مولوی در بلخ خوارزم شاهیان، یعنی خراسان ایران دیده به جهان گشود. او در زمان تصنیف آثاری مثل مثنوی به قونیه و دیار روم مهاجرت کرده است. با آنکه آثار مولوی برای عموم جهانیان است، اما سهم حداکثری ایرانیان و زبان و ادبیات فارسی از مولوی زبانزد خاص و عام و اظهرمن الشمس است.
قرائت ایرانی و اسلامی ما از مولانا، با مولانای ترک ها، لزوماً یکی نیست. مکتب مولوی و دفاتر و حکایتهای مثنوی سرشار از شناخت خدا و قرآن و پیامبر(ص) و علی(ع) است. درس دینداری و اخلاق و عدالت و انسانیت، از جمله اصلیترین دغدغههای مولوی بوده است. سرمایهگذاران ترکیهای فیلم مولانا و شمس و دستاندرکاران آن، نباید به بهانه تعریف و تمجید از مولوی، او را تحریف و تخریب کنند.
محمدتقی فرجی در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار گرفته، با بیان این موضوع آورده است:
«کسانی که ادبیات، زبان و فرهنگ ایران را نیک می شناسند، می دانند مولوی صاحب مثنوی گرچه همچنان و مثل همیشه افتخار همه جهانیان و ستاره درخشان جهان است، اما پر واضح و معلوم و مبرهن است که او اصالتاً ایرانی است. و زبان اشعار و آثار مولوی پارسی، و خود از پارسیان است. نه تنها اصل مثنوی و دیگر تألیفات و سخنان مولوی فارسی است، بلکه برخی مولوی شناسان از جمله عبدالحسین زرین کوب بر این باورند که در دوران مولوی زبان مردم کوچه و بازار قونیه نیز زبان فارسی بوده است.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی روی متاب
از وی ار سایه نشانی میدهد
شمس هر دم نور جانی میدهد
بهاء الدین ولد پسر مولانا نیز پارسی و پارسی گوی بوده است، و به تآسی از پدر بر ادبیات و زبان فارسی انگشت تأکید نهاده و گفته است،
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و از تازی
که در این هر دو خوش همی تازی
و،
فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلاند و در خوابند
مولوی در بلخ خوارزم شاهیان، یعنی خراسان ایران دیده به جهان گشود. او در زمان تصنیف آثاری مثل مثنوی به قونیه و دیار روم مهاجرت کرده است. با آنکه آثار مولوی برای عموم جهانیان است، اما سهم حداکثری ایرانیان و زبان و ادبیات فارسی از مولوی زبانزد خاص و عام و اظهرمن الشمس است. شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبه ها و نامه ها و تقریرات و تعالیم او به شاگردانش که آنها آن را ثبت کرده اند اکثراً به فارسی و ایرانی بوده است. تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبان های یونانی و ترکی شعر گفته است.
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
مولوی علاوه بر ایران، البته در افغانستان، تاجیکستان و ترکیه هم زندگی کرده است، و آرامگاه او در قونیه است، اما مهاجرت مولوی و محل دفن او، نمی تواند مجوزی برای تحریف و تغییر موطن اصلی او تلقی گردد. شخصیت مولوی فراملی و بین المللی است. و نفوذ او فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است. بله علاوه بر ایرانی ها، تاجیک ها، ترک ها، یونانی ها، پشتون ها، مسلمانان آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی نیز در طی هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی مولوی تأثیر گرفتهاند. و اشعار او به طور گستردهای به بسیاری از زبان های جهان ترجمه شده است، اما مولوی ایرانی و زبان او فارسی است.
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است
بوی آن دلبر چو پران می شود
آن زبانها جمله حیران می شود
قرائت ایرانی و اسلامی ما از مولانا، با مولانای ترک ها، لزوماً یکی نیست. امهات این مهم را من در کتاب "وفاق عشق، شرح عرفان و تصوف" و "صورت و سیرت" از نگاه مولانا آوردهام. آنچه برخی از مولوی و آثار او مراد می کنند، صرفاً تصوف، و بعضاً صوفی گری های صوری و عرفان های بدلی است. فهم زیادی نمیخواهد که ما بفهمیم مکتب مولوی و دفاتر و حکایتهای مثنوی سرشار از شناخت شناسی و خدا و قرآن و پیامبر(ص) و علی(ع) است. درس دینداری و اخلاق و عدالت و انسانیت، از جمله اصلیترین دغدغههای مولوی بوده است.
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزهت را رافعم
بیش و کم کن را ز قرآن مانعم
و،
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس سو القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ برمن تافتست
حضور مولوی در ادبیات و فرهنگ ترکی، به دلیل این است که به ترکیه مهاجرت کرده، و آرامگاه وی در قونیه است. ترکیه همچنان می کوشد از مولانا و نام و یاد بلند آوازه این شاعر و عارف ایرانی برای خود نما و نمایه بین المللی جستجو نماید. حتی قونیه را به یکی از توریستی ترین شهرهای خود تبدیل کرده، و علاوه بر سماع عارفانه و بزم عاشقانه، محافل دیگری که هیچ ربطی به عرفان و تصوف مولانا ندارد را به نام او ترتیب می دهد. کما اینکه سرمایه گذاران ترکیهای فیلم مولانا و شمس و دست اندرکاران آن، نباید به بهانه تعریف و تمجید از مولوی، او را تحریف و تخریب کنند.
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست