جلوی بیمارستان تجمع کردهاند. گوشی تلفنهای همراهشان را به دست گرفتهاند و از صحبتهای همایون شجریان درباره وضعیت پدرش به صورت زنده فیلم میگیرند تا خودشان منبع اطلاعات درست باشند. از همایون شجریان دلیل این را که لباس مشکی پوشیده است، جویا میشوند و بارها تاکید میکنند که آیا برای اطلاعرسانی وضعیت استاد تحت فشار است یا خیر که او پاسخ میدهد: «هیچ حرفی به جز واقعیت از من نشنیدهاید و اگر قرار باشد تحت فشار حرف بزنم، اعلام میکنم».
با وجود توضیحات پزشک معالج استاد، «همایون شجریان» و «صدیق تعریف» درباره وضعیت استاد شجریان، باز هم برخی از مردمی که جلوی بیمارستان تجمع کردهاند، گریه میکنند و تردید دارند و از همایون میخواهند یک رسانه مورد اعتماد را به آنها معرفی کند تا از آنجا اخبار مربوط به استاد را پیگیری کنند و در نهایت میخواهند هر روز از طریق صفحه شخصی خودش در شبکههای اجتماعی درباره استاد اطلاعرسانی کند.
یکی گریه میکند و میخواهد واقعیت را بشنود. دیگری میگوید من از شهرستان آمدهام تا واقعیت را بشنوم. یکی دیگر هم که با مادرش آمده درخواست میکند اگر استاد نیاز به اهدای عضو دارد، اعضای بدن خودش و مادرش را اهدا کنند.
همهی این اتفاقات بعد از انتشار خبر کذب درگذشت استاد شجریان رخ میدهد. در ویدئوهای منتشرشده از تجمع کنندگان جلوی بیمارستان، تصاویری ضبط شده که مردم در حال خواندن تصنیف «مرغ سحر» هستند و خیابان بسته شده است؛ تا جایی که در یکی از ویدئوها «افسانه شجریان» از مردم میخواهد سکوت را رعایت کنند زیرا بیمارستانی که پدرش در آن بستری است، بیماران دیگری هم دارد.
با این حال یکی از افرادی که در محل حضور داشته، توئیت کرده بود که با وجود درخواست پلیس از مردم برای ترک محل، آنان اصرار به حضور داشتهاند. مردم یا اشعاری که استاد شجریان خوانده را زمزمه میکردند و یا ربنای او را میشنیدند و گریه میکردند.
برخی دیگر هم درباره فیلمهای منتشرشده در اینباره نوشته بودند: «همه میخواهند در انتشار خبر فوت محمدرضا شجریان از بقیه سبقت بگیرند. ناگهان در ۱۰ دقیقه تمام شبکههای اجتماعی خبر درگذشت استاد را منتشر میکنند، بیآنکه بدانند واقعا در بیمارستان جم چه خبر است. آنانی که بویی از وجدان حرفهای نبردهاند، امروز سکاندار فضای مجازی شدهاند.»، «ایجاد سرو صدا جلوی بیمارستان کار بدیه ولی این ویدئو حال عجیبی داره. انگار پناهگاه آدمهای درماندهایه که از فرط استیصال دنبال جایی برای جمع شدنند که با هم سوگواری جمعی کنند و اشک بریزند» و «مسابقه سایتها و خبرگزاریها و اشخاص برای انتشار خبر درگذشت استاد شجریان شرمآور است. فشار به اعضای خانواده و تیم پزشکی ایشان برای تکذیب یا تایید خبر غیرانسانی است».
حتی کامبیز نوروزی، حقوقدان نیز درباره این اتفاق در صفحه شخصی خود در شبکههای اجتماعی واکنش نشان داد و از آن به عنوان فروپاشی و بیاعتباری نظام رسانهای یاد کرد و نوشت: «از فروپاشی و بیاعتباری نظام رسانهای کشور همین بس که در عرض چند دقیقه خبر درگذشت یکی از بزرگترین شخصیتهای فرهنگی - هنری ایران معاصر در خبرگزاریهای رسمی و فضای مجازی منفجر میشود و بعد تکذیب. خبری راجع به بزرگمردی که اکثریتی بسیار بزرگ از مردمان ایران و حتی فارسزبانان دنیا با حساسیت و دلی مضطرب آن را دنبال میکنند و خود را با پرسشی بزرگ مواجه میبینند. خبر رنجبار و دردناکی که یک خبرگزاری رسمی منتشر کرد با تکذیب فرزند محترم شجریان، آقای همایون، تکذیب شد. درست است که این موقع شب روزنامهای نیست ولی مثلا جایی مثل صداوسیما وجود دارد که با انتشار یک خبر دقیق التهاب دهها میلیون ایرانی را فرونشاند. اگرچه مدیران ارشد تلویزیون ایران سالهای بسیار گذشته همهی تلاش خود را به کار بردند تا این بزرگمرد فرهنگ و هنر ایران معاصر را به فراموشی بسپارند. تلاشی که هیچگاه به نتیجه نرسید و تیرهاشان جملگی به سنگ خورد.»
دکتر سید یعقوب موسوی، جامعهشناس درباره تحلیل رفتار مردم در این اتفاق معتقد است: «تحلیل رفتار مردم نیاز به بررسی بیشتری دارد که من در اینباره اطلاعات کاملی ندارم.»
اما او به ایسنا درباره بیاعتمادی مردم به رسانهها اینچنین میگوید: «در کل فضای مجازی و غیرمجازی رسانهای ما دچاری نوعی ویروس کرونای خبری شده است؛ یعنی یک دروغ را بازتولید میکند و جامعه، شبه حقیقتی را در مقابل آنچه که به حقیقت، واقعیت دارد، تولید میکند و مراکز بزرگ شهری و افرادی که پیگیر اخبار هستند را هم در بر میگیرد. دانشجویان، قشر فرهنگی، هنری و قشر فرهیخته در دو فضای حقیقی و مجازی که حقیقتنماست، زیست میکنند. یعنی میتواند بعضا دروغ باشد؛ دروغهایی که طراحی میشود اما از اساس کذب و اشتباه است. ما در یک فضای التهاب خبری هستیم. نمیتوانیم جامعه رسانهای را به کلی طرد کنیم. جامعه عمومی به دلیل سوء تدبیر، سوء برنامهریزی و اختلال در نظام نهادینگی اعتماد اجتماعی در جهات مختلف دچار مشکل شده است.»
این جامعهشناس ادامه میدهد: «قضیه بیماری استاد شجریان نیز در چنین فضایی دچار تبعات منفی شده است و افرادی بعد از شنیدن اخبار مربوط به ایشان جلوی بیمارستان رفتند که امکان اجتماع مردمی در آنجا محدود است. اما کنترل حساسیتهای اجتماعی بسیار دشوار است. شرایط التهاب موجب افزایش ناباوری به مطبوعات و رسانههای رسمی میشود. برای مثال شایعه بیماری کرونا در قم بارها مطرح شد اما به این موضوع اهمیت داده نشد و حتی منابع رسمی این موضوع را تکذیب کردند اما بعد اعلام شد نخستین مرگ و میرهای کرونا در این شهر بوده است و این موضوع کلید ورود به بیاعتمادی جدید در کشور است.»
این عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا (س) با بیان اینکه این مسائل، تبعات بسیاری از جمله ریزش اعتماد اجتماعی، عدم همکاری، عدم مشارکت، عدم مسالمت اجتماعی و تبعات منفی جامعهشناختی را در پی دارد، میافزاید: «بحث مهمتر این است که به فروپاشی سرمایه اجتماعی در کشور دامن میزند. اگر جامعه در شرایط فعلی کشور نتواند از سرمایه اجتماعی به شکل درستی در بخشهای مختلف استفاده کند، منجر به عوارض ناهنجاری بسیار وسیعی خواهد شد و این موضوع به سیستم رفتاری مردم با یکدیگر و نحوه رفتاری با نهادها آسیب میزند؛ در نتیجه نهادها هم ناچار به کنترل میشوند و این مسائل، پیچیدگیهای اجتماعی کشور ما را پیچیدهتر میکند و جای نگرانی دارد.»
موسوی با بیان اینکه درست است که کار مردم در برخورد با مسئله استاد شجریان جای انتقاد دارد، میگوید: «اما باید این رفتار را از نظر علمی بررسی کرد زیرا این رفتار جمعی است و مربوط به افراد خاصی نمیشود. این حرکتِ گروهی را میتوان با مراسم تشییع مرتضی پاشایی مقایسه کرد. کسی پیشبینی نمیکرد آن جمعیت برای یک خواننده در سطح متوسط اجتماعی برای همدردی به خیابان بیایند؛ گرچه جایگاه استاد شجریان متفاوتتر است و هر چه خانواده استاد میگویند او در قید حیات است باز هم مردم ترجیح میدهند بمانند و منتظر گزارشهای بعدی باشند.»
این جامعه شناس اظهار میکند: «در واقع فضای اجتماعی ملتهب است و این موضوع برای جامعه هشدار محسوب میشود و باید مدیریتهای فرهنگی و سیاسی متعهد باشند و با اصلاح ساختار و عملکرد رسانهها، صداوسیما و بنگاههای خبری در صدد ترمیم این موضوع باشند. باید نگاههای تنگنظرانه تغییر پیدا کند و در این زمینه شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی، مجلس شورای اسلامی و نهادهای بالادستی مسئولند.»