنّآوری شمشیر دودم است.
به وجهی میتوان گفت که اینترنت و ماهواره فرهنگ مردسالارانه را به چالش کشیده و بسیاری از کمپینها هماکنون بهصورت مجازی برپا میشود. ما در جهانی زندگی میکنیم که روزانه با حلقههای هویتی مختلف و متناقضی سروکلّه زده مواجه میشویم. باید تمرین کنیم که صبور باشیم و قدرت تحمّل و تحلیل را درخودمان بالا ببریم. زمانی دیشهای ماهواره را لِهولورده و از بام به پایین پرتاب میکردیم چه شد؟
تجاوز چه تبعاتی برای قربانی دارد؟
تجاوز جنسی گونهای سوءاستفاده از بدن دیگری بدون هرگونه رضایت خاطر از سوی اوست. تجاوز غالبا، چون با زور و اجبار همراه است لذا نوعی خشونت جنسی نیز محسوب میشود. اگر چیستی تجاوز برای ما آشکار شود تبعاتاش را نیز بهتر درک میکنیم. به واقع تجاوز چیست؟
تجاوز هم از بُعد استعاریِ خویش یا وجه اجتماعیاش، و هم از حیث فیزیکی، گونهای سرکوب آن دیگری از سوی متجاوز و از طریق پاینهادن به خصوصیترین مایملک اوست یعنی بدناش.
کریس شیلینگ جامعهشناسی انگلیسی که متاثر از آنتونی گیدنز دیگر جامعهشناس هموطن خود در حوزهی بدن پژوهشهای گستردهای کرده؛ معتقد است که اگر در این دنیا تنها یک حقیقت مسلّم fact وجود داشته باشد این است که همهی ما واجد و درنتیجه مالک بدن هستیم.
آنچه شما برای همیشه مالکاش خواهید بود تا لحظات واپسین و در لحظهی مرگ. بالتبع بدن به مثابه اُبژهی مالکیّت هویّتساز خواهد بود. تغییرات بدنی طی دوران رشد نیز ازجمله عناصر مهم هویّتی هستند.
تغییر چهره، عضلانیشدنِ بدن، شُلو وِل شدن عضلات، قوزکردن، مهارتهای بدنیِ ویژه مثل رقص، رابطهی جنسی، جذابیّتهای جنسیِ بدن، ریاضتدادن به بدن طی مناسک و مراسمهای گوناگون، و.. همه و همه مناسبات میان بدن و اجتماع را شکل داده و لذا برای ما هویّتساز هستند.
تجاوز، خط بطلانی است بر مالکیّت بدنی و لذا بر هویّتِ برخاسته از چنین مالکیّتی. ما همواره از طریق قلمروگزینیهایی خود را از دیگران سوا میکنیم و برای خود مرز قایل میشویم؛ شخصیت ما در حکم یک انسان و سوژهی آگاه با خطوخطوط و ایجاد مرز شکل میگیرد.
تجاوز، مرز میان من و دیگری از یکسو و مرز میان بیرون و درون بدن من (مفهوم خاصّ تجاوز مدّنظرم هست یعنی تجاوز جنسی) را ازبین برده یا مخدوش میکند. قربانی، بدل به انسانی میشود بیهویّت و لِهشده که به قول ژولیا کریستوا، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی، امر آلوده abject را پس از تجاوز در خود حمل میکند. امر آلوده در این مورد، دیگری، یعنی متجاوز و بدن اوست.
درو لدر Drew Leder پدیدارشناس و فیلسوف آمریکایی کتابی دارد تحت عنوان بدنِ غایب، مضمون اصلی کتاب همانطور که از عنواناش پیداست این است که بدن بهطور معمول در حاشیهی حسِّ خویشتنیابی و هویّتیِ ما قرار دارد؛ بدین معنا که ما در طول زندگیِ روزمرّه غالبا از بدن غافلیم مگر در موارد خاصّی مانند بیماری یا ورزش.
حتی در پارهای حالات زمانی که بدن در فعالیّت ما نقشی بس سازنده دارد بازهم ازآن غفلت میکنیم مثل زمانی که با تمرکز بالا سوی یک هدف با اسلحه یا کمان نشانه رفتهایم.
به گمان من، قربانی تجاوز دچار یک وضعیّت پارادوکسیال است از سویی او قربانی و منفعل بوده و از دیگرسو، بهشدّت بدن-آگاه شده، اما اُبژهی این آگاهی یک بدنِ دفرمه شده و متلاشی است که حریم و مرزهایش ازمیان رفته. ازین نظر قربانیِ تجاوز برخلاف ما انسانهای معمول، بهطور مداوم به تجربهی تروماتیک و فیزیکی تجاوز و نیز به داغ ننگِ stigma برخاسته از آن میاندیشد و این اندیشه مدام او را در مردابی مملو از جنسیّتی افسرده غوطهور میسازد: این یک حالت رُعبانگیز و دهشتناک است به قول آقای شهابالدین شیخی مثل زیستن در یک سرزمین اشغالشده میماند با این تفاوت که شما قاطعانه میدانید اشغال و اشغالگر عناصری ابدی هستند.
بهعنوان پرسش آخر، برای مقابله با تجاوز و کاهش آن یا تخفیف آلام فرد تجاوزشده چه اقدامی میتوان انجام داد؟
باید به خودمان و فرزندانمان مدارا و فکرکردن را بیاموزیم. نگوییم تجاوز همیشه بوده. روسپیگری در درازنای تاریخ همواره بوده؛ شاید، ولی باید گفت که میتواند دیگر نباشد. باید چنین خواستهای را عملی کنیم.
غیر از آموزش یکسری راهکارهای عملی نیز هست. آماری در ایالات متحده به ما میگوید که تنها ۹ تا ۳۳ درصد از متجاوزان جنسی نسبت به قربانی کاملا غریبه بودهاند.
فرد متجاوز شکل و قیافهی عجیبوغریبی ندارد مانند مریخیهای با کلّه یا خون سبز که از کرهای دیگر به ما یا به خانواده ما هجوم بیاورد؛ باید نگاه خود را از کوچه و خیابان به درون خانواده و میهمانیهای خودمانی نیز معطوف کنیم؛ باید یاد بگیریم که بسیاری موارد یک جوابِ نهِ قاطع در آستین داشته باشیم تا کار به جاهای باریک نکشد؛ باید به مردان آموزش بدهیم که چه در خانه و چه بیرون آن در ایجاد محیطی امن برای زنان کوشا باشند؛ باید به زنان نیز بیاموزیم که هویّت آنها مثل هر انسان دیگری مثل مردان، غالبت از سوی خودشان ساخته و پرداخته میشود و نه از قبل ارتباط با مردان.
باید در محیط خانه و خانواده زمانی را برای گفتگو اختصاص دهیم شاید عضوی از اعضا ماههاست که دردی پنهانی و فروخورده دارد؛ نباید بهمحض اینکه اندکی خشمگین میشویم؛ از فحشهای آکنده از واژگان جنسی و غالبا زنستیز استفاده کنیم بسیاری از واژگان و افعال، "کارواژه" هستند؛ بهمحضی که آنها را برزبان بیاوریم انگار که عملی مرتکب شدهایم این یعنی بازتولید تجاوز.
باید نسبت به این امر آگاه باشیم و دیگران را نیز آگاه کنیم که بدن هرکس ذیقیمتترین چیزی است که در اختیار دارد؛ ذهن و فکر هم درون همین پیکره شکل میگیرد و به تعبیری تنانه است؛ تفکیک ذهن و بدن کار بسیار دشواری است و از زمان دکارت تا حالا محل جرّوبحث. باید متجاوزان را مورد تحلیل قرار بدهیم نه اینکه بلادرنگ از صحنهی روزگار محوشان سازیم. دپارتمانهای علوم اجتماعی ما باید تحقیقات دامنگستری را درخصوص بزههای جنسی آغاز کنند و از پرداختن به موضوعاتی که بیدلیل تابو شدهاند نهراسند. فهرست بایدها بسیار است.