امروز ترامپ مدام با خود اینگونه میاندیشد، حال که ایران در برابر اقدامات آمریکا عکس العمل نشان داده، باید چه اقدامی انجام دهم؟! اگر بخواهم همچنان به رویکردها و تصمیمات خود عمل کنم، مشخص نیست تبعات آن چه خواهد بود! اگر به رویکردها و تصمیمات خود عمل نکنم، به پایگاه اجتماعی خود چه جوابی دهم؟ نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ و سرنوشتم در آن دوره چه خواهد شد؟ از سوی دیگر با عمل نکردن به آنچه تأکید دارم، تحقیر میشوم و پرستیژ آمریکا زیر سوال میرود! (البته برخی ادعا میکنند که ترامپ اهمیتی به پرستیژ آمریکا نمیدهد و تنها انتخاب مجدد، در انتخابات ۲۰۲۰ برای او مهم است.)
دکتر ناصر هادیان استاد روابط بین الملل و یکی از مطرحترین و برجستهترین تحلیلگران مسایل آمریکاست. بسیاری از پیشنهاداتی که در عرصه بین الملل و دیپلماسی ارایه میدهد، پس از مدتی عملیاتی میشود. در شرایط امروز که ایران در جهت کاهش تدریجی تعهدات برجامی خود گام برداشته، آمریکا اعلام میکند که برنامههای جدیدی برای ایران دارد و اروپاییها عنوان میکنند اینستکس در حال عملیاتی شدن است؛ دکتر هادیان در گفت: وگو با شفقنا پیشنهادات جدیدی ارایه میدهد و بر «معتبرسازی تهدیدها» تأکید دارد.
او میگوید: پیشنهاد من اساساً این است که آرایش جنگی و دفاعی به نوع خاصی که ارایه میدهم را داشته باشیم و سپس گام دوم خروج تدریجی که اعلام شده را برداریم و سپس برای گفت: وگو اعلام آمادگی کنیم. باید توجه داشته باشیم که مذاکره با گفت: وگو فرق دارد. در مذاکره شما به دنبال این هستید که به یک توافقی برسید که مزایا و تعهداتی برای شما و طرف مقابل خواهد داشت؛ من اصلاً چنین پیشنهادی نمیدهم. اما دیالوگی که پیشنهاد میدهم در واقع بخشی از یک استراتژی نبرد بین المللی در افکار عمومی است.
ناصر هادیان تأکید میکند: شما در گفت: وگو درصدد توضیح و توصیف هستید و در گفت: وگو امکانی را به دست میآورید که برای ارایه نظرات خود توجه جهانی را جلب کنید. در گفت: وگو به دنبال این هستید که طرف مقابل که تعهد خود را نقض کرده زیر فشار قرار دهید. از سوی دیگر همه میدانند که در دیالوگ کسی به دنبال داد و ستد نیست. دیالوگ یا گفت: وگو در اینجا در واقع ابزاری است معقول و پسندیده در دنیا مخصوصاً برای مخاطبین ما که نیروهای ضد جنگ دنیا هستند. به همه این دلایل ما باید به جای «مذاکره» کلمه «گفتگو» را برجسته کنیم. بعد از اینکه گفت: وگو انجام شد، اعلام کنیم که طرف مقابل برای انجام مذاکره باید پیش شرطهایی را رعایت کند و پیش شرطها حداقل، بازگشت به برجام و خساراتی که در این مدت به ما رسیده، باشد.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر ناصر هادیان را میخوانید:
این روزها آمریکا رفتارهای ضد و نقیض بسیاری علیه ایران دارد، گاهی اظهار میکند با پیش شرط و بدون شرط خواهان مذاکره با ایران است و قصد جنگ ندارد و روز بعد به کل گفته هایش تغییر میکند و ادعا میکند برنامههای جدیدی برای ایران دارد. آمریکا با چه انگیزهای چنین رفتارهای بی ثباتی در قبال ایران دارد؟
در مورد این مساله کسی نمیتواند نظر و تحلیلی قطعی دهد و آنچه برخی در این رابطه میگویند براساس حدس و گمان است، حتی من تردید دارم که خودِ آقای ترامپ بداند از ایران چه میخواهد! معتقدم رفتارها و گفتارهای ضد و نقیض ترامپ در مقابل ایران، برنامه ریزی شده نیست بلکه او بسیار غریزی (Instinct) عمل میکند، گاهی براساس اطلاعات جدیدی که عدهای به او میرسانند، عکس العمل نشان میدهد و گاهی براساس فکر و تصمیم خودش، عکس العملی متفاوت نشان میدهد؛ به عنوان مثال در جریان سرنگونی پهپاد آمریکایی توسط ایران، گویا ترامپ دستور حمله به ایران را صادر کرده بود که به گفته خودش در ۱۰ دقیقه آخر نظرش تغییر کرد، در این رابطه یک سناریو این است که ترامپ اصلاً قصد حمله به ایران را نداشت و تنها میخواست جنگ روانی راه بیاندازد.
سناریو دیگر اینکه دستور حمله به سه نقطه ایران را داد و سپس به عکس العمل ایران فکر کرد و از حمله منصرف شد و بعد هم اینگونه توجیه کرد که ایران یک پهپاد بدون سرنشین را نابود کرد و در صورت حمله آمریکا به ایران دستکم ۱۵۰ نفر کشته میشدند و، چون تناسبی بین رفتار ایران و پاسخ آمریکا وجود نداشت، از حمله به ایران منصرف شده است! ولی واقعیت این است که ترامپ وقتی تبعات حمله به ایران را در نظر گرفت، متوجه شد که مطلب بسیار پیچیدهتر از آن است که او فکر میکند.
در مجموع تا دو ماه قبل، آقای ترامپ هر تصمیمی در ارتباط با ایران میگرفت، تقریباً بدون هزینه بود، اما یک مرتبه متوجه شد داستان در رابطه با ایران تغییر کرده و اقداماتی که علیه ایران انجام میدهد از جمله اینکه از برجام خارج شد، بر تحریمها افزود، سپاه پاسداران را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد و معافیتهای نفتی را تمدید نکرد، هزینه دارد؛ هزینه آن هم این است که ایران در برابر اقدامات آمریکا عکس العمل نشان میدهد لذا اکنون آمریکا هر کاری که انجام دهد حتی اگر پیروز هم شود باید هزینه پرداخت کند، چون اتفاقاتی افتاده که ترامپ نمیتواند مانند قبل عمل کند و همین مسایل احتمال تغییر محاسبات استراتژیک (Strategic calculus) را افزایش داده است. تغییر محاسبات استراتژیک مسالهای است که ترامپ خیلی با آن مأنوس و آشنا نیست و مقداری طول میکشد که با این پروسه آشنا شود!
امروز ترامپ مدام با خود اینگونه میاندیشد، حال که ایران در برابر اقدامات آمریکا عکس العمل نشان داده، باید چه اقدامی انجام دهم؟! اگر بخواهم همچنان به رویکردها و تصمیمات خود عمل کنم، مشخص نیست تبعات آن چه خواهد بود! اگر به رویکردها و تصمیمات خود عمل نکنم، به پایگاه اجتماعی خود چه جوابی دهم؟ نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ و سرنوشتم در آن دوره چه خواهد شد؟ از سوی دیگر با عمل نکردن به آنچه تأکید دارم، تحقیر میشوم و پرستیژ آمریکا زیر سوال میرود! (البته برخی ادعا میکنند که ترامپ اهمیتی به پرستیژ آمریکا نمیدهد و تنها انتخاب مجدد، در انتخابات ۲۰۲۰ برای او مهم است.)
وقتی ترامپ تصمیم گرفت به ایران حمله نکند، بسیاری از کسانی که مخالفش بودند و به او حمله میکردند، از او دفاع کردند. از طرف دیگر طرفداران ترامپ به او انتقاد کردند که حیثیت آمریکا را از بین بُرد و به گفتههای خود عمل نکرد در حقیقت این گروه از این طریق ترامپ را زیر فشار قرار دادند؛ لذا ترامپ در حال حاضر دچار شک و تردید است؛ دوستان و طرفدارانش نسبت به او انتقاد دارند. دشمنان و مخالفانش او را به خاطر تصمیم عاقلانهای که در رابطه عدم حمله به ایران گرفت، تشویق میکنند و شخص ترامپ بسیار نگران است از اینکه در انتخابات ۲۰۲۰ چه چیزی را میتواند ارایه دهد که انتخاب مجدد او را تضمین کند! بنابراین من وقتی میخواهم فرد ترامپ و تصمیمات او را بررسی کنم تحلیل خود را در قالب مباحث علوم سیاسی و جامعه شناسی ارایه نمیدهم، تمایلم این است که در این موضوع خاص، به سراغ مباحث روانشناسی بروم و تحلیل کنم که تعارض و تناقض رفتارها و گفتارهای ترامپ به چه علت است! در واقع معتقدم تصمیمات ترامپ براساس یک برنامه ریزی منسجم و حساب شدهای نیست بلکه به دلایلی که ذکر کردم باید به سراغ علتهای روانشناختی رفت تا بر ابزارهای تحلیلی جامعه شناسی و علوم سیاسی روابط بین الملل تکیه نمود.
همانطور که گفتید در حال حاضر ترامپ دچار یک چالش شده و در مورد حمله به ایران تردید دارد. برخی معتقدند اگر ترامپ در دور دوم انتخابات پیروز شود، نگرانی او از جهت ماندن در کاخ سفید برطرف میشود و در مورد حمله به ایران مطمئنتر تصمیم میگیرد.
این بحث تخیلی است! به عنوان کسی که ۴۰ سال انتخابات آمریکا را از نزدیک دنبال کردم، میگویم تا تابستان سال ۲۰۲۰ در مورد انتخابات آمریکا و نتیجه آن پیش بینی و صحبتی نداشته باشید. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۸۸ امریکا، پیروزی گری هارت قطعی بود، اما به سبب انتشار تصاویر رابطه با زنی جوان به نام دونا رایس، از صحنه رقابت خارج شد؛ در مورد ترامپ هم شاید اتفاقی در قالبی متفاوت رخ دهد و همه معادلات را تغییر دهد! از طرف دیگر، ما هنوز نمیدانیم از بین این همه دموکرات که به صحنه آمده اند، کدام کاندیدای نهایی حزب دموکرات خواهند بود که بخواهیم تحلیل کنیم انتخابات سال آینده آمریکا چه نتیجهای خواهد داشت.
اما به بحث جنگ برگردیم؛ هر وقت دو فاکتور با هم جمع شوند، خطرناک است؛ فاکتور اول، کسی که ذهن سادهای نسبت به مسایل دارد و بسیار سریع و ساده میتواند تصمیم بگیرد و فاکتور دوم اینکه این شخص در شرایط و وضعیت خوبی قرار نگرفته باشد؛ البته در حال حاضر وضعیت ترامپ در میان افکار عمومی و عرصه اقتصاد آمریکا خوب است و به همین دلیل احتمال جنگ کم است؛ اما اگر در سال ۲۰۲۰ وضعیت ترامپ دیگر خوب نباشد، چون ذهن سادهای دارد و سریع و ساده تصمیم میگیرد، (در واقع دو فاکتوری که اشاره کردم، جمع شوند) «احتمال» جنگ افزایش مییابد.
در صورتی که دو فاکتور مورد تأکیدتان با هم جمع شوند، جنگ ایران و آمریکا در چه قالبهایی و به چه صورتهایی رخ خواهد داد؟
درخصوص جنگ بین ایران و آمریکا باید سه سناریو را مدنظر داشت، جنگ موضعی و مقطعی (Surgical attack) که به عنوان مثال میتواند چندین مرکز نظامی و هستهای را مورد هدف قرار دهد. دوم بمباران گسترده هوایی یا (Aerial bombardment massive) است که هدف اصلی آن کاهش توان سیاسی و نظامی است. سومین سناریو هم مربوط به جنگ تمام عیار (Total War) است. در مورد گزینه اول آمریکاییها به هدف مطلوب خود نخواهند رسید و گزینه سوم که جنگ تمام عیار باشد نیز عملاً گزینهای محال تلقی میشود. تنها گزینه حمله هوایی باقی میماند که هر چند توان سیاسی و نظامی ما را کاهش میدهد، اما به هر حال محدود خواهد بود و، چون ابتکار عمل در دست ما قرار دارد، میتوانیم به آن پاسخ ندهیم؛ در حقیقت زمان، مکان و هدف پاسخگویی براساس انتخاب ما شکل خواهد گرفت.
برخی معتقدند آمریکا و هم پیمانان آن، خواهان تغییر رژیم و نظام در ایران نیستند بلکه خواهان تجزیه کشور هستند تا از این طریق از قدرت ایران بکاهند، این سناریو را چقدر متحمل میدانید؟ آیا اقدامات آمریکا و هم پیمانانش در این راستاست؟
در شرایط فعلی، پیش روی ایران و آمریکا سه گزینه وجود دارد: تقابل، توافق یا حفظ وضع موجود. ترامپ و همراهان وی درصدد حذف گزینه «وضع موجود» هستند و میخواهند تهران را بر سر دوراهی «تقابل یا توافق» قرار دهند. این در حالی است که دیدگاه غالب در حاکمیت ایران به علاوه اروپاییها، چینیها و روسها خواهان گزینه وسط یا ادامه وضع موجود هستند. آنها معتقدند که باید به همین وضعیت ادامه دهند تا اینکه ترامپ از قدرت برکنار شود. اما رئیسجمهوری آمریکا به دنبال آن است که گزینه وسط را حذف کند. اگر به صحبتهای پمپئو و ترامپ توجه کنیم، درمییابیم که دولت واشنگتن به دنبال حذف گزینه وسط است و میخواهد ایران و جهان را بر سر دوراهی «تقابل یا توافق» قرار دهد.
گزینه تقابل که یکی از گزینههای مورد توجه دولت ترامپ است «انزوای سیاسی-دیپلماتیک، فعال کردن شکافهای قومی و طبقاتی، ائتلافسازی بینالمللی علیه ایران، ایجاد جنگ روانی، اعمال تحریمها و در نهایت جنگ و گزینه نظامی» را شامل میشود. هدف آمریکا از بهکار بردن این گزینههای تقابل این است که در ایران شورشهای داخلی شکل بگیرد.
ما سه نوع جنگ داریم، جنگ تصادفی یا غیر برنامه ریزی شده، جنگ برنامه ریزی شده و جنگ ترغیبی (False flag operation) من بیش از همه نگران جنگ تصادفی هستم؛ در این نوع هیچ کدام از طرفین خواستار چنین جنگی نیستند، اما به خاطر شرایط تنش آلودی که در خلیج فارس وجود دارد ممکن است هر لحظه از جمله در سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ رخ دهد.
جنگ ترغیبی، جنگی است که عربستان، امارات و اسرائیل میخواهند راه بیندازند و آمریکا را درگیر آن کنند، من آن را جنگهای ترغیب شده توسط مؤتلفین آمریکا نام نهادم.
در رابطه با جنگهای برنامه ریزی شده که ممکن است تا تابستان ۲۰۲۰ رخ دهد، با سه حالت مواجه هستیم؛ نخست حملات موضعی، سپس حملات گسترده هوایی و دیگری جنگ تمامعیار. البته باید توجه داشت که گزینه جنگ تمامعیار گزینه تقریبا نامحتمل و غیرممکن است؛ زیرا «ایران»، افغانستان یا عراق نیست و آمریکا نیز نسبت به این موضوع آگاه است؛ بنابراین آنها در ایران سرباز پیاده نخواهند کرد و جنگ تمام عیار موضوعیت خود را از دست میدهد. درخصوص حملات موضعی نمیتوان با اطمینان چنین گزینهای را رد کرد چرا که ممکن است حملات غافلگیرکنندهای حتی طی چند روز یا ماههای آتی اتفاق بیفتد، ولی این گزینه تنها حدود ۲۰۰ هدف را شامل میشود که عمدتا نیز سایتهای هستهای خواهند بود.
اما حملات گسترده هوایی که احتمال بهکارگیری آن قویتر است با هدف کاهش ظرفیت نظامی، دفاعی و نه احتمالا اقتصادی ایران است. هدف از بهکارگیری این گزینه بهطور مستقیم تغییر رژیم در ایران نیست بلکه آمریکا با چنین روشی میخواهد اقتدار دولت را تضعیف کند تا سپس به زعم آنها به واسطه شورشهای داخلی، تغییر رژیم در ایران اتفاق بیفتد.
اما در رابطه با بخش دیگری از سوال که پرسیدید آیا آمریکا به دنبال تجزیه ایران است یا خیر؟! همانطور که بیان کردم، من معتقدم آمریکا به دنبال تجزیه ایران نیست بلکه به دنبال تغییر نظام است و تصور میکند که این تغییر رژیم یا توسط مردم انجام خواهد شد یا حاکمیت. آمریکا ترجیح میدهد که ایران تجزیه نشود، چون در مجموع نفع خود را در تجزیه ایران نمیبیند. اسرائیل هم به دنبال تجزیه ایران نیست، اما اگر ایران تجزیه هم شود، ناراحت و نگران نخواهد شد؛ هدف و سیاست اسرائیل تغییر رژیم ایران هم نیست بلکه او میخواهد ایران رفتار خود را تغییر دهد، اما شاید در نهایت به این جمع بندی برسد که با تغییر رژیم ایران، خیالها آسودهتر میشود. در مورد عربستان و امارات باید بگویم که متأسفانه این کشورها به دنبال تجزیه ایران هستند، برخی از مقامات عربستانی و اماراتی بیان کردند که ایران بسیار بزرگ شده و باید کوچک شود تا از قدرت آن کاسته شود.
چه عوامل داخلی در آمریکا، احتمال جنگ میان ایران و آمریکا را افزایش میدهد؟
همیشه میگویند وقتی جنگی رخ میدهد مردم پشت رییسجمهور قرار میگیرند لذا ممکن است اگر وضعیت ترامپ تا انتخابات تابستان ۲۰۲۰ خوب نباشد؛ وی برای جلب حمایت داخلی، جنگی راه بیندازد. همیشه این مساله در انتخابات آمریکا مطرح بوده که رییسجمهور قبل از دور دوم دست به اقدام نظامی علیه یک کشور دیگر بزند تا مردم فکر کنند که نمیتوانند در این مقطع حساس دست به تغییر رییسجمهور نشسته در کاخ سفید بزنند. البته انجام این کار ساده هم نیست و با ریسکهایی همراه است.
پس از خروج آمریکا از برجام، شما در گفت و گویی عنوان کردید در صورتی که طرف اروپایی به تعهدات برجامی خود پایبند نباشد، ایران باید سیاست خروج تدریجی از برجام را اجرا کند؛ ایران درست همین سیاست را در پیش گرفت و در دو گام کاهش تعهدات برجامی خود را به طرف اروپایی اعلام کرد. چند روز دیگر مهلت ۶۰ روزه ایران به پایان میرسد، چه پیشنهادی به ایران دارید؟
من قبلاً بحث کردم که چرا برجام اتفاق افتاد و ۶ دلیل آوردم؛ سه دلیل ضروری، دو دلیل تشویق و یک دلیل ترغیب. خلاصه بحث اینکه غرب در برابر این مساله قرار گرفت که یا باید با ایران بجنگد یا ایران بمب میسازد؛ همه طرفها از این دو گزینه راضی نبودند و در واقع برجام شکست این بن بست بود و راه حلی بود برای نه جنگ و نه بمب.
با اینکه برجام را عامل شکست بن بست «جنگ یا بمب» میدانید، اما در گذشته خروج تدریجی از برجام را پیشنهاد دادید.
بله، من قبلاً پیشنهادی در رابطه با خروج تدریجی از برجام داده بودم که مثلاً دو ماه اولتیماتوم در رابطه برخی از کارها داده شود، در مرحله دوم اقداماتی به صورت سمبلیک در دستور کار قرار بگیرد، در مرحله سوم به شرایط قبل از برجام باز گردیم و در نهایت به مرحله چهارم یعنی خروج از NTP برسیم. اما اخیراً و پس از اقدام ترامپ مبنی بر عدم تمدید معافیت خریداران نفت ایران و قرار دادن سپاه در لیست گروههای تروریستی، طرحی متفاوت ارایه دادم و به راهی کم هزینهتر برای پاسخ متقابل تکیه دارم.
تحلیل من این است که تا مجدداً شرایط پیش از برجام ایجاد نشود، آمریکا و اروپا انگیزه لازم برای حل مساله را نخواهند داشت. دریافت غرب باید این باشد که ایران یا «بمب» میسازد یا «جنگ» خواهد شد. اینکه ایران تنها بیان کند که میخواهد از تعهدات برجامی خود کاهش دهد یا تنگه هرمز را میبندد، کفایت نمیکند؛ ما باید تهدید بمب یا جنگ را معتبرسازی کنیم که نام این رویکرد را «معتبرسازی تهدید» میگذارم.
برای معتبرسازی تهدید «بمب» خروج تدریجی ایران از برجام و برای معتبرسازی جنگ «آرایش نیروهای نظامی» را پیشنهاد میکنم. آمریکا باید بداند که ایران آماده جنگ و دفاع است و جنگ یک گزینه جدی است. در واقع ما سه راه برای پاسخ دادن به آمریکا پیش روی خود داریم، یکی در حوزه هسته ای، دیگری ممانعت از رفت و آمد نفتکشها و سومین راه در مسایل منطقه است.
بیشتر بر کدام راه برای پاسخ دادن تأکید دارید؟
ما باید در هر سه زمینه طراحی کنیم و برنامهای داشتم باشیم.
در بررسی راههای پاسخ ایران به آمریکا، در حوزه هستهای اشاره کردید که منظورتان خروجی تدریجی از برجام است. در دو مورد دیگر یعنی ممانعت از رفت و آمد نفتکشها و مسایل منطقه ای، معتقدید پاسخ ایران باید در چه چارچوب و به چه شکلی باشد؟
هرگاه فروش نفت ما از میزان تعیین شده و همچنین درآمد حاصل از آن کمتر شود در «تدارک» محدودیت رفت و آمد کشتیهای نفتی باشند، این مهم تحقق خواهد یافت. البته باید تأکید کنم که در اینجا به هیچ عنوان بستن تنگه هرمز مدنظر نیست بلکه چنانچه ما نتوانیم میزانی از درآمد نفتی را داشته باشیم، عبور کشتیهای نفتی محدود خواهد شد؛ ممکن است اروپا بگوید من نفت شما را خریداری میکنم، پول آن را پرداخت میکنم، ولی دو سال بعد آن را تحویل میگیرم لذا در اینجا مبنای ما، درآمد قابل دسترسی است و ملاک تنها فروش نفت نخواهد بود؛ زیرا این درآمد قابل دسترس است که برای ما تعیین کننده خواهد بود؛ بنابراین چنانچه ما چنین درآمدی نداشته باشیم، باید تدابیری «تدارک» ببینیم تا ورود و خروج کشتیها به خلیج فارس محدود شود.
در این راستا، سرلشگر باقری میتواند به فرمانده نیروی زمینی و فرمانده نیروی دریایی دستوری را صادر کند که نیروهای نظامی و منابع لازم در مناطق مهم مستقر شوند. همچنین در همین رابطه به سرلشگر سلیمانی نیز دستور داده شود تا از پتانسیل نیروهای طرفدار و نزدیک به ایران در منطقه جهت آرایش در مرزهای عربستان استفاده شود. البته لازم است تصریح کنم که در این جا، ایران تأکید خواهد داشت که به هیچ عنوان به دنبال جنگ نیست و همچنین ما دست به «اعمالی» نخواهیم زد که در منطقه و خصوصاً خلیج فارس تحریک کننده باشد؛ صرف آرایش نیروها برای آورده کردن اهداف ما کفایت میکند.
در واقع این اقدامات از سوی ایران در چارچوب engagement rules یا همان قواعد درگیری خواهد بود. هر کشوری برای خود قواعد درگیری دارد که برای خودش مشخص و روشن بوده و برای طرف مقابل همه آن و برای همیشه الزماً مشخص نیست البته بسته به شرایط تصمیم گیری و خواسته یک کشور ممکن است بخشی از engagement rules برای طرف مقابل روشن شود، اما در اینجا ایران به عمد قواعد درگیری خود را در پیشبرد این استراتژی، مبهم نگه میدارد. برای روشن شدن بهتر موضوع قواعد درگیری لازم است مثالی ذکر شود، مثلاً نیروی دریایی یک کشور دستورالعملهایی در چارچوب قواعد درگیری یا engagement rules دارد که مشخص میکند در صورت نزدیک شدن یک کشتی یا نیروی نظامی، ابتدا باید با بیسیم تذکر داد، بعد مبادرت به هشدار هوایی کرد و اگر بنا به فرض و مثال از فاصله و محدوده مشخص عبور کرد، آتش مستقیم را در دستور کار قرار داد.
این مساله احتمال جنگ را افزایش نمیدهد یا تحریک کننده نیست؟
در عمل ما هیچ کار تحریک کنندهای در خلیج فارس انجام نمیدهیم تا وارد جنگ شویم. به نظر من با این اقدام احتمال دارد قیمت نفت ۱۰ دلار بالا میرود، اگر قیمت نفت ۱۰ دلار بالاتر برود، محاسبات استراتژیک ترامپ تغییر میکند و تمامی مصرف کنندگان نفت شروع به گلایه خواهند کرد حتی دموکراتها هم انتقادات را شروع میکنند.
بالا رفتن قیمت نفت احتمالاً محاسبات استراتژیک ترامپ را بر هم خواهد زد. البته باید در اینجا ذکر شود که احتمال دارد ترامپ تعداد نیروهای نظامی شامل ناوهای هواپیمابر در منطقه را بیشتر کند که این امر تنش را افزایش میدهد و قیمت نفت را از ۱۰ دلار بیشتر خواهد کرد و این امر برای ما مطلوب است، چون احتمال تغییر محاسبات استراتژیک ترامپ افزایش پیدا میکند، در واقع هدف ما افزایش تنش مدیریت شده به منظور افزایش قیمت نفت و افزایش قیمت نفت به منظور تغییر در محاسبات استراتژیک ترامپ است.
بار دیگر تأکید میکنم، مهمترین اتفاقی که باید بیفتد این است که محاسبات استراتژیک ترامپ را بر هم بریزیم و امکانی را فراهم کنیم تا این تغییر محاسبات محقق شود. در اینجا اروپا، دموکراتهای آمریکا و سایر بازیگران، دولت ترامپ را مواخذه کرده و هشدار خواهند داد که تیم او در حال تدارک برای ایجاد شرایط به منظور بروز جنگ است. در این شرایط ممکن است ترامپ ناچار به تجدید نظر در سیاست فعلی خود شده و به سمت گزینههای بدیل به منظور کاستن از فشارها گام بردارد.
آرایش نظامی ایران در خلیج فارس حتی بدون اینکه اقدامی عملی انجام دهد، احتمال درگیری و فرافکنی برخی از کشورهای اروپایی و حتی کشورهای منطقه علیه ایران مبنی بر اینکه ایران خواهان جنگ است، را افزایش نمیدهد؟
همه کشورها باید چند نکته را در نظر داشته باشند، اول اینکه، آمریکا از برجام خارج شد و قرار داد را نقض کرد. دوم اینکه هیچ هزینهای را دنیا به آمریکا تحمیل نکرد، هیچ کشوری امریکا را تحریم نکرد که چرا برجام را نقض کرده است. سوم اینکه آمریکا به سایر کشورها میگوید که قطعنامه ۲۲۳۱ را نقض کنید، چهارم اینکه سایر کشورها با توجیحاتی، نقض تعهد میکنند. پنجم اینکه اروپاییها باید از این اقدام ایران استقبال کنند، چون همین اقدام به آنها کمک میکند که به سراغ ترامپ بروند و او را بازخواست کنند که چرا دوباره شرایط جنگ یا بمب را ایجاد کرد؛ البته من تردیدی ندارم که اروپاییها در نهایت در صورت نقض برجام، جهت فشار بر ایران ذلیلانه به آمریکا ملحق خواهند شد. ما نباید این فکتها را نادیده بگیریم که چه اتفاقی افتاده و در نهایت ما مجبور شدیم که سراغ چنین رویکردی برویم و این خواست دولت آقای روحانی نبود.
در واقع ما باید نشان دهیم که طرف مقابل ما را مجبور کرد به جهت «معتبرسازی تهدیدها» ما در سه عرصه منطقه، عبور مرور کشتیهای نفت کش و خروج تدریجی از برجام اقدام کنیم تا آنها حدس بزنند که ایران به دنبال بمب یا آمادگی برای جنگ است. ما با «معتبرسازی تهدید» باید بگوییم همان دو گزینه یعنی «جنگ» و «بمب» که از ابتدا موجب شد غرب پای میز مذاکره بنشیند، دوباره هر دو گزینه روی میز (on the table) است.
پیشنهاد من اساساً این است که آرایش جنگی و دفاعی (به همان صورتی که بیان کردم) را داشته باشیم و سپس گام دوم خروجی تدریجی که اعلام شده را برداریم و برای گفت: وگو اعلام آمادگی کنیم.
چرا پس از اجرایی شدن گام دوم توسط ایران، به اعلام آمادگی برای گفت: وگو تأکید دارید؟! این گفت: وگو چه اصول و چارچوبی داشته باشد؟
ببینید، سه مفهوم کلیدی به برجام سامان داد: تشخیص (Detecion)، گریز هستهای (Breakout) و بازدارندگی (Deterrence).
تشخیص (Detecion) با هدف راستی آزمایی است که مانیتورینگ و بازرسیهایی که از تأسیسات هستهای ایران انجام دادند، نشان داد که ما تقلبی نمیکنیم.
«گریز هسته ای» یعنی فاصلهای که تصمیم میگیریم بمب بسازیم تا زمانی که واقعاً بمب میسازیم؛ قبلاً ادعا این بود که ایران در عرض دو ماه بمب میسازد و اکنون گفته میشود یک ساله بمب میسازد؛ در این مرحله چهار فاکتور مهم است: تعداد و نوع سانتریفیوژ و خلوص و ذخایر اورانیوم غنی شده. تمرکز ما روی کاهش فاصله گریز هستهای بوده و روی این مساله بماند و این گریز هستهای را به مرور کم کنیم.
«بازدارندگی» یعنی قانون بگذاریم که اگر تقلب کردیم فلان تنبیهها و محدودیتها را متحمل شویم به گونهای که حالت بازدارندگی داشته باشد.
ما متعرض (Detecion) و (Deterrence) در گام اول و دوم نشویم و فقط فاصله گریز هستهای که آنها بسیار روی آن حساس هستند را کم کنیم. به نظر من ما بعد از برداشتن گام دوم، برای dialogue «گفتگو» اعلام آمادگی کنیم.
چون ما در حال کاهش فاصله گریز هستهای هستیم، طرف مقابل زیر فشار قرار میگیرد که توافقی را انجام دهد، اما اگر قبل از اینکه فاصله گریز هستهای را کم کنیم پیشنهاد گفت: وگو دهیم، آنها هیچ عجلهای ندارند که گفت: وگوها به نتیجه برسند و این ما هستیم که زیر فشاریم.
مسئولین همواره تأکید کردند مذاکرهای نمیکنیم؛ شما بر «گفتگو» تأکید دارید. تفاوتی میان این دو قائل هستید؟
مذاکره با گفت وگو فرق دارد. در مذاکره شما به دنبال این هستید که به یک توافقی برسید که مزایا و تعهداتی برای شما و طرف مقابل خواهد داشت؛ من اصلاً چنین پیشنهادی نمیدهم. من پیشنهاد دیالوگ و گفت: وگو میدهم، چون در شرایطی که طرف مقابل ما، تعهدات خود را در «مذاکرات» نقض کرده و یک جانبه بیرون کشیده، مذاکره جدید معنایی ندارد. اما دیالوگی که من پیشنهاد میدهم در واقع بخشی از یک استراتژی نبرد بین المللی در افکار عمومی است.
شما در گفت وگو درصدد توضیح و توصیف هستید و در گفت: وگو امکانی را به دست میآورید که برای ارایه نظرات خود توجه جهانی را جلب کنید. در گفت: وگو به دنبال این هستید که طرف مقابل که تعهد خود را نقض کرده زیر فشار قرار دهید. از سوی دیگر همه میدانند که در دیالوگ کسی به دنبال داد و ستد نیست.
دیالوگ یا گفت وگو در اینجا ابزار دیگری برای نبرد است و در واقع ابزاری است معقول و پسندیده در دنیا مخصوصا برای مخاطبین ما که نیروهای ضد جنگ دنیا هستند. به همه این دلایل ما باید به جای «مذاکره» کلمه «دیالوگ» را برجسته کنیم. بعد از اینکه دیالوگ انجام شد، اعلام کنیم که طرف مقابل برای انجام مذاکره باید پیش شرطهایی را رعایت کند و حداقل پیش شرط ها، بازگشت به برجام و خساراتی که در این مدت به ما رسیده، باشد.
آمریکا راضی به چنین معاملهای میشود؟
مشکلِ خودش است؛ به هر حال ایران برای گفت: وگو اعلام آمادگی میکند.
در چه شرایطی ایران راضی به انجام گفت وگو خواهد شد؟
معتقدم دو شرط باید محقق شود تا احتمال پیشنهاد گفت وگو توسط ایران افزایش یابد: ۱- دولت ترامپ بداند که سیاستهای پیش گرفته شده (Maximum pressure) در قبال ایران جواب نمیدهد و او به اهداف خود نمیرسد. به نظرم در ذهن ترامپ تردید جدی به وجود آمده که با زور، ارعاب، تحریم و تهدید میتواند ایران را پای میز مذاکره بکشاند. ۲- ایران به این باور برسد که از موضع ضعف مذاکره نمیکند. به نظرم اتفاقاتی که افتاده از جمله اینکه پهپاد آمریکایی ساقط شده و چینش نیروها در مرزها و آرایش نظامی در خلیج فارس به همان صورت که به آن اشاره داشتم، هم ایران را به این باور میرساند؛ و هم طرف مقابل متوجه میشود که مساله جدی است و ما آماده برای جنگ هستیم. اگر چنین اتفاقاتی بیافتد، این تلقی وجود نخواهد داشت که ما از موضع ضعف برای گفت: وگو اعلام آمادگی میکنیم. به نظرم این پیشنهاد میتواند راه حل خوبی برای ما و غرب باشد.
اگر اروپا در قالب اینستکس تلاش کند خواستههای ایران را تأمین نماید که البته اخیراً اعلام کرده اینستکس در حال عملیاتی شدن است، باز هم نظرتان بر این است که باید فاصله گریز هستهای را کاهش دهیم و مراحلی که عنوان کردید را طی کنیم؟
امیدی به اینستکس ندارم. تا زمانی که نیازهای ما برآورده نشده باید جلو برویم و هر زمان که خواستهها و نیازهای ما برآورده شد، به عقب باز خواهیم گشت. توضیح ما به اروپا این است که شما Deliver کنید، اگر تولید اورانیوم ما به ۵۰۰ کیلوگرم هم رسیده بود، ما تولید را به سقف ۳۰۰ کیلوگرم بر میگردانیم؛ ولی اکنون چرا به امید اینکه اروپا شاید در قالب اینستکس اقدامی انجام دهد، توقف کنیم؟ اگر آمریکا اینستکس را نیز تحریم کرد، تکلیف چیست؟
تصریح میکنم، همه اقدامات ایران در جهت کاهش تعهدات برجامی، با هدف بازگشت به برجام است. هرگاه اروپا تعهدات خود در چارچوب برجام را عملی کند، ما نیز از تصمیم خود مبنی بر کاستن بخشی از تعهدات برجامی صرف نظر خواهیم کرد.
معتقدید تا تابستان سال ۲۰۲۰ در مورد احتمال پیروزی یا شکست ترامپ در انتخابات نمیتوان تحلیل و اظهارنظری داشت، اما در مورد نظر امروز مردم آمریکا در مورد ترامپ بگویید، مردم این کشور چقدر از رییس جمهورشان رضایت دارند؟
در داخل آمریکا برخی مخصوصاً روشنفکران، نخبگان و قشر تحصیل کرده به شدت مخالف ترامپ هستند. البته ۲۵ تا ۳۰ درصد از مردم آمریکا به رفتار و نتایج کارکردهای ترامپ اهمیتی نمیدهند و در هر صورت از او حمایت میکنند، چون ترامپ است!
اما برخی معتقدند که اقتصاد داخلی آمریکا وضعیت مناسبی دارد و به همین دلیل اکثر مردم از ترامپ راضی هستند.
بله؛ دستهای به خاطر اینکه وضع اقتصادی بهتری پیدا کردند به ترامپ رأی میدهند، ولی به دلیل برخی از سیاستهای به کار گرفته شده توسط ترامپ، وضع اقتصادی عدهای بهتر نشده است، به عنوان مثال در اثر تعرفهها و نوساناتی که ترامپ ایجاد میکند بسیاری از تجارتها دچار اختلال شدند. مسایلی که راجع به مهاجرین مطرح میکند بسیار قطبی کننده (Polarizing force) است. نکته دیگر اینکه ترکیب انتخاباتی آمریکا ترکیب خاصی است. مهم Electoral college است که کاندیداها باید به اندازه کافی در هر ایالت رأی داشته باشند. در انتخابات دور قبل، ترامپ بیش از دو میلیون رأی عمومی از هیلاری کلینتون عقب بود، اما ترامپ در مجموع ۱۳۰ هزار رأی در سه ایالت مهم به دست آورد و پیروز انتخابات شد؛ به هر حال اینها محاسباتی است که بعدها باید مشخص شود، اکنون زود است که بگوییم رأی ترامپ همچنان در این ایالتها بالاست. من فعلاً به حدس و گمانها در مورد انتخابات آمریکا اهمیتی نمیدهم، چون در موعد مقرر همه معادلات میتواند به راحتی تغییر کند.